نشت دوست!
سلام...
همانطور که به احتمال زیاد میدانید جناب آقای رضا امیرخانی کتابی دارند به نام "نشت نشا". به قول خودشان جُستاری در پدیدهی فرار مغزها. ایشان معتقدند که آنهایی که میروند فرار نمیکنند، زیرا کسی دنبالشان نگذاشته که! بلکه این مهاجرت به "نشت" بیشتر میخورد. همچنین کسانی که میروند لزومن مغز نیستند، بلکه "جوان"هایی هستند که دنبال امکانات بیشتر میگردند و معتقدند که آنور آب اینچنین است. پس به نظر ایشان (و همچنین بنده) عبارت "نشت نشا" بیشتر به این پدیده میخورد تا فرار مغزها.
غرض از این مقدمه اینکه بنده یک دوستی دارم به نام امیررضا پوراخوان (آرپا - ARPA arpa) که المپیاد کامپیوتری است و همسال خودم و تا چند وقت پیش مدرسهمان و کلاسمان هم یکی بود. حالا چرا تا چند وقت پیش؟! عرض میکنم. مرحله 2 داد و با اختلاف کمی افتاد. بعد از قبول نشدنش اتفاقاتی افتاد که تنها راه ادامه دادن المپیادش این بود که برود تهران. اول کار تصمیم گرفت در یک عملیات ضربتی (!) برود حلی1! همه چیز هم اوکی بود و مدرسه هم قبول کرده بود. اما همین یکی-دو هفته پیش آموزش و پرورش زد زیرش که:
- نه خیر، حلی1 نمیشه!
- چرا آخه؟!
- به شما ربطی نداره. نمیشه! میفهمی؟! نمیشه... D: (خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است!)
خلاصه حلی1 جواب نداد و نوبت انرژی رسید! دقیقن نقطه مخالف حلی1! رفتند و با مدیرش صحبت کردند و اتفاقن خیلی هم تحویلش گرفت و امتحانی داد (کُدینگ و تئوری) و همین دیروز (یا پَریروز) بود که زنگش زدند که قبول شده؛ و حالا دارد میرود. دارد میرود تهران. انرژی! (:
اگر مستند میراث آلبرتا 1 را به صورت اُریجینال خریده باشید، جملاتی بسیار زیبا پشت جلدش نوشته شده که خودتان بخوانید:
و ما تا ابد میمانیم...
آنها که میروند وطنفروش نیستند. آنهایی که میمانند عقب مانده نیستند. آنهایی که میروند، نمیروند آن طرف که مشروب بخورند. آنهایی که میمانند، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند. همهی آنهایی که میروند سبز نیستند. همه ی آنهایی که میمانند پرچم به دست ندارند. آنهایی که میروند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند. یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آنهایی که میمانند، می مانند تا وطن را جایی برای ماندن کنند.
حال این دوست ما به جهت فرارش به تهران (: نقیضهای بر "و ما تا ابد میمانیم..." آورده که باز هم خودتان بخوانید:
آنها که میروند وطنفروشند. آنهایی که میمانند عقب ماندهاند. آنهایی که میروند، میروند آن طرف که مشروب بخورند. آنهایی که میروند، میروند که دینشان را به فنا بدهند. همهی آنهایی که میروند سبزند. هیچ کدام از آنهایی که میمانند پرچم به دست ندارند. آنهایی که میروند،یک ماه مانده به رفتنشان خوشحال میشوند، یک هفته مانده خنده میکنند و یک روز مانده به این فکر میکنند که ای کاش زودتر رفته بودند. و آنهایی که میمانند هم تا چند سال دیگر میروند تا وطن را خالی از سکنه کنند.
اما از شوخی گذشته از صمیم قلب باید بگویم که خیلی خوشحالم! چون ادامه میدهد و انشاءالله به حقش هم میرسد. (:
همین...
پ.ن: خطاب به یکی از دوستام (ربطی به این پست و شخص مورد خطاب نداره) :
برادر! باور کن از دستت ناراحت نیستم (: اگه قرار باشه به خاطر همچین چیز کوچیکی از ته دل از یه نفر متنفر بشم که دیگه زندگی، زندگی نمیشه!
همگی موفق باشید...
یاحق
بعدن نوشت:
یک سری اتفاقات برای این دوستمون آرپا افتاد که گفت بنویس! اطاعت امر (!) :
در یک اقدام کاملن دیدنی حلی1 زنگ زد بهش گفت که آموزش و پرورش برای خودش گفته نمیزاریم بیای اینجا! تو بلند شو بیا؛ ما خودمون درستش میکنیم! و در این زمان آرپا بین حلی1 و انرژی گیر افتاد و آخرش هم رفت انرژی! همین... (: