امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی

۱۹ مطلب با موضوع «فیزیک» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۳ ب.ظ

ثابتی در تبعیدِ ابدی

در شمارۀ دوم ایوان و در نوشتۀ «دیدار رخ‌سارِ جستار» کمی در مورد جستار حرف زدم و تعریف‌های زیر را از صفحۀ آخر کتاب‌های مجموعۀ جستار روایی نشر اطراف آوردم؛ تعریف‌هایی که به خوبی تفاوت مقاله و جستار و جستار روایی را مشخص می‌کند.

 

 

از همان بار نخست که کتاب فقط روزهایی که می‌نویسم را ورق زدم و کلمات بالا را خواندم، جرقه‌ای در ذهن‌م زد برای نوشتنِ یک جستار روایی علمی. نمی‌دانم این اسم قبلن وجود داشته یا نه، اما چیز خاصی هم نیست، همان جستار روایی است که موضوع‌ش یک مسئلۀ علمی است. اواخر تابستان بود که موقعیت‌ش پیش آمد تا چنین متنی را برای شباهنگ (نشریۀ گروه نجوم دانش‌کدۀ فیزیک‌مان) بنویسم. اولِ کار در نظرم بود که حجم نوشته‌ام حدودن دو برابرِ مقدار فعلی بشود، اما اگر می‌خواستم تا این حد پیش ببرم‌ش، خیلی تخصصی می‌شد و دیگر نمی‌شد اسم جستار روایی علمی روی‌ش گذاشت و آن را مناسب برای مخاطبِ [تقریبن] عام دانست. این شد که به جای 3000 کلمه‌ای که در ذهن‌م بود، به همین 1600 کلمه‌ای که پیشِ روی شماست راضی شدم. 

همگی بعضی از ثوابت بنیادی طبیعت را می‌شناسیم. عددهایی که در جاهای مختلف فیزیک با نمادهایی جالب نمایان می‌شوند؛ مثلِ سرعت نور c، ثابت جهانی گرانش G و ثابت پلانک h که هرکدام مقدار عددی خاص خود را دارند. اگر بخواهم خلاصه بگویم، سعی کرده‌ام در این نوشته با مورد آخر -یعنی ثابت آقای پلانک!- کمی بازی کنم. سوال اصلی این است که اگر این ثوابت به‌جای مقدار فعلی‌شان، مقدار دیگری داشتند چه بلایِ قابل ملاحظه‌ای بر سر دنیایمان می‌آمد؟! مثلن چه می‌شد اگر سرعت نور به‌جایِ 300000 [کیلومتر بر ثانیه] برابر 600000 [کیلومتر بر ثانیه] بود؟! از نظر من که سوال جالبی است و جای فکر بسیاری دارد. اگر مشتاق‌ید که با زبانی ساده کمی بیش‌تر در مورد این وضوع بدانید، احتمالن خواندنِ این نوشته کمک خوبی به‌تان می‌کند. (-:

 

 ثابتی در تبعیدِ ابدی - 1.0 مگابایت

 شمارۀ سیزدهم نشریۀ شباهنگ - 11.7 مگابایت

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۸ ، ۱۲:۴۳
امید ظریفی
جمعه, ۱۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۱۰ ق.ظ

انقباض طول؟ آری. مشاهده‌اش؟ خیر!

تابستان پارسال بود که شروع کردم به نوشتن مقاله‌ای در مورد یکی از پیامدهای نسبیت خاص برای نشریۀ تکانه، به‌نامِ عنوانِ همین پست. چندروزی از شروع ترم سوم گذشته‌بود که کارش تمام شد و تحویل‌ش دادم. اما چرخ روزگار این‌گونه گشت که آن شمارۀ تکانه، دقیقن یک سال فرصت انتشار نیافت. بچه‌هایی که مسئول بودند می‌گفتند صفحه‌آرایی به مشکل خورده. در این یک سال، خیلی با خودم کلنجار رفتم که مطلبی که نوشته‌بودم را شخصن منتشر کنم؛ اما هر شب جوانک نحیفی به‌نامِ اخلاق حرفه‌ای علمی به خواب‌م می‌آمد و من هم وقتی چهرۀ مظلوم‌ش را می‌دیدم بی‌خیال می‌شدم! (-: خلاصه، بالاخره اواخر دو هفتۀ پیش بود که این شمارۀ مفصلِ 70صفحه‌ای جامانده از سال پیش هم راهی چاپ‌خانه شد و از یک‌شنبۀ هفتۀ گذشته هم با جلدی که نمایش‌گر چهرۀ لاندائو بود در اختیار فیزیک‌خوانان قرار گرفت!

یک‌شنبه صبح، یکی‌دو ساعتی خودم رفتم پشتِ دخلی که در هم‌کف دانش‌کده و در کنار دست‌گاهِ قهوه‌تحویل‌دهِ خودکار (منظورم همان coffee vending machine است!) پهن کرده‌بودند و با کمک یکی دیگر از بچه‌ها فروش این شماره را شروع کردیم. در لحظه به ذهن‌م رسید که کمی بازارگرمی کنم و این شد که به بچه‌ها و اساتیدی که برای خرید می‌آمدند می‌گفتیم که اسم‌تان را هم می‌نویسیم و در نهایت بین همۀ خریدارها قرعه‌کشی می‌کنیم و برای کسی که اسم‌ش بیرون بیاید از همین دست‌گاه کناری قهوه می‌خریم، به دل‌خواهِ خودش. وقتی هم بچه‌های مسئول مطرح کردند که خب آمدیم اسم کسی در آمد که نمی‌شناختیم‌ش، جواب دادم که آن‌قدر قرعه‌کشی می‌کنیم تا اسم کسی در بیاید که می‌شناسیم‌ش! یک اتفاق جالب این بود که یکی از بچه‌ها به دلار تکانه را خرید. یک تک‌دلاری داد و یک جلد را برداشت و رفت. قیمت تکانه 12هزار تومان است، و این یعنی بیش از 500تا تک‌تومانی به او تخفیف دادیم.

این شمارۀ تکانه خوبی‌هایی دارد و بدی‌هایی. نقطۀ منفی‌ای که خیلی توی ذوق می‌زند، همین تأخیر یک‌ساله‌اش است. البته مخاطب عام که چیزی از این تأخیر نمی‌داند، ماهایی که در بطن کار بودیم بدی حساب‌ش می‌کنیم. از آن‌طرف اما نقاط مثبت این شماره کم نیست. از سطح بالای کیفی و کمی‌اش گرفته تا صفحه‌آرایی جدیدی که پر از ایده است. البته نقدهایی به همین صفحه‌آرایی دارم (مثل این‌که در عنوان مطلب خودم به‌جای «انقباض طول» نوشته شده «انقباض طولی»)، اما به جرئت می‌توانم بگویم که این شمارۀ تکانه متفاوت‌ترین صفحه‌آرایی را بین کل نشریات علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دانش‌گاه -که در این دو سال دیده‌ام- داشته.

 


 

بگذارید بروم سراغ اصل مطلب. منطقی‌اش این است که برای خواندن نوشتۀ من [و باقی نوشته‌های این شمارۀ تکانه] بلند شوید بروید اتاق انجمن علمی و مجله را بخرید. اما خب تا آن حدی حق آب و گِل دارم که اجازۀ انتشار رایگان نوشتۀ خودم برای شما را از مسئولان تکانه بگیرم. پس اگر علاقه‌مندِ خواندنِ این مطلب هستید لازم نیست جایی بروید؛ همین‌جا بمانید و به خواندنِ اندک کلمات باقی‌مانده ادامه دهید. اگر هم می‌خواهید به بقیۀ نوشته‌های این شماره نگاهی بیندازید، اندکی صبر کنید تا نسخه‌های کاغذی تکانه برکت شود، پس از آن نسخۀ پی‌دی‌اف‌ش را هم منتشر می‌کنند؛ من هم داخل همین پست می‌گذارم‌ش.

زیاده‌گویی نکنم. در خلاصۀ ابتدایی این نوشته نوشته‌ام:

 

پدیده‌ی انقباض طول که یکی از پیامدهای نسبیت خاص است، تا بیش از ۵۰ سال بعد از فرمول‌بندی آن توسط اینشتین، این‌گونه تعبیر می‌شد که ناظرهای مختلف، طول اجسامی را که نسبت به آن‌ها حرکت می‌کنند، کوتاه‌تر از طول واقعی آن‌ها اندازه‌گیری و مشاهده می‌کنند؛ اما مطمئنن باید بین «اندازه‌گیری‌کردن» و «مشاهده‌کردن» تمایز قائل شویم. اگر مشاهده‌کردن را دیدنِ یک پدیده از چشم یک ناظرِ زنده (مانند انسان) تعریف کنیم، آن‌موقع سازوکار و چگونگیِ کارکردِ قوه‌ی بینایی انسان نیز باید مورد توجه قرار گیرد؛ موضوعی که در اندازه‌گیری‌کردن از آن چشم‌پوشی می‌کنیم و در صورت وجود هم، اثرهای آن را از بین می‌بریم. در این نوشته این موضوع را نشان می‌دهیم که انقباض طول اگرچه قابل پیش‌بینی و اندازه‌گیری است، اما برای انسان قابل مشاهده نیست؛ اما ممکن است این سؤال پیش بیاید که اگر پیامدِ انقباض طول، کوتاه‌تر دیده‌شدن اجسام از چشمِ انسان نیست، پس چیست؟ بدون تأثیر که نمی‌شود!

 

 انقباض طول؟ آری. مشاهده‌اش؟ خیر! -1.91 مگابایت

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۹ مهر ۹۸ ، ۰۷:۱۰
امید ظریفی
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۲ ب.ظ

به بهانۀ نوبل 2019 فیزیک

یه حساب سرانگشتی کردم؛ بیش از 7000 کلمۀ منتشرنشده دارم. یه مقالۀ علمی، یه جستار روایی علمی، یه داستان کوتاه و یه داستان نسبتن کوتاه، که البته دوتای اولی اون‌جاهایی که باید منتشر شدن و توی چند روز آینده این‌جا هم می‌ذارم‌شون. دوتای آخر اما نیاز به این دارن که بیش‌تر روشون کار بشه. و این‌ها همه جدای از کلی داستان و متنِ نوشته‌نشده در مورد روزمرۀ این روزهام‌‌ه که بسیار دوست دارم در موردشون بنویسم، اگه وقت بشه. 

امروز کلی خوش‌حال شدم. برنده‌های نوبل فیزیک 2019 اعلام شدن و جیمز پیبلزِ 84ساله هم یکی از سه برندۀ اون بود. به این‌صورت که نصف جایزه به پیبلز رسید به‌خاطر دست‌آوردهای عظیمی که توی کیهان‌شناسی داشته و نصف دیگه هم به‌صورت مشترک به مایکل مِیِر و دیدیِر کوئیلوز داده‌شد به‌‌خاطر این‌که اولین افرادی بودن که سال 1995 تونستن نخستین سیاره‌های فراخورشیدی رو ببینن. به‌قول پویان [مینایی]، کارشون هم‌ردیف کار گالیله‌ست. گالیله تونست برای اولین‌بار به‌صورت غیر مستقیم قمرهایی که دور سیارات منظومۀ شمسی می‌گشتن رو کشف کنه و مِیِر و کوئیلوز هم تونستن برای نخستین‌بار به‌صورت غیر مستقیم سیاره‌هایی که دور بعضی از ستاره‌های کهکشان‌مون می‌گردن رو کشف کنن. اما نکتۀ جالب برای من، دادنِ نوبل به پیبلز بود. توی سال‌های اخیر همیشه نوبل رو به بهونۀ یه کار خاص به افراد می‌دادن، مثلن به‌خاطر optical tweezers یا دیدنِ امواج گرانشی یا ساخت لامپ نور آبی یا پیش‌بینی ذرۀ هیگز توسط خودش؛ اما عنوانی که به‌خاطر اون نصف جایزۀ نوبل امسال رو به پیبلز دادن این‌ه: «برای دست‌آوردهای نظری در کیهان‌شناسی فیزیکی». به‌نوعی مثل نوبل ادبیات که اصولن اون رو به یه اثر خاص نمی‌دن، بل‌که به فلان‌نویسنده می‌دن به‌خاطر بهمان‌کارهایی که توی مجموعه‌ای از نوشته‌هاش کرده.

توی روزهای پیش سعی کردم توی جمع‌هایی که بودم بحث پیش‌بینی برنده‌های نوبل رو پیش بکشم و نظر بچه‌ها و اساتید رو بپرسم. خودم توی ذهن‌م بود که شاید نوبل رو به تیم تلسکوپ افق روی‌داد (EHT) بدن به‌خاطر کار ده‌ساله‌ای که روی داده‌های گرفته‌شده از مرکز کهکشان M87 کردن و بالاخره تونستن چندماه پیش، نخستین عکس ما آدم‌ها از یه سیاه‌چاله رو به‌مون نشون بدن. به کلی از بچه‌ها هم قول شیرینی داده‌بودم اگه پیش‌بینی‌م درست از آب در بیاد! اما فکر نمی‌کردم دیگه این‌قدر مستقیم نوبل به یه کیهان‌شناس برسه. فقط چند دقیقه از اعلام اسامی گذشته‌بود و توی لابی دانش‌کده راه می‌رفتم و متن کوتاهی رو برای این خبر آماده می‌کردم که دیدم دکتر ابوالحسنی هم‌راه حامد [منوچهری کوشا] به‌سرعت از پله‌ها پایین می‌آن. سلام کردم و بی‌درنگ گفتم: «تبریک می‌گم دکتر!» دکتر ابوالحسنی هم با همون عجله خندید و جواب داد که: «آره! دیدی! به پیبلز دادن!» و هم‌راه حامد از دانش‌کده خارج شدن. حالا باید سر کلاس کیهان‌شناسیِ شنبه کلی بحث کنیم باهاشون سر کارهای پیبلز!

موقع گپ‌زدن در مورد برنده‌های امسال نوبل بود که دکتر باغرام گفت: «حدود 10 سال پیش بود که پیبلز رو توی پریمیتر دیدم که با نیایش افشردی پشت یه میز نشسته‌بودن و با هم گپ می‌زدن. من هم به‌شون اضافه شدم و شروع به صحبت کردیم. خیلی جالب‌ه! یه جایی از صحبت‌هامون پیبلز گفت که همۀ کارهایی که توی کیهان‌شناسی انجام داده‌م ابتره و اشتباه!» و چه‌قدر می‌شه از این جمله چیز یاد گرفت...

 

 

پ.ن: Quanta Magazine یه متن خوب در مورد جزئیات کارهای افراد بالا منتشر کرده که اگه علاقه‌مندید توصیه می‌کنم از این‌جا بخونیدش.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۸ ، ۲۳:۵۲
امید ظریفی
سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۵۷ ب.ظ

واینبرگ و خیام

سال 2015 بود که استیون واینبرگ کتابی در مورد تاریخ علم منتشر کرد با عنوان To Explain the World: The Discovery of Modern Science. امروز بعدازظهر روی صندلی کوچکِ روبه‌روی بخش کتاب‌های فیزیکی کتاب‌فروشی سوره‌مهر نشسته بودم و ترجمه‌ی کتاب String Theory for Dummies (بله! درست می‌خونید! استرینگ تئوری فور دامیز!) رو ورق می‌زدم که نگاه‌م افتاد به کتابی با عنوان «تاریخ علم» که اسم واینبرگ هم کمی پایین‌تر به عنوان نویسنده‌ش به چشم می‌خورد. کتاب رو برداشتم و فهرست‌ش رو نگاه کردم. خودش بود. بسی خوش‌حال شدم از ترجمه‌شدن‌ش. چیزی که این کتاب رو نسبت به بقیه‌ی کتاب‌های تاریخ علم متمایز می‌کنه این‌ه که اصولن کتاب‌های تاریخ علم رو دانش‌مندهای برجسته‌ای ننوشتن، اما این کتاب این شانس رو به‌مون می‌ده که این‌بار تاریخ علم رو از دیدگاه یکی از برجسته‌ترین فیزیک‌دان‌های حالِ حاضر بخونیم. کتاب از چهار بخش اصلیِ «فیزیک یونان»، «اخترشناسی یونان»، «قرون وسطا» و «انقلاب علمی» تشکیل شده. همون‌طور که از عنوان‌ها مشخص‌ه، نویسنده کار رو از دوران یونان باستان شروع می‌کنه و تا کمی بعد از نیوتن ادامه می‌ده. یکی از زیربخش‌های بخشِ سوم در مورد اعراب‌ه و برای همین از ایران و رابطه‌ی بین علم و دین هم توی این قسمت از کتاب به مراتب حرف زده‌شده که به‌نسبت برای ما ایرانی‌ها هم جالب‌ه و هم بسیار مهم. با این‌که همه‌ی کتاب رو نخوندم، اما مطمئنن خوندن‌ش رو به هر فیزیک‌خوان و علاقه‌مندی توصیه می‌کنم.

اما به عنوان حاشیه‌ی متن: کتاب رو برداشتم و یه چای مخلوط سفارش دادم و رفتم توی کافه‌ی وسط کتاب‌فروشی نشستم برای این‌که دقیق‌تر به‌ش نگاه بندازم. داشتم همین بخش اعراب رو می‌خوندم که دیدم از خیام هم یاد شده. هرچند چند جمله‌ای که واینبرگ در مورد خیام گفته‌بود (و توی عکس زیر براتون آوردم و می‌تونید با کلیک‌کردن بزرگ‌ش کنید) اصلن دقیق نبود، اما همین‌که از چند بیتی از رباعی‌های خیام هم یاد کرده‌بود مشتاق‌م کرد که یه نگاه به متن اصلی بندازم تا ببینم ترجمه‌های فیتزجرالد از این چند رباعی خیام چه‌طور بوده. موبایل‌م رو برداشتم و کتاب رو باز کردم و همین تکه ازش رو آوردم. چندتا نکته نظرم رو جلب کرد. یک این‌که واقعن همین‌که فیتزجرالد تونسته تا همین حد، و با حفظ نسبیِ قافیه، رباعی‌های خیام رو به انگلیسی برگردونه واقعن جالب‌ه (هرچند تفاوت معنایی و اون خطی که رباعی‌های خیام روی ذهن و قلب ما فارسی‌زبان‌ها می‌اندازه اصلن توی نسخه‌ی ترجمه‌شده‌ش نیست)؛ دو این‌که توی کتاب اصلی سه‌تا رباعی از خیام اومده‌بود، اما توی ترجمه چهارتا بودن؛ و سومی هم همین قسمتی‌ه که زردرنگ‌ش کردم. یه نمونه‌ی قشنگ از سانسور، که تازه فقط به حذف اون جمله بسنده نشده و به‌جاش یه جمله‌ی دیگه توی متنِ ترجمه‌شده اومده تا یه‌خورده ورق رو به سمت خیام برگردونه! خلاصه که دست ممیز گرامی درد نکنه!

باقی بقایِ ایشون! (-:

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۵۷
امید ظریفی
چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۱۳ ب.ظ

ریضـــ پلاس ـــفیز

رابرت دایکراف توی یه قسمت از سخنرانی آغازین خودش توی همایش The Universe Speaks in Numbers، که چند روز پیش توی IAS برگزار شد، یه دیالوگ جالب از فاینمن و عطیه گفت که نقل به مضمون‌ش می‌کنم.

 

ریچارد فاینمن: برای کسانی که خیلی از ریاضیات سر در نمی‌آورند بسیار سخت است که زیبایی‌های طبیعت، عمیق‌ترین زیبایی‌های طبیعت، را احساس کنند... اگر شما می‌خواهید برای قدردانی از طبیعت به مطالعه‌ی آن بپردازید، باید بتوانید به زبانی که او صحبت می‌کند، صحبت کنید... با این حال، من فکر می‌کنم اگر در حال حاضر تمام ریاضیاتی که تا کنون فراگرفته‌ایم یک‌باره از بین برود، فیزیک فقط به مدت یک هفته عقب می‌ماند!

مایکل عطیه: البته این یک هفته همان هفته‌ای است که خدا در آن جهان را آفرید!

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۱۳
امید ظریفی
سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۵۸ ق.ظ

جرم * سرعت * فاصله = سوختِ خدا!

 

با تفکر عمیق در مورد این موضوع، من فکر می‌کنم همان‌طور که نور کوتاه‌ترین فاصله‌ی فضایی را -زمانی که از یک محیط وارد محیط دیگر می‌شود- طی نمی‌کند، مسیری که دارای کوتاه‌ترین فاصله‌ی زمانی باشد (همان اصل فرما) را هم طی نمی‌کند. در واقع، چه چیزی می‌تواند بین زمان و مسافت اولویت قائل شود؟ نور نمی‌تواند مسیری که دارای کم‌ترین زمان است و مسیری که دارای کوتاه‌ترین فاصله است را به‌طور هم‌زمان طی کند. اما اصلن چرا نور باید یکی از این دو مسیر را بر دیگری ترجیح دهد؟ علاوه بر این، چرا فقط باید همین دو مورد را دنبال کنیم؟ نور مسیری را انتخاب می‌کند که دارای مزیتی واقعی باشد؛ یعنی مسیری که در آن مقدار کنش [از دیدگاه مائوپرتیوس، حاصل‌ضرب جرم در مسافت طی‌شده در سرعت جسم] کمینه شود.

اکنون باید توضیح دهم که منظور من از کنش چیست...

کنش، انبار اصلی طبیعت است و نور در حرکت خودش تا حد ممکن در مصرف آن صرفه‌جویی می‌کند.

من از اعتراض‌هایی که بعضی ریاضی‌دان‌ها، به «علل نهایی»‌ای که در فیزیک مطرح می‌شود، دارند آگاه‌ام؛ و تا حدودی هم با آن‌ها موافق‌ام. معتقدم که این «علل نهایی» خالی از اشکال نیستند. خطایی که فرما و کسانی که دنباله‌روی او بودند مرتکب شده‌اند، تنها نشان‌دهنده‌ی این است که اغلب، استفاده از [نتایج کارهای] آن‌ها خطرناک است.

نمی‌توان تردید کرد که همه‌چیز توسط یک موجود برتر سامان‌دهی می‌شود. زمانی که او بر روی ماده‌ای تاثیر می‌گذارد، نیروهایی که قدرت او را نشان می‌دهند، رفتار آن ماده را تغییر می‌دهند؛ که نشان‌دهنده‌ی حکمت او است.

بعد از مردان بزرگی که روی این موضوع کار کرده‌اند، با جرئتِ بسیار زیادی می‌گویم که من اصلی را مطرح کرده‌ام که همه‌ی قوانین طبیعت از آن ناشی می‌شوند. ... چیزی که در فکرکردن به این قوانینِ بسیار زیبا و ساده موجب رضایت ذهن انسان می‌شود، این است که ممکن است آن‌ها تنها چیزهایی باشند که سازنده و گرداننده‌ی این جهان ایجاد کرده تا تمام پدیده‌های جهانِ قابل مشاهده را توضیح دهند.

 

بخشی از

Maupertuis, “The agreement between the different laws of Nature that had, until now, seemed incompatible,” read to the Académie des Sciences, April 15, 1744

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۸
امید ظریفی
چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۵۵ ق.ظ

و تو چه می‌دانی سرعت نسبی چیست!

کلاس دوم دبستان بودم که با یکی از نخستین و مهم‌ترین پرسش‌های فیزیکی زندگی‌ام روبه‌رو شدم. در جاده بودیم. پدرم پشت فرمان بود و من هم روی صندلی کناری او نشسته‌بودم. عادت داشتم وقت‌هایی که در جاده‌ایم خوراکی‌ای کنار دست‌م باشد؛ مخصوصن چیپس یا پفک! این‌بار چیزی نخریده‌بودیم. فقط چای داشتیم. از اول مسیر شروع کردم به اصرارکردن که جایی بایستیم تا چیزی بخرم؛ اما پدرم نایستاد. کم‌کم از شهر بیرون رفتیم، اما اصرارهایم به‌جای کم‌شدن، بیش‌تر شد. بالاخره در جایی از مسیر، پدرم گفت:

- به یک شرط به سوپرمارکت بعدی که رسیدیم می‌ایستم.

- چه شرطی؟

- این‌که به سوالی که می‌پرسم جواب درست بدهی!

- چه سوالی؟

- کامیون جلویی‌مان را می‌بینی؟

- بله.

- به‌نظرت سرعت ما بیش‌تر است یا سرعت کامیون؟

نگاهی به سرعت‌سنج جلوی ماشین‌مان انداختم. عقربه‌اش حدود 80 کیلومتر [بر ساعت] را نشان می‌داد. کمی فکر کردم. فاصله‌ی بین ما و کامیون تقریبن ثابت بود. متوجه این نکته شدم، اما آن‌موقع چیزی از سرعت نسبی نمی‌دانستم و انگار حسی هم نسبت به آن نداشتم، چون فورن جواب دادم:

- سرعت کامیون! چون جلوتر از ماست.

پدرم خندید و گفت:

- عجب! فکر می‌کنی سرعت‌ش چه‌قدر است؟

- مثلن 90 کیلومتر [بر ساعت].

- بیش‌تر دقت کن!

یادم می‌آید که اندکی به فکر فرو رفتم، اما چیزی به ذهن‌م نرسید. پدرم ادامه داد:

- اگر سرعت‌مان با هم برابر باشد چه می‌شود؟

- یعنی سرعت کامیون هم 80 کیلومتر [بر ساعت] باشد؟

- بله!

- خب... به هم نمی‌رسیم. یعنی فاصله‌ی بین‌مان ثابت می‌ماند.

- آفرین! الآن فاصله‌مان دارد تغییر می‌کند؟

- نه! پس یعنی سرعت ما و کامیون برابر است!

- دقیقن. اگر سرعت کامیون بیش‌تر از سرعت ما بود، فاصله‌مان بیش‌تر و بیش‌تر می‌شد...

- و اگر سرعت ما بیش‌تر بود، به هم نزدیک‌تر می‌شدیم.

- آفرین! حالا یک لیوان چای ماشینی بریز تا بخوریم!

یکی از نخستین و بزرگ‌ترین درس‌های فیزیکی زندگی‌ام را در همان چند دقیقه‌ای که در مسیر بین یزد و آباده، با پدرم در مورد این موضوع صحبت کردیم گرفتم. پدرم معلم فیزیک بود و هست. آن روز اسمی از سرعت نسبی جلوی منِ 8 ساله نبرد، اما به‌خوبی مفهوم آن را به من آموخت. هرچند، یادم نمی‌آید که درنهایت جایی برای خریدنِ خوراکی ایستادیم یا نه!

 

پی‌نوشت1: چند وقتی‌ه که ذهن‌م درگیر این موضوع شده که قسمتی از وقت‌م رو بذارم و «جستار روایی علمی» بنویسم. عبارتی که از خودم درآورده‌ام و در پست قبل هم یادی ازش کردم. فکر می‌کنم نیازه؛ مخصوصن برای خودم؛ مخصوصن اگه کمی تخصصی بنویسم؛ چون معتقدم وقتی چیزی رو فهمیدی که بتونی اون رو به بقال سر کوچه‌تون هم توضیح بدی. اگه نمی‌دونید جستار یا جستار روایی چی‌ه، می‌تونید جست‌وجو کنید. اگه حال‌ش رو ندارید، می‌تونید چند روزی صبر کنید تا مطلبی که در مورد کلیت جستار نوشتم رو همین‌جا منتشر کنم.

پی‌نوشت2: کلماتی که خوندید می‌تونن یه مقدمه‌ی خوب باشن برای یه جستار روایی علمی در مورد ثابت‌بودن سرعت نور از دیدگاه ناظرهای مختلف. می‌نویسم‌ش! (-:

پی‌نوشت3: پایینی یکی از به‌ترین لطیفه‌های فیزیکی‌ای‌ه که تا حالا خوندم. در مورد همین موضوع ثابت‌بودن سرعت نور از دیدگاه ناظرهای مختلف‌ه. (-:

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۵۵
امید ظریفی

 

سایت Quanta Magazine یکی از سایت‌هایی‌ه که هر فیزیک‌خوان باید صبح‌به‌صبح (و به‌قول دکتر باغرام: ناشتا!) چک کنه؛ هرچند هر روز، مطلب جدیدی براتون نداره! قسمت‌های اصلی سایت فیزیک، ریاضی، بیولوژی و علوم کامپیوتره و پره از مطالب جذاب و قابل تامل برای کسی که به این موضوع‌ها علاقه‌منده و یا داره به‌صورت آکادمیک اون‌ها رو می‌خونه. خوندن‌شون هم پیش‌نیاز خیلی خفنی نمی‌خواد و همین که علاقه داشته باشید، کافی‌ه برای این‌که چند دقیقه‌ای از یه مطلب علمی لذت ببرید. اگه به من باشه می‌گم که نوشته‌های این سایت، به‌نوعی «جستار روایی علمی» هستن!

چند هفته پیش، این سایت تعدادی از مطالب‌ش رو در قالب یک کتاب با عنوان Alice and Bob Meet the Wall of Fire منتشر کرد. فقط چند ساعتی از انتشار رسمی کتاب گذشته‌بود که به لطف برادران روسی و سایت LibGen، کتاب رو دانلود کردم. اگه به موضوعات بالا -و مخصوصن فیزیک- علاقه‌مندید، این کتاب می‌تونه پیش‌نهاد خوبی برای اوقات فراغت‌تون باشه. کتاب از 8 قسمت اصلی تشکیل شده و هر قسمت هم به‌طور متوسط 5-4تا مطلب داره. مطالبی که با این‌که مثل حلقه‌های زنجیر به هم متصل هستن، اما هرکدوم امکان این رو دارن که به‌صورت مستقل هم خونده و فهمیده بشن. نویسنده‌های این نوشته‌ها هم همگی یا از دانش‌مندهای درست‌وحسابی دنیا هستن و یا از خبرنگارهای علمی شناخته‌شده.

از این کلمات مقدمه‌طور که بگذریم، می‌رسیم به این موضوع که یکی از نوشته‌های این کتاب رو توی چند هفته‌ی گذشته ترجمه کردم، که می‌تونید اون رو از همین‌جا دریافت کنید. عنوان اصلی مطلب To Solve The Biggest Mystery in Physics, Join Two Kinds of Lawئه که من عنوان همین پست رو به‌جاش گذاشتم. نویسنده‌‌ش هم رابرت دایکراف رئیس فعلی موسسه‌ی مطالعات پیش‌رفته (IAS)ئه که خب برای فیزیک‌کارها نیاز به معرفی نداره. توی این نوشته، نویسنده سعی کرده تا دو دیدگاه کلی‌ای که توی علم وجود داره -یعنی ظهوریافتگی و فروکاست‌گرایی- رو با یه مثال خیلی ساده توضیح بده و موضوع رو برای مخاطب بشکافه. امیدوارم بخونیدش و لذت ببرید.

 

 حل بزرگ‌ترین معمای فیزیک و اتحاد دو اصل بزرگ قوانین طبیعت - 889 کیلوبایت (نسخه‌ی اصلاح‌شده!)

 

پی‌نوشت1: همون‌طور که از همون پاراگراف اول فایل متوجه شدید یا می‌شید، خیلی خوب‌ه که قبل از خوندنِ متن این ویدئوی کوتاهِ 9 دقیقه‌ای رو ببینید.

پی‌نوشت2: لینک‌های زیادی توی فایل PDF وجود داره که پیش‌نهاد می‌کنم ازشون غافل نشید! (-: 

پی‌نوشت3: مطلب اصلی رو می‌تونید از این‌جا بخونید.

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۳۵
امید ظریفی
جمعه, ۲۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۵۸ ق.ظ

هواپیمایِ ورودی‌ها...

این متن هم داستان جالبی دارد. چه خونی به دل یکی از دوستان کردم تا آماده شد. شخصن که عذر خواستم، عمومن هم می‌خواهم!

با رسم‌الخطِ این‌جانب:

دریافت - 223 کیلوبایت

با رسم‌الخطِ اون‌جانب:

مشاهده - خداداند کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۷ ، ۰۴:۵۸
امید ظریفی