امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ب.ظ

اردک سیاه

 

«اردک سیاه» کتابیست جنایی از خانم ژانت تیلور لایل. قصه در مورد دو پسربچه‌ی نوجوان است که یک روز وقتی در لب دریا مشغول پرسه زدن بودند، یک جسد را با لباسی رسمی در نزدیکی ساحل پیدا می‌کنند و کنجکاویشان آن‌ها را دردسرهایی می‌اندازد. داستان در اواخر دهه بیست میلادی و زمانی که قانون ممنوعیت قاچاق در آمریکا در جریان بوده رخ می‌دهد. آن زمان دقیقن اوج قاچاق کالا در آمریکا بوده است و پلیس تمام تلاش خود را برای انهدام کشتی‌های قاچاق می‌کرده.

این اولین رمان جنایی‌ای بود که خواندم؛ پس خیلی نمی‌توانم آن را با رمان‌های دیگر که این موضوع را دنبال می‌کنند مقایسه کنم و در نتیجه چیز زیادی هم برای نوشتن ندارم؛ ولی داستان به هر حال دارای جذابیت زیادیست و من دوستش داشتم. یکی از عواملی که باعث این علاقه شد این بود که در بعضی از جاها واقعن نمی‌شود تا حتی یک خط جلوتر را حدس زد که چه خواهد شد؛ و همین و استرس آن موقع خیلی میچسبد! (:

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۱
امید ظریفی
يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ

فیض بوک

 

«فیض‌بوک» مجموعه شعر طنزی است از ناصر فیض. کسی که حتمن او را در برنامه‌ی قندپهلو دیده‌اید. کتاب از چندین بخش متنوع تشکیل شده که به نظر من بخش «قزوات سه‌گانه» که در مورد جناب علیرضا قزوه (شاعر) از زیباترینِ آن‌هاست.  توضیح دیگری در مورد کتاب ندارم ولی به جرئت میتوانم بگویم که جناب فیض یکی از بهترین طنز پردازان حال حاضرند!

یکی از شعرهای (بیخودِ!) کتاب:

نشستم گوشه‌ی منزل، ز شادی پر درآوردم

همین که پر درآوردم، ز شادی سر درآوردم

صدای زنگ در آمد، کنار پنجره رفتم

از آنجا تا ببینم کیست، سر از در درآوردم

زیادی رفته بود از در سرم بیرونِ در، بردم

سرم را داخل و بار دگر کمتر درآوردم

پشیمان گشتم از این سر، که بیرون رفته بود از در

ولی کاری نمی‌شد کرد، خب دیگر درآوردم...

دو روز پیش، از آن‌ور درآوردم سر خود را

نمی‌دانم چه شد، امشب سر از این‌ور درآوردم!

ردیفم شد «درآوردم» نشستم با خودم گفتم

بسازم بیت‌هایی دلنشین با هر درآوردم

قوافی بود در ذهنم ولی مضمون نمی‌آمد

نشستم واژه‌هایی مثل «کر» با «خر» درآوردم

از آن‌جایی که از روی الفبا بود آن قاموس

بلا تردید «خر» را زودتر از «کر» درآوردم

نشد با این قوافی مصرعی حاصل، به ناچاری

دوباره واژه‌ها را یک به یک از سر درآوردم

گلوی خودنویسم خشک می‌شد نم نمک، دیگر

ولی از آن گلوی خشک شعری تر درآوردم

مرا بی‌شبهه می‌بخشید از این «بیهودن»، از این شعر

اگر در آخر شعر از خودم مصدر درآوردم!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۰
امید ظریفی
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۰ ب.ظ

LM01: تحلیل ابعادی

اولین ویدئو مجموعه‌ی LOOP ME در مورد تحلیل ابعادی است. بِیس آموزش مبتنی بر سه مقاله‌ی دکتر آقامحمدی می‌باشد که در ادامه همین پست می‌توانید آن‌ها را دریافت کنید. سعی کردم هر چیزی که در مورد تحلیل ابعادی می‌دانم را در این ویدئو بگویم و همین هم باعت شد که کمی حجم آن (چه از لحاظ زمانی و چه از لحاظ بایتی!) بالا برود. همچنین مجبور شدم کمی کیفیت ویدئو را پایین بیاورم؛ ولی هنوز هم کیفیتِ خوب و کاملن قابل قبولی دارد.

 

 دریافت ویدئو "تحلیل ابعادی"

حجم: 122 مگابایت

زمان: 1:17:53 !

 

توضیحات:

1. چون تجربه‌ی اوّلم بود، طبیعتن چند اشتباه نسبتن کوچک در ویدئو موجود می‌باشد! این‌ها اشتباهاتی هستند که خودم یافتمشان و شاید هنوز هم ویدئو اشکالاتی داشته باشد. اگر چیزی یافتید در قسمت نظرات همین مطلب بنویسید تا دیگران سردرگم نشوند! و اما اشتباهات:

  • دقیقه‌ی 25: طبیعتن بُعد سرعت 1-^LT است.
  • اگر در جایی از ویدئو دیدید که به گاما گفتم لاندا بگذارید به حساب حواس‌پرتی بنده!
  • دقیقه‌ی 76: منظورم از دکتر بهمن‌آبادی، دکتر آقامحمدی است! (باز هم بگذارید به حساب بالایی!)

 

2. مقالاتی که در این ویدئو از آن‌ها استفاده شده و به همه توصیه می‌کنم آن‌ها را حداقل یک بار به طور دقیق بخوانند:

 تحلیل ابعادی، دکتر آقامحمدی

 تحلیل ابعادی، دکتر آقامحمدی، مجله‌ی گاما، شماره 2، بهار 83 (کلیّت مطالب این مقاله همان مطالب مقاله بالایی است.)

 تحلیل ابعادی و لختی دورانی، دکتر آقامحمدی (مقاله‌ای کوتاه و بسیار جذاب در مورد استفاده از تحلیل ابعادی در محاسبه دقیق لختی دورانی چندی از اجسام صلب.)

 تجزیه و تحلیل ابعادی، دکتر خرمی، گنجینه (این مقاله یکی از منابع مقاله "تحلیل ابعادی" دکتر آقامحمدی است. تا جایی که می‌دانم این مقاله در اینترنت موجود نیست. این نوشته را دکتر خرمی زحمت کشیدند و برایم فرستادند. +از این مقاله در ویدئو استفاده نکرده‌ام و صرفن به دلیل درخواست یکی از دوستان در وبلاگ قرار دادم!)

 

3. به دلیل اینکه به طور پیشفرض در صندوق بیان نمی‌شود فایلی با حجم بیش از 30 مگابایت آپلود کرد، فعلن این ویدئو را در پرشین‌گیگ آپلود کردم.

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۰
امید ظریفی
سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ب.ظ

ویدئوهای آموزشیِ LOOP ME

سلام...

چند مدت پیش ایده‌ای به ذهنم رسید در راستای تحقق عدالت آموزشی در المپیاد! در حال آماده کردن مجموعه‌ی ویدئویی هستم در رابطه با المپیاد فیزیک. ویدئوها در مورد مباحث مختلفی که در المپیاد فیزیک مهم هستند خواهند بود و هر چند وقت یکبار شاید تعدادی سوال (شبه آزمون) در وبلاگ بگذارم و بعد هم ویدئوی حل سوالات را! به نظر خودم کار زیباییست و هم برای خودم مفید هست و هم برای بقیه.

اسمی هم برای این مجموعه ویدئویی انتخاب کردم: LOOP ME ! یعنی Learn Olympiad Of Physics through Movie Experience که حرف اول through در کلمه‌ی خلاصه شده حذف شده است. همانطور که می‌دانید loop معنی‌های زیادی دارد؛ از جمله حلقه، روزنه و ... . معنی فعلی‌اش (verb-i-ash!) هم یعنی گره زدن. me هم که یعنی می! حالا loop me میشه "من رو گره بزن" ! خودم هم معنی این را نمی‌فهمم ولی به نظرم همین که معنی می‌دهد خوب است (:  (شاید منظورش این باشد که من را به فیزیک گره بزن!)

  • خداروشکر انگیزه‌ی زیادی دارم؛ ولی به دلیل زمان‌بر بودن تهیه‌ی هر قسمت (دوره مباحث توسط خودم، ریختن پلن در مورد اینکه چه چیز را در کجا بگویم، ضبط کردن، مونتاژ ویدئو و ...) شاید خیلی به طور منظم این ویدئوها در وبلاگ قرار نگیرد و طبیعتن بستگی به زمان آزادم دارد. ولی مطمئنن اگر فرصتی پیدا شود این مورد در اولویت کارهایم قرار دارد.
  • پیش‌بینی میکنم که فعلن سطح ویدئوها پایین نباشد. یعنی به احتمال زیاد در حد مرحله 2 و دوره هستند.
  • صددرصد علم بنده هم نواقص خود را دارد و به یاری شما چه مادی (!) و چه معنوی نیازمندم! حتمن نظرات خود را در مورد هر ویدئو یا در مورد کلیت کار با من در میان بگذارید تا ان‌شاءالله این کار از هر لحاظ قوی باشد.
  • نمیدانم بلدم خوب درس بدهم یا نه؟! آخر بعضی افراد چیزهایی که بلد هستند را خوب به بقیه منتقل می‌کنند و بعضی هم نه. در این مورد حتمن نظر شما برایم مهم است. (امیدوارم استعداد معلمی‌ام خوب باشد  (:  )
  • به اشتراک‌گذاری ویدئوها هم با ذکر منبع اشکالی ندارد!

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۹
امید ظریفی
چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ

[شاید] سفری بی بازگشت...

فعلن همین!

 

بعدن‌نوشت: کنسل شد!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۴
امید ظریفی
دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۸ ب.ظ

آفرین ناسا! (:

سلام...

ناسا اعلام کرده که در تحقیقات اخیرش در مورد مریخ به کشف یزرگی رسیده و به همین دلیل امروز (دوشنبه) ساعت 11:30 صبح به وقت شرق آمریکا (واشنگتن) و ساعت 19 به وقت ایران کنفرانس خبری‌ای را در مرکز مدیریتش در واشنگتن برگزار می‌کند. حدس‌های زیادی در مورد موضوع کشف شده از این و آن شنیده می‌شود ولی با توجه به شرکت‌کنندگان ناسا در نشست خبری، احتمال می‌رود موضوع در مورد RSL - Recurring Slope Lineae یا به عبارتی نوعی شیار آبرفتی باشد. اهمیت موضوع به این دلیل است که این شیارها نه در زمان‌های خیلی پیشین، بلکه در فاصله بین دو تصویربرداری از یک منطقه تشکیل شده‌اند. با توجه به اینکه فعلن آبی بر روی مریخ پیدا نشده، این موضوع سوالی بزرگ برای دانشمندان ناسا است (یا شایدم بود!). البته تا قبل از شروع نشست، اطلاعاتِ به دست آمده قرنطینه‌اند و هنوز معلوم نیست که ناسا به چه کشفی در مریخ رسیده است.

 

خواندن اطلاعات بیشتر: اینجا

دیدن نشست خبری از NASA TV : اینجا 

 

فعلن!

 

بعدن نوشت:

بالاخره کنفرانس حدود یک ساعته‌ی ناسا تمام شد! خلاصه اینکه گفتند شواهدی دارند مبنی بر اینکه در حال حاضر در ماه‌های گرم در بعضی از مناطق مریخ آب جاری می‌شود.

یاحق

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۸
امید ظریفی
سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ

نشت دوست!

سلام...

همانطور که به احتمال زیاد می‌دانید جناب آقای رضا امیرخانی کتابی دارند به نام "نشت نشا". به قول خودشان جُستاری در پدیده‌ی فرار مغزها. ایشان معتقدند که آن‌هایی که می‌روند فرار نمی‌کنند، زیرا کسی دنبالشان نگذاشته که! بلکه این مهاجرت به "نشت" بیشتر می‌خورد. همچنین کسانی که می‌روند لزومن مغز نیستند، بلکه "جوان"هایی هستند که دنبال امکانات بیشتر می‌گردند و معتقدند که آن‌ور آب این‌چنین است. پس به نظر ایشان (و همچنین بنده) عبارت "نشت نشا" بیشتر به این پدیده می‌خورد تا فرار مغزها.

غرض از این مقدمه اینکه بنده یک دوستی دارم به نام امیررضا پوراخوان (آرپا - ARPA arpa) که المپیاد کامپیوتری است و همسال خودم و تا چند وقت پیش مدرسه‌مان و کلاسمان هم یکی بود. حالا چرا تا چند وقت پیش؟! عرض می‌کنم. مرحله 2 داد و با اختلاف کمی افتاد. بعد از قبول نشدنش اتفاقاتی افتاد که تنها راه ادامه دادن المپیادش این بود که برود تهران. اول کار تصمیم گرفت در یک عملیات ضربتی (!) برود حلی1! همه چیز هم اوکی بود و مدرسه هم قبول کرده بود. اما همین یکی-دو هفته پیش آموزش و پرورش زد زیرش که:

- نه خیر، حلی1 نمی‌شه!

- چرا آخه؟!

- به شما ربطی نداره. نمیشه! میفهمی؟! نمیشه... D: (خنده تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است!)

خلاصه حلی1 جواب نداد و نوبت انرژی رسید! دقیقن نقطه مخالف حلی1! رفتند و با مدیرش صحبت کردند و اتفاقن خیلی هم تحویلش گرفت و امتحانی داد (کُدینگ و تئوری) و همین دیروز (یا پَریروز) بود که زنگش زدند که قبول شده؛ و حالا دارد می‌رود. دارد می‌رود تهران. انرژی! (:

اگر مستند میراث آلبرتا 1 را به صورت اُریجینال خریده باشید، جملاتی بسیار زیبا پشت جلدش نوشته شده که خودتان بخوانید:

و ما تا ابد می‌مانیم...

آنها که می‌روند وطن‌فروش نیستند. آن‌هایی که می‌مانند عقب مانده نیستند. آن‌هایی که می‌روند، نمی‌روند آن طرف که مشروب بخورند. آنهایی که می‌مانند، نمانده‌اند که دینشان را حفظ کنند. همه‌ی آنهایی که می‌روند سبز نیستند. همه ی آن‌هایی که می‌مانند پرچم به دست ندارند. آن‌هایی که می‌روند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین می‌شوند. یک هفته مانده می‌گریند و یک روز مانده به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آن‌هایی که می‌مانند، می مانند تا وطن را جایی برای ماندن کنند.

حال این دوست ما به جهت فرارش به تهران (: نقیضه‌ای بر "و ما تا ابد می‌مانیم..." آورده که باز هم خودتان بخوانید:

آنها که می‌روند وطن‌فروشند. آن‌هایی که می‌مانند عقب مانده‌اند. آن‌هایی که می‌روند، می‌روند آن طرف که مشروب بخورند. آن‌هایی که می‌روند، می‌روند که دینشان را به فنا بدهند. همه‌ی آنهایی که می‌روند سبزند. هیچ کدام از آنهایی که می‌مانند پرچم به دست ندارند. آن‌هایی که می‌روند،یک ماه مانده به رفتنشان خوش‌حال می‌شوند، یک هفته مانده خنده می‌کنند و یک روز مانده به این فکر می‌کنند که ای کاش زودتر رفته بودند. و آن‌هایی که می‌مانند هم تا چند سال دیگر می‌روند تا وطن را خالی از سکنه کنند.

اما از شوخی گذشته از صمیم قلب باید بگویم که خیلی خوشحالم! چون ادامه می‌دهد و ان‌شاءالله به حقش هم می‌رسد. (:

همین...

 

پ.ن: خطاب به یکی از دوستام (ربطی به این پست و شخص مورد خطاب نداره) :

برادر! باور کن از دستت ناراحت نیستم (: اگه قرار باشه به خاطر همچین چیز کوچیکی از ته دل از یه نفر متنفر بشم که دیگه زندگی، زندگی نمیشه!

 

همگی موفق باشید...

یاحق

 

بعدن نوشت:

یک سری اتفاقات برای این دوستمون آرپا افتاد که گفت بنویس! اطاعت امر (!) :

در یک اقدام کاملن دیدنی حلی1 زنگ زد بهش گفت که آموزش و پرورش برای خودش گفته نمیزاریم بیای اینجا! تو بلند شو بیا؛ ما خودمون درستش می‌کنیم! و در این زمان آرپا بین حلی1 و انرژی گیر افتاد و آخرش هم رفت انرژی! همین... (:

 

 

 

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۵۸
امید ظریفی
دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۴۴ ق.ظ

بیست و سومین گردهمایی دانش‌آموزی فیزیک

سه هفته پیش از شنبه تا پنجشنبه (24ام امرداد تا اول شهریور) مسافرتی به تهران داشتیم. من و مادرم. مادرم همایشی از شنبه تا چهارشنبه در خصوص کتاب جدید ریاضی نهم داشتند و من هم سه‌شنبه 27ام گردهمایی دانش‌آموزی فیزیک در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران.

بهم ایمیل زده بودند که همایش از ساعت 8 صبح شروع میشه و تا 8 (دم) شب هم ادامه داره؛ اما عملن تا 7 بیشتر طول نکشید. صبح زود از خواب بیدار شدم و نمازی و صبحانه‌ای و تاکسی‌ای و ایستگاه صادقیه‌ای و مترو ای و ایستگاه انقلاب! از ایستگاه مترو خارج شدم و پیاده به سمت دانشگاه تهران راه افتادم. به محوطه باز جلوی ورودی اصلی دانشگاه (همون پنج هزار تومانی جدیدا!) رسیدم. عکسی گرفتم و به سمت نگهبان دم در ورودی رفتم تا از او آدرس دانشکده فیزیک را بپرسم. گفت راهی که آمدی را برگرد و وقتی به اولین خیابان رسیدی برو سمت راست. من هم با خودم گفتم حتمن یک در ورودی اونطرف داره که به دانشکده فیزیک نزدیکتره. رفتم و در ورودی رو پیدا کردم و از نگهبان اون در پرسیدم و گفت که بالاتره؛ و پرسید که چه کار دارم و منم گفتم برای گردهمایی دانش‌آموزی فیزیک آمدم. گفت باید بری دانشکده فنی و یه ذره مستقیم برو و بعدشم برو سمت راست. منم با خودم گفتم بیخود میگه! خودشون گفتن دانشکده فیزیک نه فنی! رفتم جلوتر تا به یه نگهبان دیگه رسیدم و دوباره پرسیدم. با لحن متعجبی گفت: اوه! امیرآباده! اول متوجه نشدم چی گفت. گفتم: بله؟! گفت باید بری امیرآباد. منم یه چند لحظه نگاهش کردم و گفتم: خب چه طور برم؟! گفت باید بری خیابان اونطرفی و از اونجا تاکسی بگیری و بری. و این‌ها همه در حالی بود که فقط یه ربع تا ساعت 8 مونده بود. به سمت خیابون کناری راه افتادم و توی راه به این فکر میکردم که این چه دانشگاهیه که دانشکده فیزیکش از خودش جداست؛ و همچنین در فکر این بودم که اون دو تا نگهبان قبلی چه آدرس‌دهی قوی‌ای داشتن! یعنی رسمن سر کار گذاشته بودنم!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۴۴
امید ظریفی
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۸ ب.ظ

تا جوانی جان گرگت را بگیر...

 

 

از iranpho.blog.ir

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۸
امید ظریفی
جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۶ ب.ظ

تاریخچه‌ی خودم

 

کتاب «تاریخچه‌ی خودم» جدیدترین اثر استیون هاوکینگ است. از روی اسم کتاب هم پیداست که این کتاب اتوبیوگرافی خودش است. کتاب حجم کمی دارد ولی کلیّات زندگی هاوکینگ و بخشی از جزئیاتش را همراه با ارائه‌ی عکس‌های کمتر دیده شده از او به خوبی نشان می‌دهد. شاید حیرت‌انگیزترین بخش‌های کتاب، آن قسمت‌هایی باشد که هاوکینگ با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند و در عین ناباوری هر بار سرحال‌تر از قبل به پژوهش علمی خود ادامه می‌دهد. او از معلولیتش اصلن ناراحت نیست؛ بلکه آن را از جهاتی کمکی جدی به خود تلقی می‌کند، زیرا به دلیل معلولیتش تدریس دانشجویان لیسانس را بر عهده نداشته است و همچنین از شرکت در همایش‌ها و کنفرانس‌های خسته کننده مصون بوده! پس توانسته است که کل وقت خود را صرف پژوهش کند.

او می‌گوید اگرچه کارهایش جایزه‌ی نوبل را برایش به ارمغان نیاورده است (زیرا کارهای هاوکینگ هنوز تایید تجربی ندارند.) اما از سوی دیگر، جایزه‌ی ارزشمندتر فیزیک نظری را برده است، که به اهمیت نظری کشف فارغ از اینکه از طریق تجربی اثبات شده باشد یا نه اعطا می‌شود.

او می‌گوید سرشناس بودن از جهاتی خوب و از جهاتی هم بد است. مثلن وقتی میخواهی سریع بروی و چیزی بخری مجبوری در راه با تعداد زیادی از هوادارانت عکس یادگاری بگیری! فکر می‌کنم تنها مشکل هاوکینگ این باشد که نمی‌تواند با عینک زدن خودش را از مردم پنهان کند و ویلچرش همه چیز را به طرف‌های مقابل می‌رساند.

نکته جالب این هست که حتا توی این کتاب هم هاوکینگ برخی از مطالب علمی را در مورد سفر در زمان و سیاهچاله‌ها عنوان کرده است!

او همچنین یکبار هم به ایران سفر کرده است که در کتاب هم شرح آن را آورده است (چه کشیده در ایران!!!) که پیشنهاد میکنم از خود کتاب بخوانید یا به این لینک بروید!

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۶
امید ظریفی