فیض بوک
«فیضبوک» مجموعه شعر طنزی است از ناصر فیض. کسی که حتمن او را در برنامهی قندپهلو دیدهاید. کتاب از چندین بخش متنوع تشکیل شده که به نظر من بخش «قزوات سهگانه» که در مورد جناب علیرضا قزوه (شاعر) از زیباترینِ آنهاست. توضیح دیگری در مورد کتاب ندارم ولی به جرئت میتوانم بگویم که جناب فیض یکی از بهترین طنز پردازان حال حاضرند!
یکی از شعرهای (بیخودِ!) کتاب:
نشستم گوشهی منزل، ز شادی پر درآوردم
همین که پر درآوردم، ز شادی سر درآوردم
صدای زنگ در آمد، کنار پنجره رفتم
از آنجا تا ببینم کیست، سر از در درآوردم
زیادی رفته بود از در سرم بیرونِ در، بردم
سرم را داخل و بار دگر کمتر درآوردم
پشیمان گشتم از این سر، که بیرون رفته بود از در
ولی کاری نمیشد کرد، خب دیگر درآوردم...
دو روز پیش، از آنور درآوردم سر خود را
نمیدانم چه شد، امشب سر از اینور درآوردم!
ردیفم شد «درآوردم» نشستم با خودم گفتم
بسازم بیتهایی دلنشین با هر درآوردم
قوافی بود در ذهنم ولی مضمون نمیآمد
نشستم واژههایی مثل «کر» با «خر» درآوردم
از آنجایی که از روی الفبا بود آن قاموس
بلا تردید «خر» را زودتر از «کر» درآوردم
نشد با این قوافی مصرعی حاصل، به ناچاری
دوباره واژهها را یک به یک از سر درآوردم
گلوی خودنویسم خشک میشد نم نمک، دیگر
ولی از آن گلوی خشک شعری تر درآوردم
مرا بیشبهه میبخشید از این «بیهودن»، از این شعر
اگر در آخر شعر از خودم مصدر درآوردم!