غمِ حقیقت یا موفقیت؟
بخشی از فصل اول (دیالکتیک در یونان قدیم) کتاب دیالکتیک، نوشتۀ پل فولکیه:
[...] سفسطه یعنی "هنر گماردن منطق در خدمت منافع خود". [...] کلمۀ "سوفسطایی" (Sophiste) در ابتدا معنی ناخوشایندی نمیداده است. کلمهای که سوفسطایی از آن مشتق شده "Sophos" است به معنی بخرد و دانشمند است و سوفسطایی یعنی کسیکه بخردی و دانش تعلیم میداده است. و نیز وعده میداده است که جوانانی را که به او میسپارند بهتر خواهد ساخت. اما "بهتر" یعنی چه؟ در اینجا "بهتر" به معنی آرمانی نیست، بلکه چون سوفسطاییان بدبین و اهل مصلحت بودهاند، تنها آرزویشان این بوده که شاگردانشان را برای موفقیت در زندگی سیاسی و رسیدن به قدرت تربیت کنند. بهعقیدۀ اینان، حقیقت مطلقی در کار نیست. بنابه گفتۀ مشهور پروتاگوراس، «انسان معیار هرچیزی است.» هرآنچه برای یک نفر یا یک شهر درست است برای همه درست است. پس باید به کسانی که دستیابی به مقامات بالا برایشان مقدور است بقبولانیم که آنچه را برای من خوب است درست و عادلانه تشخیص دهند. بهتدریج سوفسطاییان معنی ابتدایی لقب خود را فراموش کردند و تقریباً چیزی جز سخنپرداز نماندند: دیگر مسئله این نبود که شاگردان خود را متوجه اصول استوار گردانند، بلکه بیش از هرچیز میخواستند در آنها مهارت در سخنرانی بهوجود آورند، بهطوریکه بتوانند بر مجالسْ ریاست کنند. در آنها هیچ سودای علمی یا فلسفی باقی نماند. از پیشگامان خود فقط چیزهایی را یاد میگرفتند که در فلان موقعیت ممکن بود مخالف را دچار محظور کند. دیالکتیک در اندیشۀ آنان بهصورت فن سخنوری و محاجه درآمد: غمِ حقیقت در میان نبود، مهم موفقیت بود.
بدینگونه، بنا به نوشتۀ افلاطون، کلمۀ سوفسطایی مفهوم ناخوشایندی یافت. سوفسطایی کسی است که منظماً برای رسیدن به هدفهای خود میکوشد و به دلایل فریبندهای دست میآویزد که فقط به ظاهر معتبرند و آن را سفسطه میگویند. بدینگونه، سفسطه، دیالکتیکی است بیاعتنا به حقیقت، و در خدمت منافع کسیکه آن را بهکار میبرد و آماده برای اثبات آن چیزی است که لحظهای پیش مردود دانسته بود.
حرف اضافهای ندارم. فقط اینکه، آیا شما هم دارید به همون چیزی فکر میکنید که من دارم فکر میکنم؟!
من به صورت نسبتاً سمبلیک به دانشگاه امام صادق فکر میکنم. ((:
غمِ حقیقت؟