نقش انسان دانشگاهی؟
کلمات پایین را بیش از دو هفتۀ پیش در اینستاگرامم نوشتم؛ چهار-پنج روز پس از اتفاقاتی که در آن یکشنبۀ معروف شریف (10 مهرماه) رخ داد. بعد از انتشار این متن، گفتوگوهای زیادی با خیلیها داشتم و نظرهای مختلفی راجعبه آن دریافت کردم. گفتوگوهایی که تا روزها ادامه داشتند و نظرهایی که متأسفانه بعضیشان بهواسطۀ شلوغیهای درون و بیرون، هنوز از طرف من بیپاسخ ماندهاند. اما زمان دارد جلو میرود و اتفاقات هم دارند دومینووار یکی پس از دیگری رخ میدهند. اتفاقاتی که از قضا ربط مستقیمی به دغدغۀ موجود در این کلمات دارند. اتفاقاتی که بهنظر میرسد نباید ساده از کنار آنها رد شد... بهخاطر اینکه احتمالن در آیندۀ نزدیک باید به این کلمات برگردم، در اینجا هم منتشرشان میکنم. همچنان هر نظری در راستای موضوع مطرحشده مایۀ خوشحالیام است.
نوشتن برای من حکم نظمدادن به ذهنم را دارد. چه ده کلمه، چه صد کلمه، چه هزار کلمه، چه دههزار کلمه. مینویسم تا هرآنچه دارم و میدانم را از چیزی پراکنده و محو تبدیل کنم به کلماتی مرتب و سخت. البته هرآنچۀ هرآنچه هم نه؛ آنهایی که در لحظه برایم اهمیت بالایی دارند.
این چند روز بارها و بارها دست بردهام به نوشتن؛ از همهچیز. اما هرچه نوشتهام، بهنظرم قسمت بزرگی از حقیقت را داخلش نداشته. هربار دست به قلم بردهام، بعد از خشمِ لحظهای، دیدهام چهقدر بیسوادم... چهقدر در بندِ احساساتام؛ احساساتی که بهحقاند... دیدهام چهقدر باید قویتر از آنی باشم که الآن هستم. هربار دست به قلم بردهام، دیدهام هنوز چهقدر باید برگردم عقبتر. پس نوشتن را کنار گذاشتهام و شروع کردهام به خواندن و دیدن و شنیدن. یادداشت و مقاله و کتاب و سخنرانی و حرفزدن با دیگری و... . مگر این خلاء ذهنی کمی پر شود...
بعد از همۀ این اتفاقات، «مسئلۀ کلانِ در لحظه»ی هر شخص با توجه به تجربۀ زیستهاش میتواند هر چیزی باشد. میتواند چهگونهگی براندازی نظام باشد. میتواند چهگونهگی تزریق انرژی به مردم معترض برای نخوابیدن اعتراضها باشد. میتواند چهگونهگی مالهکشی مسائل مختلف بهنفع حکومت باشد؛ و... . بعد از همۀ این اتفاقات، «مسئلۀ کلانِ در لحظه»ی من جایگاه نهاد دانشگاه در قبل و حین و بعد از چنین دینامیکهای اجتماعیای است. نهاد دانشگاه دقیقن چه کار اضافهتر و پیشْرویی نسبت به کف جامعه انجام دادهاست؟ بیایید یکی-دو موردی که به ذهنم میرسد را با هم مرور کنیم.
در فضای مجازی: انسانِ نوعیِ غیردانشگاهیای که من دیدهام صرفن واکنشهای احساسی دارد و پستهای بیبیسی فارسی و ایراناینترنشنال را بهاشتراک میگذارد و تهِ دلش از اینکه علی کریمی بهصورت مجازی در حمایت از اعتراضات برآمده غنج میرود. از آن طرف، در کمال تعجب، انگار واکنش انسانِ نوعیِ دانشگاهی هم چیزی جز این نیست. او صرفن زبانش را از فارسی به انگلیسی تغییر داده و مشغول بهاشتراکگذاری پستهای نیویورکتایمز و گاردین و... است و از حمایتهای مجازی چهرههای معروف آنورِ آبی دلش غنج میرود.
از این دیدگاه میتوان به قضیۀ یکشنبۀ تلخ هفتۀ گذشتۀ شریف هم نگاه کرد: دانشجوی داخل دانشگاه، دقیقن همانند مردم عادی در کف خیابان عمل میکند و دقیقن همان شعارها را سر میدهد. از آن طرف، نیروی ضدشورش و لباسشخصیها هم دقیقن همانند مردم عادی در کف خیابان با دانشجو برخورد میکنند و با گلولۀ پلاستیکی از خجالتش درمیآیند و بازداشتش میکنند.
مثالهای دیگری هم میتوان آورد. مثلن مقایسۀ واکنش اساتیدِ نوعیِ دانشگاه با بقیۀ کارمندان دولت؛ اما بگذارید فعلن برای جلوگیری از طولانیشدن از آنها بگذرم.
مشتاقام بدانم آیا مشاهدۀ کلی شما چیزی غیر از این است؟ شاید چون بهشخصه در یک جامعۀ دانشگاهی فنی و علومپایهخوانده هستم چنین مشاهداتی داشتهام. آیا مشاهدۀ شمایی که با جامعۀ دانشگاهی علومانسانیخوانده در ارتباط هستید چیزی بیش از این بوده؟
[چون مطمئنام هنوز هم هر لحظه امکانِ بهوجودآمدن سوءتفاهم است، بگذارید همینجا یادآوری کنم که کل چیزهایی که الآن خواندید پرسش ذهنی من است و دارم برای رسیدن به جوابی برای آنها دستوپا میزنم. پس با همدلی بخوانید. میخواهم کمی بالاتر بروم و مسئله را کمی کلیتر ببینم. میخواهم ببینم خودِ مایی که الآن اینجاییم، بعد از بدرقۀ همۀ فحشها بهسمت مقصد، چه کارهای دیگری باید بکنیم.]
نخستین دلیلی که فکر میکنم میتوان برای این وضعیت آورد این است که از قضا این انسانِ دانشگاهی دستپختِ خودِ جمهوری اسلامی است. بالاخره سواد سیاسی هر انسانی برحسب تجربههای مختلف او در طول زمان آرامآرام رشد میکند. وقتی حاکمیت اینچنین فضای دانشگاهها را (مانند فضای صداوسیما) بسته و در مواقع عادی هم اجازۀ طرح خیلی از پرسشها را به دانشگاه و انسانِ دانشگاهی نمیدهد (دقیقن مانند صداوسیما)، معلوم است که کنشِ انسانِ دانشگاهی هم در بطنش چیز متفاوتی از رفتار عموم مردم نخواهد بود. در اینجا منظورم هر دو جبهۀ انسانهای دانشگاهی است؛ چه مخالف و چه موافقِ جمهوری اسلامی (میدانم این دستهبندی دقیق نیست. فعلن بهعنوان یک تقریب بپذیریدش). از مخالفها که سخن رفت. موافقها هم واکنش تاثیرگذاری از خود نشان ندادهاند؛ تهش یک چیزی شبیه به همین اجتماعهای امت حزبالله بوده؛ چشمبسته و دهانباز.
من نمیدانم در حین چنین دینامیک اجتماعیای، نقشِ کلانِ انسانِ دانشگاهی دقیقن باید چه باشد و چهطور آن را ایفا کند؛ اما میدانم آن نقشِ ایدئالی که او میتواند داشتهباشد چیزی که بهشخصه الآن دارم میبینم نیست.
شاید شما ایدهای داشتهباشید که این نقشآفرینی چهگونه باید باشد. شاید شما معتقد باشید از قضا نقشِ انسانِ دانشگاهی دقیقن همین است. شاید شما معتقد باشید دلیل اصلی اینکه کنش انسان دانشگاهی اینگونه است چیزی غیر از آن است که من گفتم. شاید خیلی نکتههای دیگر ناظر به این چیزهایی که من گفتم به ذهنتان آمدهباشد. در هر حال، ممنون میشوم اگر حالش را دارید آنها را برایم بنویسید. فکر میکنم درستترین و حداقلیترین کاری که انسانِ دانشگاهی میتواند و باید انجام دهد تعطیلنکردن گفتوگوست. که تعطیلکردن گفتوگو، از هر سمتی که باشد، یعنی خودحذفی!
شاید اجتناب از گفت و گو بخاطر اینه که فکر میکنن گفت و گو وقتی معنی داره که توافقی قرار باشه صورت بگیره
اما اگه به قصد آگاهسازی طرف مقابل و اعلام نگرشها هم در نظر بگیریمش. آیا حق دارن اجتناب کنن وقتی ببینن نتیجهش اخراج یا بدتر از اون ممکنه باشه؟