و تو چه میدانی سرعت نسبی چیست!
کلاس دوم دبستان بودم که با یکی از نخستین و مهمترین پرسشهای فیزیکی زندگیام روبهرو شدم. در جاده بودیم. پدرم پشت فرمان بود و من هم روی صندلی کناری او نشستهبودم. عادت داشتم وقتهایی که در جادهایم خوراکیای کنار دستم باشد؛ مخصوصن چیپس یا پفک! اینبار چیزی نخریدهبودیم. فقط چای داشتیم. از اول مسیر شروع کردم به اصرارکردن که جایی بایستیم تا چیزی بخرم؛ اما پدرم نایستاد. کمکم از شهر بیرون رفتیم، اما اصرارهایم بهجای کمشدن، بیشتر شد. بالاخره در جایی از مسیر، پدرم گفت:
- به یک شرط به سوپرمارکت بعدی که رسیدیم میایستم.
- چه شرطی؟
- اینکه به سوالی که میپرسم جواب درست بدهی!
- چه سوالی؟
- کامیون جلوییمان را میبینی؟
- بله.
- بهنظرت سرعت ما بیشتر است یا سرعت کامیون؟
نگاهی به سرعتسنج جلوی ماشینمان انداختم. عقربهاش حدود 80 کیلومتر [بر ساعت] را نشان میداد. کمی فکر کردم. فاصلهی بین ما و کامیون تقریبن ثابت بود. متوجه این نکته شدم، اما آنموقع چیزی از سرعت نسبی نمیدانستم و انگار حسی هم نسبت به آن نداشتم، چون فورن جواب دادم:
- سرعت کامیون! چون جلوتر از ماست.
پدرم خندید و گفت:
- عجب! فکر میکنی سرعتش چهقدر است؟
- مثلن 90 کیلومتر [بر ساعت].
- بیشتر دقت کن!
یادم میآید که اندکی به فکر فرو رفتم، اما چیزی به ذهنم نرسید. پدرم ادامه داد:
- اگر سرعتمان با هم برابر باشد چه میشود؟
- یعنی سرعت کامیون هم 80 کیلومتر [بر ساعت] باشد؟
- بله!
- خب... به هم نمیرسیم. یعنی فاصلهی بینمان ثابت میماند.
- آفرین! الآن فاصلهمان دارد تغییر میکند؟
- نه! پس یعنی سرعت ما و کامیون برابر است!
- دقیقن. اگر سرعت کامیون بیشتر از سرعت ما بود، فاصلهمان بیشتر و بیشتر میشد...
- و اگر سرعت ما بیشتر بود، به هم نزدیکتر میشدیم.
- آفرین! حالا یک لیوان چای ماشینی بریز تا بخوریم!
یکی از نخستین و بزرگترین درسهای فیزیکی زندگیام را در همان چند دقیقهای که در مسیر بین یزد و آباده، با پدرم در مورد این موضوع صحبت کردیم گرفتم. پدرم معلم فیزیک بود و هست. آن روز اسمی از سرعت نسبی جلوی منِ 8 ساله نبرد، اما بهخوبی مفهوم آن را به من آموخت. هرچند، یادم نمیآید که درنهایت جایی برای خریدنِ خوراکی ایستادیم یا نه!
پینوشت1: چند وقتیه که ذهنم درگیر این موضوع شده که قسمتی از وقتم رو بذارم و «جستار روایی علمی» بنویسم. عبارتی که از خودم درآوردهام و در پست قبل هم یادی ازش کردم. فکر میکنم نیازه؛ مخصوصن برای خودم؛ مخصوصن اگه کمی تخصصی بنویسم؛ چون معتقدم وقتی چیزی رو فهمیدی که بتونی اون رو به بقال سر کوچهتون هم توضیح بدی. اگه نمیدونید جستار یا جستار روایی چیه، میتونید جستوجو کنید. اگه حالش رو ندارید، میتونید چند روزی صبر کنید تا مطلبی که در مورد کلیت جستار نوشتم رو همینجا منتشر کنم.
پینوشت2: کلماتی که خوندید میتونن یه مقدمهی خوب باشن برای یه جستار روایی علمی در مورد ثابتبودن سرعت نور از دیدگاه ناظرهای مختلف. مینویسمش! (-:
پینوشت3: پایینی یکی از بهترین لطیفههای فیزیکیایه که تا حالا خوندم. در مورد همین موضوع ثابتبودن سرعت نور از دیدگاه ناظرهای مختلفه. (-: