امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
چهارشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۶ ب.ظ

از زروان تا مهبانگ - آشنایی با کیهان‌شناسی نوین

 

«از زروان تا مهبانگ - آشنایی با کیهان‌شناسی نوین» کتابیست از دکتر رضا منصوری، استاد فیزیک دانشگاه شریف و به نظر من بهترین دلسوز علم این کشور. من فقط یکبار ایشان را از نزدیک دیده‌ام؛ در همایش ملّی گرانش و کیهان‌شناسی 93. اما همان یکبار کافی بود تا ایشان تاثیرشان را بر من بگذارند. به نوعی صحبت‌های ایشان در اختتامیه‌ی این همایش مسیر کلی آینده من را تا حدودی مشخص کرد.

و اما کتاب! همانطور که از اسم آن می‌توان حدس زد، این کتاب در مورد تاریخچه‌ی کیهان‌شناسی (و به طور کلی سیر تکامل علم و تفکر علمی) از ابتدا تا کنون است. این کتاب جزء کتاب‌هایی است که من اسمشان را گذاشته‌ام «فیزیک و مشتقاتش برای همه!». متن کتاب سختی و پیچیدگی خاصی ندارد و سخت‌ترین بخشش شاید معرفی «اُمگای بزرگ» به عنوان چگالی جهان ماست اگر تخت باشد! کتاب در مجموع از بیست و سه فصلِ تقریبن ده صفحه‌ای تشکیل شده که موضوعات فصل‌های آن از خیال‌پردازی‌های دوران گذشته شروع می‌شود و تا آشنایی با ابزارهای پیچیده‌ی امروزی و آشنایی مختصری با نسبیت عام و مدل‌های عالم و ماده تاریک و انرژی تاریک، که به نوعی مهمترین مباحث علوم فیزیکی در زمان حال هستند، ادامه می‌یابد. نکته قابل توجه این است که نویسنده تقریبن در پایان هر فصل موضوعِ بحثِ علمیِ آن فصل را به شرایط علمیِ امروزه‌یِ کشور به طور خیلی زیبا پیوند می‌دهد و به سیاست‌گذاران علمی کشور گوش زد می‌کند که اگر الآن بذری بکارید نباید انتظار داشته باشید که گیاهِ آن فردا سر از خاک بیرون بیاورد؛ بلکه باید چه بس فرداهایی بگذرد تا نتایج کار شما مشخص شود. نکته‌ی دیگری هم که کلن در مورد دکتر منصوری وجود دارد این است که ایشان به شدّت به تاریخ علم اهمیت می‌دهند؛ به طوری که در کتاب‌هایشان برای ذکر تاریخ‌ها حتمن از تاریخ شمسی آن رویداد در کنار تاریخ میلادی آن استفاده می‌کنند؛ و دلیلشان هم این است که مثلن اگر بگوییم فلان اتفاق در سال 1904 افتاده، هیچکسی در ایران درکی از این زمان ندارد، ولی اگر بگوییم آن رویداد در سال 1904/1283 اتفاق افتاده است، حداقل طرف مقابل به این پی می‌برد که همزمان با حکومت قاجاریه بر ایران بوده است. 

سخنرانی دکتر منصوری در اختتامیه‌ی همایش گرانش و کیهان‌شناسی 93 - دانشگاه صنعتی شریف: (نقل به مضمون)

حدود پنجاه سال پیش که اوّلین کنفرانس فیزیک ایران برگزار شد، فقط چهل نفر در آن شرکت کردند. اینطور هم نبود که ملّت بیایند و مقاله بدهند! نوبتی در مورد موضوعات روز حرف میزدیم. اما حالا واقعاً نسبت به گذشته پیشرفت کرده‌ایم که در چنین همایش تخصصی‌ای حدود 200 نفر شرکت کرده‌اند. حتی در همین موضوع  همایشِ امروز هم پیشرفت کرده‌ایم. ببینید الآن دیگر موضوعات ده سال پیش مطرح نیست و حتی کلیّت موضوعات مورد بحث در این زمینه هم عوض شده. این حرکتِ رو به جلو است ولی هنوز تا نقطه‌ی مطلوب فاصله داریم. ببینید الآن به فرض مثال من که در این موضوعات مطالعه کرده‌ام اگر بگویم که دیگر نمی‌خواهم کار کنم، چه اتفاقی در دنیا می‌افتد؟! هیچی! حالا اگر خیلی کارم درست باشد چند تا از دانشجویانم ناراحت می‌شوند که دیگر استاد ندارند؛ که البته این مشکل هم خیل زود حل می‌شود! اما آیا در دنیا اتفاق خاصی رخ می‌دهد؟! نه! ولی مثلاً اگر ایران بگوید که دیگر در صنایع نظامی نمی‌خواهد پیشرفت کند و دانش خود را در همین حد نگه دارد، واقعاً دنیا متحول می‌شود. به نظر من سی سال دیگر نباید اینطور باشد. منظورم این نیست که سی سال دیگر باید د راین همایش به‌جای 200 نفر 1000 نفر شرکت کنند. نه! منظورم این است که سی سال دیگر از همین 200 نفر شرکت کننده در همایش باید حداقل پنج نفر از همان دسته باشند که اگر بگویند دیگر کار نمیکنیم دنیا به هم بریزد. دانشجویان جدید و دکتری الآن ما باید با این طرز فکر کار کنند. ما تا حالا از داده‌های کشورهای دیگر استفاده می‌کردیم و کار میکردیم اما حالا دیگر نباید این راه را ادامه بدهیم. حالا دیگر باید استراتژی خود را عوض کنیم و خودمان به دنبال تولید داده بیفتیم.

 

پ.ن: «زروان» نام خدایی ایرانی است.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۶
امید ظریفی
سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ب.ظ

پروفسور انیشتین عزیز

 

«پروفسور انیشتین عزیز» کتابیست در مورد «نامه‌های کودکان به آلبرت انیشتین و پاسخ‌های او» که به اشتباه بر روی جلد کتاب «نامه‌های آلبرت انیشتین به کودکان و پاسخ‌های او» نوشته شده است! علاوه بر متن و تصویر این نامه‌ها و برخی پاسخ‌های جالب انیشتین، این کتاب شامل بخش‌های متفاوت دیگر مانندِ دیباچه(توضیحاتی به قلم اِولین انیشتین، نوه‌ی آلبرت!)، زندگینامه‌ی خلاصه و خیلی خلاصه‌ی انیشتین و چندی عکس از او می‌باشد. کودکان در نامه‌های خود از مسائل مختلف شخصیِ انیشتین تا سوالاتی در باب وجود خدا از او می‌پرسند. بعضی از آن‌ها هم به اظهار نظر در مورد قیافه و وضعیت ظاهری انیشتین می‌پردازند و به او توصیه‌هایی می‌کنند! در نظر اول به راحتی می‌توان فهمید که انیشتین بسیار به کودکان علاقه داشته است؛ از کودکان تازه متولد شده تا آنان که کمی از علم و حساب سر در می‌آورند و دنبال چیزهای تازه هستند. کودکانی که از سراسر جهان انیشتین را به عضویت افتخاری گروه‌های علمی خود در‌می‌آورند و او هم با کمال میل می‌پذیرد. نکته‌ی مهمی که به نظر من در مورد پاسخ‌های انیشتین بسیار جالب است، این است که به نظر می‌رسد او برای پاسخ دادن به این نامه‌ها سعی می‌کند خود را کوچک کند؛ آنقدر کوچک کند تا به همان دنیای کودکی برود که این نامه را نوشته است و بعد جواب آن را بدهد.

برای مثال یکی از نامه‌ها از دختری شش ساله به نام آن است که در سال 1951 به انیشتین اینگونه نوشته است:

آقای انیشتین عزیز،

من یک دختر کوچک شش ساله‌ام.

من تصویر شما را در روزنامه دیدم. فکر می‌کنم شما باید موهایتان را کوتاه کنید تا بهتر به نظر برسید.

با احترام، آن

یا دانش‌آموزی دیگر به نام تیفانی از آفریقای جنوبی در 10 جولای سال 1946 در قسمتی از نامه‌ی خود به انیشتین اینگونه می‌نویسد:

... شاید مدت‌ها پیش از این باید نامه را می‌نوشتم، فقط اطلاع نداشتم که شما هنوز زنده هستید. من به تاریخ علاقه‌مند نیستم و فکر می‌کردم شما در قرن هجدهم، یا در حدود همان زمان‌ها زندگی می‌کرده‌اید. باید شما را با سر ایزاک نیوتن اشتباه کرده باشم. ...

و انیشتین نیز در ابتدای جواب خود به نامه‌ی تیفانی اینگونه می‌نویسد:

از نامه‌ی دهم جولای شما سپاسگزارم. از شما معذرت می‌خواهم که من هنوز در میان زندگان هستم. در هر حال این هم علاجی خواهد داشت! ...

یادم می‌آید که این کتاب را سوم بهمن 93 بعد از باخت ایران مقابل عراق در ضربات پنالتی در جام ملت‌های آسیا، در قطار در راه برگشت از تهران -که برای همایش ملی گرانش و کیهان‌شناسی 93 رفته بودم- به یزد خواندم.

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۸
امید ظریفی
پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۴۵ ب.ظ

کمدی منطق

 

«کمدی منطق» داستانیست مصور در مورد زندگی «برتراند راسل» ریاضی‌دان و منطق‌دان بزرگ قرن بیستم میلادی از زبان خودش در یک سخنرانی! متن کتاب سنگینیِ خاص خودش را دارد، اما در عین حال بسیار روان و شیوا است. فکر می‌کنم برای فهم کامل مطالب کتاب نیاز دارم که یک بار دیگر آن را بخوانم تا شاید بتوانم به طور کامل درکش کنم! ترجمه‌ی بسیار عالی کتاب هم از دیگر ویژگی‌های خوب آن است. داستان به این صورت است که راسل در یک سخنرانی ساختگی به بیان تاریخچه‌ی زندگی خود می‌پردازد. (یعنی واقعن همچین سخرانی‌ای در زندگی راسل وجود نداشته است.) نویسندگان کتاب سعی کرده‌اند که تا می‌توانند روایت آن‌ها از زندگی راسل به واقعیت نزدیک باشد؛ اما بالاخره (به گفته خودشان در آخر کتاب) مجبور بودند که برای ابهام‌زدایی متن و جلوگیری از طولانی شدن آن بعضی از موارد را حذف و یا بازآفرینی کنند. نام کتاب هم در نوع خودش بسیار زیباست! داستان کتاب به صورتی طراحی شده است که داستان نویسندگان کتاب هم در زمان نگارش آن (حالا درست یا نادرست!) در آن گنجانده شده است؛ و همچنین چگونگی انتخاب نام کتاب. 

راسل کار اصلی خود را با نوشتن کتاب «پرینکیپیا ماتماتیکا» همراهِ آلفرد نورث وایتهد درست قبل از چهل سالگی‌اش به پایان برد که در اصل، پایه‌ریزیِ منطق علمی از آن جا شروع شد. قبل از آن راسل با ارائه‌ی یک پارادوکس، تقریبن کل منطق زمان خود را زیر سوال برده بود. پارادوکس راسل بیان می‌کند:

یک شهر داریم که عده‌ای مردِ ریش‌دار در آن زندگی می‌کنند. این شهر فقط یک مردِ سلمانی دارد؛ و این سلمانی فقط ریشِ کسانی را می‌تراشد که ریش خود را نمی‌تراشند. (یه بار دیگه این جمله‌ی آخر رو بخونید!) حالا به نظر شما این سلمانی ‌می‌تواند ریش خود را بتراشد یا نه؟! فقط همین را می‌گویم که نتیجه به این صورت است که اگر سلمانی ریش خود را بتراشد، نباید ریش خود را بتراشد و اگر ریش خود را نتراشد، باشد ریش خود را بتراشد!!! (خودتان این نتیجه را بدست آورید! ساده است...)

و همین پارادوکس بود که دنیا را زیر و رو کرد.

در آخر به شما توصیه می‌کنم که اگر به منطق و ریاضیات علاقه دارید حتمن این کتاب را بخوانید. زیرا لحظه لحظه‌ی آن لذّت بردن از منطق، فلسفه و ریاضیات است.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۵
امید ظریفی
پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ

خدمتکار و پروفسور

 

«خدمتکار و پروفسور» کتابیست بسیار عالی از یوکو اُگاوا (Yoko Ogawa) نویسنده ژاپنی! وقفه نسبتن طولانی‌ای که در بین خواندن این کتاب برای من رخ داد شاید کمی از زیبایی‌های این کتاب برای من کاست و نتوانستم آن لذتی که باید می‌بردم را ببرم. (به احتمال زیاد بعدن دوباره می‌خوانمش!) و همچنین باعث شد که کمی از اوایل داستان را حالا به خاطر نیاورم. البته این از ارزش‌های این کتاب حتا به اندازه یک دانه ارزن هم نمی‌کاهد. همین حالا هم هنوز مجذوب این کتاب هستم! داستان از زبان یک خدمتکار است که در خانه‌ یک پروفسور ریاضی کار می‌کند. پروفسور به دلیل تصادفی که در گذشته داشته مشکلی برایش پیش آمده که خودتان در داستان بخوانید! او اخلاق خاصی دارد و در کل رابطه خوبی با اعداد اول دارد. از ساده‌ترین رابطه بین ارقام یک عدد یا روابط دیگر بین اعداد مختلف که دیگران هیچ توجهی به آن‌ها ندارند، زیباترین مطالب ریاضیات را بیرون می‌کشد و باعث تعجب خدمتکار و پسرش (پروفسور روی او اسم «رادیکال» را گذاشته است؛ زیرا سرش صاف است!) می‌شود. از شلوغی بدش می‌آید. بهترین سرگرمی‌اش نشستن پشت میز اتاقش و فکر کردن در مورد مسائل مختلف ریاضی است و همچنین عمومن رفتارش غیرقابل پیش‌بینی است! در کل شخصیت پروفسور شخصیتیست که دوست دارم در دوران پیری‌ام آنطور باشم. فکر کردن روی موضوع مورد علاقه‌ام، فارغ از هر گردش روزگار!

البته سواد ریاضیاتی مترجم متاسفانه در حد اوایل دبیرستان هم نبوده است! برای مثال در جایی از کتاب مطلبی با این مضمون نوشته شده: در مثلث قائم‌الزاویه، مربع اندازه وتر برابر است با مربع مجموع اندازه دو ضلع دیگر! البته این کتاب با جلدی قرمز رنگ توسط آقای کیهان بهمنی نیز ترجمه و از سوی نشر آموت به چاپ رسیده است. شاید این یکی نسخه بهتر باشد. 

در آخر ویژگی‌های پروفسورِ داستان را که نوشته آقای امیر گوهرشادی است را می‌آورم: (دید خوبی نسبت به کلیّت داستان بهتون میده!)

 

  • موفقیت‌هایش فقط برای دیگران بزرگ بودند. خود او وقتی مسأله‌ای را حل می‌کرد دیگر جذابیتی در توضیح‌دادن موفقیتش نمی‌یافت و برایش هم مهم نبود که چه‌قدر مورد تشویق قرار گیرد. معمولن از چیزهایی که دیگران بسیار کوچک می‌پنداشتند بیش‌تر لذت می‌برد تا حل مسائلی که بقیه بدون آن که حتا بفهمند موضوع از چه قرار است به خاطر آن‌ها به او احترام می‌گذاشتند.
  • از درس دادن ریاضیات حتا به یک بچه‌ی راهنمایی ابایی نداشت و از این کار هم استقبال می‌کرد و هم آن را به گونه‌ای انجام می‌داد که رضایت خاطرش مشهود بود.
  • از اجتماعات انسانی و جاهای شلوغ بدش می‌آمد. ترجیح می‌داد در اتاق ساکت خودش و در دنیای محکم و منطقی ریاضیات زندگی کند تا بین مشتی هوادار عربده‌کش بیس‌بال.
  • بدترین کاری که می‌شد با او کرد این بود که وقتی به مسأله‌ای فکر می‌کند مزاحمش شویم. البته او ابدن کارهای عادی زندگی را مزاحمت تلقی نمی‌کرد. فقط بیرون آوردن او از دنیایی که برای خودش ساخته بود مزاحمت بود.
  • رفتارهایش عجیب و غریب و غیر قابل پیش‌بینی بود و رفتارهای دیگران نیز برای او عجیب و غیرمنطقی و معمولن بیخود جلوه می‌کرد.
  • نمی‌توانست بدون منطق حرف بزند.
  • به اعداد، به خصوص اعداد اول، عشق می‌ورزید و شاخه‌ی کاریش را «ملکه‌»ی ریاضیات می‌دانست.
  • کودکان را بیش‌تر از بزرگ‌سالان ارج می‌نهاد و آدم حساب می‌کرد.
  • کلمات «ریاضی» و «حقیقت» را با تأکید زیادی ادا می‌کرد.
  • عددهایش را درست و منظم می‌نوشت.
  • توانایی عجیبش در راه‌رفتن طولانی با این سرعت زیاد باورکردنی نبود.
  • می‌توانست در کم‌تر از ۱۰ دقیقه با یک مسأله‌ی ریاضی برای خودش سرگرمی و لذتی توصیف‌ناپذیر پدید آورد و همه‌ی دنیا به غیر از ریاضیات را فراموش کند.
  • هیچ ترسی از گفتن این که خودش یا کل ریاضی‌دانان مطلبی را «نمی‌دانند» نداشت. برای او نادانسته‌ها هم درست به اندازه‌ی دانسته‌ها ارزشمند بودند.
  • گرچه مؤدبانه برخورد می‌کرد اما معلوم بود که فقط دارد مرا (خدمت‌کار را) تحمل می‌کند و هیچ علاقه‌ای به وجودم ندارد.
  • در جشن‌ ما شرکت می‌کرد و از آن‌ لذت می‌برد اما تفاوت این لذت با لذتی که از ریاضیات به دست می‌آورد را نمی‌توانست پنهان کند.
  • بالاترین جمله‌ای که در تحسین چیزی می‌گفت «چه‌قدر آرامش‌بخش است» بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۵
امید ظریفی
پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۴ ب.ظ

کاش کتاب خوندن مُد بود...

سلام و درود...

یه تصمیمی گرفتم مبنی بر اینکه از این به بعد هر کتابی رو که خوندم یه توضیحی در موردش بنویسم و نظر خودم رو در رابطه با اون کتاب بگم. شاید به درد بعضی‌ها بخوره و با کتاب‌های متفاوتی آشنا بشن.

لیست کتاب‌ها توی نوار بالایی وبلاگ هست و توضیحات درون موضوع «کتاب‌ها» قرار می‌گیره.

 

 

پ.ن: کاش کتاب خوندن مُد بود...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۴
امید ظریفی
سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۲۹ ب.ظ

دومم هم تمام شد!

سلام...

خُب، مرحله دوم فیزیک سال دومم هم تمام شد و این آخرین امتحان المپیاد فیزیک من بود که دَرِش سال سومی نبودم!

امیدوارم هرکسی که زحمتشو کشیده، قبول شه! میدونم بیشتر از 40 نفر واقعن زحمت کشیدن اما بالاخره دنیا یه کم بی رحمه! چه میشه کرد...

اینم بگم که مرحله دوعمون (!) که تموم شد با لاری‌پور یه همبرگر حسابی هم زدیم! جاتون خالی...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۹
امید ظریفی
جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۱۸ ب.ظ

کوهِ پایان سال

امروز صبح (جمعه، 22 اسفندماه 1393) همراه چندی از بچه‌های مدرسه عشق1 رفتیم کوه. وعده ساعت 6:30 صبح دَم در دارالولایه2 بود. خیلی خوش گذشت. اصلن مگه میشه با بچه‌های مدرسه عشق باشی و بهت خوش نگذره؟! رفتیم منطقه هفت صفه، طبقه چهارم! منم آخرش سر در نیاوردم که این طبقه‌ها رو چطور تقسیم بندی کرده بودند. مقداری بعد از تفت بود و چندی هم باید با راه خاکی سر می‌کردیم. حدود ساعت 8 که حرکتمون رو به سمت بالا شروع کردیم، ساعت 1 بعدازظهر رسیدیم به مکان ابتدایی؛ بیش از 5 ساعت پیاده‌روی و کوه‌نوردی! البته با کمی استراحت در راه.

 

1. یه تشکیلاتیه که بچه‌هایی که نوربالا میزنن، توش عضون!

2. مکانی که بچه‌ها برای جلسات هفتگی جمع می‌شَن؛ به عبارتی: مرکز فرماندهی! 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۱۸
امید ظریفی
دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۳۳ ب.ظ

یزد سپید است؛ اگر و تنها اگر برف بیاید!

بالاخره بعد از مدّت زیادی انتظار، امسال هم چهره‌ی یزد سپید شد. خدا را شکر! همین یک بار هم برای ما کویرنشینان (نمیگویم "اهل کویر" چون من یزدی نیستم!) خوب است و مایه‌ی خوشحالی. برف تقریباً از ساعت 9 شب گذشته شروع به باریدن کرد و تا ساعت 11 صبحِ امروز هم مهمان ما بود و من هم با (سوءِ!) استفاده از این فرصت به عبارتی مدرسه را پیچاندم!

امیدوارم نعمت هم همراه برف به اینجا آمده باشد...

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۳۳
امید ظریفی

یکشنبه 5 بهمن 1393، ساعت 14:33، یزد، خانه خودمان:

حدود یک ماه قبل برای شرکت در همایش گرانش و کیهان‌شناسی 93 که اول و دوم بهمن ماه در دانشگاه شریف برگزار می‌شد ثبت‌نام کردم و شروع کردم به نوشتن مقاله‌ی مربوطه. یک روز قبل از پایان مهلت ارسال مقاله توی پروفایلم عدم پذیرش من اعلام شد و منم ناراحت به انجمن فیزیک ایران پیام دادم که من مقاله خود را تا فردا برایتان ارسال می‌کنم و شما هم پذیرش من را اعلام کنید. (ناگفته نماند جامعه هدف همایش دانشجویان کارشناسی ارشد بودند!) پیام دادند که به دلیل سنِ کمِ شما و اینکه شما دانشجو نیستید از پذیرش شما معذوریم. باز هم ناگفته نماند که در حین ثبت‌نام تحصیلات خود را به اشتباه "دکتری" وارد کرده بودم! فردای آن روز مقاله خود را ارسال کردم و دوباره پیام دادم که: ما دانش‌اموزان علاقه‌مند چه کار کنیم؟! نباید که به دلیل سن کم از فراگیری علم محروم بمانیم. و همچنین از اشتباه پیش آمده در حین ثبت‌نام عذرخواهی کردم و درخواست اصلاح آن را دادم.

(البته انسان خیلی هم نباید بلند پرواز باشد!)

بعد از کلی خون‌دل خوردن بالاخره از انجمن فیزیک پیام آمد:

جناب آقای ظریفی با سلام
شرکت‌کنندگان و مقاله‌دهندگان برای کنفرانس‌های انجمن فیزیک، غیر از گردهمایی دانش‌آموزی و روز فیزیک و باشگاه فیزیک، باید در مقطع دانشجو به بالا باشند. این کنفرانس‌ها در سطح تحصیلات تکمیلی است ولی شما را بخاطر علاقه زیاد برای کنفرانس گرانش و کیهانشناسی پذیرش خواهیم داد.
با تشکر - نسرین نایبی - انجمن فیزیک

این پیام را که خواندم، خوشحالی وجود مرا فرا گرفت. درست است که مقاله‌ام پذیرفته نشد ولی شرکت در همایش هم خودش افتخاری بود. این خوشحالی من چندین دلیل داشت که دیدن دانشگاه شریف، حضور خودم به طور حضوری در همایش و متقاعد کردن مسئولین برگزاری برای شرکت در همایش از مهمترین آن‌ها بود. بعد از آن پیام دادم که اگر می‌شود دوست من (علی صادقی) را هم برای شرکت در همایش قبول کنید که با این هم موافقت کردند. خداروشکر همه چی درست شد.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۲
امید ظریفی
يكشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ب.ظ

من، محمدامین، علی شیرالی و هتل فرهنگیان

همانطور که شما نمیدانید (و تا چند لحظه دیگر خواهید دانست!) روز پنجشنبه و جمعه هفته گذشته، یعنی 18ام و 19ام دی ماه 93 من و دوست سال سومی‌ام (محمدامین لاری پور) میزبان آقای علی شیرالی، طلا 2 فیزیک امسال، بودیم. ایشون حدود ساعت 7 شب روز چهارشنبه با اتوبوس به یزد رسیدند و آقای لاری‌پور به پیشواز ایشون رفتند و از آن سمت هم به سمت هتل فرهنگیان برای اسکان رهسپار شدند. قرار بود برای اینکه بیشترین استفاده رو از حضور ایشون ببریم، کلاس‌ها در همان هتل برگزار شود. من هم صبح چهارشنبه حدود ساعت 7:50 به آن‌ها پیوستم و برای اولین بار یک مدال‌آور المپیاد فیزیک را از نزدیک دیدم! یک آدم ریش و سبیل‌دار (!)، کم حرف، مذهبی، مقید به مسائل مختلف و از همه مهمتر "ساده" از هر لحاظ. وقتی به هتل رسیدم علی {شیرالی} و محمدامین {لاری‌پور} در حال تناول صبحانه بودند. بعد از سلام و احوال پرسی و اتمام صبحانه به اتاق رفتیم و کلاس شروع شد. تا ظهر با هم کار کردیم و در این بین هم آقای حسامی‌فر، معاون پژوهشی مدرسمون، هم سری به ما زدند و از امکانات آموزشی بسیار استاندارد کلاس دیدن کردند. اتاقی که در آن بودیم دو نفره بود و چون قرار بود که ایشون تا شنبه با ما باشند، ساعت 2 بعداز‌ظهر بعد از خوردن ناهار به اتاق جدید سه نفرمان رفتیم و کلاس را ادامه دادیم تا آقای شیرالی و بنده و محمدامین لاری‌پور سر یک مسئله دوره به توافق نرسیدیم و ایشون آن تلفن کذایی را به دوستشان (آقای خادم، طلای امسال فیزیک) زدند تا از ایشون کمکی بگیرند. بعد از اتمام تلفن ایشون به ما گفتند که متاسفانه بعد از 8 هفته که از کلاس‌های دوره 10 میگذرد، این هفته برای اولین بار شنبه با دکتر شیرزاد کلاس دارند و حتماً جمعه شب باید بروند تهران. دوستانی که دکتر شیرزاد و مکانیک دوره 10 رو میشناسند می‌فهمند که چرا حتماً باید می‌رفتند.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۳ ، ۱۲:۲۱
امید ظریفی