امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۰۳ ب.ظ

غمین مباش...

که فردا -یقین- فرشتۀ شعر / قسم اگر بخورد هم به جانِ ما باشد!

 

«اگر در ماه مبارک نبودیم، پیش‌نهاد می‌کردم یک قابلمه پاپ‌کورن بردارید و

عینک واقعیت مجازی‌تان را هم به چشم بزنید و سپس

خواندن این پست را شروع کنید!»

 

از دست غمت جز غم و تیمار ندارم
زانست که جز غصه مرا یار نباشد

 

هر کس که شود کشته تیغ ستم او
در مذهب عشاق گنهکار نباشد

 

در عشق رخ و زلف تو ما را همه کاریست
کاری که به از دولت بیدار نباشد

 

گر روی تو بینم همه عالم به بهشتی
جز روی تو ما را دل بیدار نباشد

 

آن را که بود عشق تو، گویی به بهشتی
دوزخ بود آن مجلس و در کار نباشد

 

در مذهب ما زهد و ورع در گرو عشق
این است که اینها همه بیکار نباشد

 

دانی که چه خیزد ز دعاهای سحرگه
تا بوی گل و ناله عطار نباشد

 

گر خلق جهانت بدهندم به امیدی
یک وعده به پرسش دل بیمار نباشد

 

از یار چو یاری طلبم، یار دگر جوی
تا یار بود یار وفادار نباشد

 

خسرو، چه کنی ناله و فریاد که روزی
یک بنده به جان ماند که دلدار نباشد؟

 

چندی پیش بود که غزل بالا را در گروهی، که خاست‌گاه‌ش همین بلاگ‌ستانِ خودمان بوده، فرستادم و نظر ملت را دربارۀ آن پرسیدم. بی‌درنگ ادبیات‌خوان گروه از صحیح‌بودن وزن ابیات تعریف کرد، اما به این موضوع هم اشاره کرد که معنی بعضی را متوجه نمی‌شود. حرفی از شاعر این ابیات نزده‌بودم. نخستین پرسشی که درمورد این موضوع مطرح شد از طرف فلسفه‌خوان گروه بود که پرسید آیا سرایندۀ این ابیات در قید حیات است یا نه. و بنده هم پاسخ دادم که باید تعریف زنده‌بودن را دقیق کرد، اما تا مرتبۀ یک زنده است، یعنی توانایی این را دارد که شعر بگوید و دوست هم دارد که به‌تر و به‌تر شعر بگوید! نمی‌دانم، شاید اگر به نحوۀ نگارش کلمات بیش‌تر دقت می‌کردند هم از همان اوان کار معلوم می‌شد که این ابیات از من نیست [که جدای از عدم رعایت بعضی مسائل نگارشی، فعلن کوتاه‌آمدن از رسم جدانویسی ما را نشاید!] اما به‌هرحال بعد از این‌که مشخص شد این غزل ربط مستقیمی به بنده ندارد، حضار راحت‌تر به نقدش برخاستند. (نظر شما دربارۀ این غزل چی‌ست؟)

با این‌که چندی از افراد گروه -شده در حد یک پیام یا ویس کوتاه- نظرشان را دربارۀ این ابیات بیان کردند، اما بار اصلی جلسۀ نقد و بررسی بر دوش ادبیات‌خوان و فلسفه‌خوان گروه بود. حرف ادبیات‌خوان گروه این بود که مقصود نهایی‌ای که پشت همۀ این داستان‌سرایی‌ها است را نمی‌فهمد. او معتقد بود که هرکدام از واژه‌هایی که در این غزل به‌کار رفته مربوط به حوزه‌های اندیشگانی خاصی‌اند و پیشینه‌ای دارند و بعید می‌داند خود شاعر دارای این پیشینۀ غنی باشد، و برای همین هم موجب سردرگمی آدم می‌شوند.

اما بعد فلسفه‌خوان گروه بود که در نخستین پیام صوتی سال جدیدش نظرات‌ش را بیان نمود. او معتقد بود که این شعر یک اثر هنری قابل ارائه نیست و بیش‌تر تظاهر به هنر است. چراکه فکر می‌کرد این اثر از درون شاعر نجوشیده و بیش‌تر یک اثر کوششی و برای تمرین شعرگفتن است. او گفت که در چندین‌باری که این شعر را خوانده، با وجود تلاش بسیاری که کرده، نتوانسته هیچ حس عاشقانه یا عارفانه‌ای را درون خود بیدار کند؛ و سپس با مقایسۀ این موضوع با شعر بزرگانی چون قیصر یا سایه، که با اندک دل‌دادنی می‌توان در روح کلمات‌شان غرق شد، اشکال را بیش‌تر از جانب فرستنده دانست و به این نکته اشاره کرد که انگار شاعر صرفن می‌خواسته یک‌سری کلمات موزون را کنار هم‌دیگر قرار دهد. در ادامه نیز پیش‌نهادی که وی برای شاعر این ابیات داشت این بود که تلاش کند سراغ مفاهیمی برود که به‌واقع از درون قلب‌ش جوشیده باشند تا بتواند به‌درستی از پس رسالتی که بر دوش‌ش است بر بیاید و مخاطب را هم با خود هم‌راه کند. درنهایت نیز با گذری کوتاه به این نکته که شعر جوان امروزی، به‌غیر از استثناهایی، نباید دارای زبانی ثقیل و دور از زبان جامعه باشد سخن‌های خود را به پایان رساند.

سپس دوباره ادبیات‌خوان گروه دست‌به‌کی‌بورد شد! او در ادامۀ صحبت‌های فسلفه‌خوان گروه گفت که چندان با این موضوع که کسی در این روزگار بخواهد تحت تأثیر شعرای قرن هفتم و هشتم شعر بگوید مشکلی ندارد، و برای مثال هم به شعرهای شاملو اشاره کرد که عمومن سنگین‌تر از زبان دوران خویش‌اند و حتا معتقد بود که همین موضوع به غنی‌ترشدن زبان زمان او کمک کرده‌است. وی پس از اشاره به این نکته که چندان قائل به تعابیر جوششی و کوششی نیست صحبت‌های نخستین خود را این‌طور تکمیل کرد که گمان می‌کند شاعر این ابیات یک‌سری احساساتی داشته که وقتی می‌خواسته آن‌ها را در قالب شعر بریزد، به‌خاطر علاقه‌ای که به وزن و سبک شعر قدما داشته، سعی کرده از کلمات و عبارات آن‌ها استفاده کند تا خود را کنار ایشان قرار دهد؛ اما درنهایت، مفاهیم و نظام نشانه‌ای آن حوزه‌ها را نابه‌جا استفاده کرده‌است و همین باعث شده که مفاهیم داخل این ابیات گنگ و حتا متناقض باشند. او معتقد بود که از طرفی پراکندگی مفاهیم بسیار زیاد است و هر بیت یک‌چیز مستقل می‌گوید، و از طرف دیگر ابهامات دستوری هم در آن یافت می‌شود و همین نشانۀ این است که شاعر کلمات را هرطور به ذهن‌ش آمده داخل وزن ریخته. و در پایان باز هم [حدس می‌زنم با کمی تعجب!] به این نکته اشاره کرد که اما وزن شعر کاملن درست است و همه‌چیز سر جایش.

 

اما پرسش نخست هنوز پابرجاست! به‌راستی سرایندۀ این ابیات کی‌ست؟ من نظرات دوستان‌م را درمورد شعر چه کسی پرسیده‌بودم؟ خب، باید اعتراف کنم که سرایندۀ این غزل کسی نیست جز یک برنامۀ کامپیوتری! بله، درست خواندید: یک برنامۀ کامپیوتری! راست‌ش را بخواهید همیشه برای من سؤال بود که با وجود این‌که وزن هر کلمه با نظمی مرتب مشخص است و بسیاری از اختیارات شاعری را هم می‌توان کاملن حالت‌بندی کرد، چرا یک نفر پیدا نمی‌شود که بنشیند و کدی بزند که بتواند کلمات را طوری پشت سر هم‌دیگر بچیند که وزن درستی داشته باشند، یعنی به‌نوعی برنامه‌ای بنویسد که شعر کلاسیک بگوید! این ایده همیشه گوشۀ ذهن‌م بود تا بالاخره مدتی پیش به‌واسطۀ یکی از فیزیک‌پیشگان ساکن برلین شخصی را پیدا کردم که در همین یکی‌دو سال اخیر چنین برنامه‌ای را نوشته، و ابیاتی که بالاتر خواندید هم یکی از تولیدات همین موجود است!

اما واقعن چه‌گونه می‌شود توسط چندخط کد شعر سرود؟! برای انجام این کار دست‌کم باید بتوانیم 3 کار را انجام دهیم. قسمت نخست تشخیص وزن است که در پاراگراف بالا مقداری توضیح‌ش دادم. می‌دانیم که وزن هر مصرعی را می‌توان درنهایت براساس کوتاه‌وبلندبودنِ هجاها به تعدادی U و – تجزیه کرد. مثلن وزن تمامی ابیات شاه‌نامۀ فردوسی

U – – U – – U – – U –

است. پس برای این‌که نتیجۀ نهایی از لحاظ وزن عروضی صحیح باشد تنها کافی‌ست از برنامه‌مان بخواهیم کلمات را به‌ترتیبی کنار هم‌دیگر بگذارد که درنهایت دارای وزن دل‌خواه‌مان باشند. قسمت دوم تشخیص قافیه و ردیف است که فکر می‌کنم برای‌تان واضح باشد که عملن راحت‌ترین مرحلۀ کار است. مثلن اگر می‌خواهیم قافیه‌هایمان منطبق بر «آسمان» باشند کافی است از برنامه‌مان بخواهیم که در آخرِ مصرع‌هایی که نیاز به قافیه دارند تنها از کلماتی استفاده کند که به «ان» ختم می‌شوند و الخ. اما سومین و مهم‌ترین و سخت‌ترین قسمت کار این است که کلمات را طوری پشت سر هم بچینیم که اگر از لحاظ معنایی و بلاغت هم می‌خورند به در و دیوار، دست‌کم از لحاظ نحوی درست باشند! یعنی برنامه‌مان بتواند نقش هر کلمه را تشخیص دهد و کلمات بعدی را منطبق بر آن‌ها انتخاب کند، و مثلن به‌جای «ما قصۀ دل جز به بر یار نبردیم» نگوید «تو قصۀ دل جز به بر یار نبردیم».

همان‌طور که گفتم بخش اصلی کار قسمت آخر است. علی‌الاصول می‌توانیم با دادن مقدار زیادی ورودی متنی (مثلن می‌توان از صفحات وب یا دیوان اشعار شاعران مختلف استفاده کرد) و استفاده از هوش مصنوعی و یادگیری عمیق، کدی نوشت که یک جمله را به‌عنوان ورودی بگیرد و با یادگیری‌ای که روی پای‌گاه داده‌اش انجام داده آن یک جمله را ادامه دهد و یک پاراگراف مرتبط و بامعنی بگذارد جلویمان! اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم، دیگر اضافه‌کردن شرط وزن و قافیه کار چندان دور از ذهنی نیست و می‌توان با دادن یک بیت به‌عنوان ورودی، از برنامه خواست که به‌مقدار لازم روی همان وزن و قافیه برای‌مان بیت تولید کند! کما این‌که دیدید که کرده‌است!

پس پاسخ دقیق پرسش نخست این است که شاعر غزل بالا GPT-2.0 است! اما این‌که تلخص‌ش چی‌ست را هنوز نمی‌دانم! بله! GPT-2.0 برنامه‌ای است که توسط افشین خاشعی نوشته شده و برای شما شعر می‌گوید. نکتۀ جالب هم این‌جاست که او منطبق بر همین برنامه وب‌گاهی را طراحی کرده به‌نام بلبل‌زبان که می‌توانید الگوی بیتی که مد نظرتان است را به او بدهید و سپس پیش‌نهادهای او برای ابیات بعدی را ببینید. جالب است! نه؟!

اما شاید برای‌تان سؤال بشود که آخر یعنی چه که یک برنامۀ کامپیوتری شعر بگوید؟! یعنی همۀ احساسات و عواطف و شور حماسی‌ای که در این قرن‌ها در شعر بزرگان‌مان بوده کشک؟! خب در این‌جا به‌تان توصیه می‌کنم که برگردید و دوباره قسمت نخست این متن و نظرات ادبیات‌خوان و فلسفه‌خوان گروه‌مان را بخوانید. حرف‌های آن‌ها، بدون این‌که از این موضوع خبر داشته باشند، به‌درستی حاوی نکاتی است که نشان می‌دهد شاید یک برنامه بتواند چندکلمه را در وزن مناسب به‌کار ببرد، اما از آن‌جایی که حقیقت شعر (و به‌صورت کلی، هنر) از درون انسان می‌جوشد، متأسفانه (یا شاید هم خوش‌بختانه!) به‌هیچ‌عنوان نمی‌توان انتظار غزلی مانند غزل‌های حافظ را از این موجود داشت. پیش‌نهاد فلسفه‌خوان گروه -مبنی بر رجوع به اعماق قلب برای خلق اثری هنری- شاید برای شاعران جوان مفید باشد، اما به‌درد این دوست ما نمی‌خورد!

 

می‌شود کمی بیش‌تر و دقیق‌تر دربارۀ این داستان حرف زد، اما از آن‌جایی که خود افشین خاشعی چندین مطلب مفید و مختصر دربارۀ مراحل مختلف این کار با نتایجی که از آن‌ها به‌دست آورده نوشته، من دیگر آن‌ها را تکرار نمی‌کنم و با توضیحاتی کوتاه پیش‌نهاد می‌دهم که اگر از این موضوع هیجان‌زده شده‌اید یا دست‌کم به آن علاقه‌مندید همان مطالب را بخوانید:

• Trying RNN based character models on Persian poetry: دربارۀ یکی از نخستین مثنوی‌هایی که با این ایده و منطبق بر شاه‌نامۀ فردوسی ساخته شده.

• Detecting Persian poem metre using a sequence to sequence deep learning model: دربارۀ چه‌گونگی تشخیص وزن اشعار فارسی و رونمایی از وب‌گاه وزن‌یاب که وزن عباراتی که به او می‌دهید را می‌یابد!

• A Not-so-Dangerous AI in the Persian Language: دربارۀ این موضوع که چه‌گونه می‌توان با استفاده از یک پای‌گاه دادۀ متنی بزرگ، برنامه‌ای نوشت که با بررسی و تحلیل این داده‌ها، بتواند بعد از گرفتن یک جمله به‌عنوان ورودی، یک پاراگراف مرتبط با آن جمله به ما تحویل بدهد.

• Bolbol-Zaban - Writing Persian Poetry with AI: معرفی بلبل‌زبان به‌عنوان نخستین ربات شاعر پارسی، با همۀ کاستی‌های عاطفی‌اش!

• Writing Persian Poetry with GPT-2.0: دربارۀ کلیات وزن عروضی و چه‌گونگی کار GPT-2.0. آخر این مطلب می‌توانید یکی از شعرهای نوی ساخته‌شده توسط این دوست‌مان را هم بخوانید!

 

آخرنوشت: عنوان بیتی است از حسین جنتی؛ و شاید دیالوگی بین GPT-2.0 و برادر کوچک‌ترش GPT-3.0! (-:

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۰۳
امید ظریفی
جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۳۹ ق.ظ

به‌غایت سینمایی!

توی این سال‌ها اثرات غیرمستقیم جرمی رو در خارج از منظومۀ شمسی دیدیم که معروف شد به سیارۀ نهم. جدیدترین پیش‌نهادی که حدود 8 ماه پیش داده‌شد (+) این بود که شاید این موجود نه یک سیاره، که یک سیاه‌چالۀ اولیه باشه. حالا داستان این پست از این‌جا شروع می‌شه که حدود دو هفتۀ پیش، ادوارد ویتن، که مطمئنن یکی از الهام‌‌بخش‌ترین فیزیک‌دان‌های حال حاضر و از پیش‌گامان نظریۀ ریسمان‌ه، مقالۀ کوتاه و جالبی رو در مورد این مسئله منتشر کرد (+) و سازوکاری رو پیش‌نهاد داد که با استفاده از اون بتونیم این موجود رو دقیق‌تر مطالعه کنیم و به ماهیت‌ش پی ببریم. سازوکاری که قبل از هرچیز بسیار سینمایی‌ئه! بعد از انتشار این مقاله، توی همین یکی-دو هفته، دو مقالۀ دیگه از آدم‌های مهم دیگه هم در ادامۀ ایدۀ ویتن نوشته شد که عملی‌بودن یا نبودن اون رو بررسی کرده‌بودن. حالا شاید براتون سؤال شده‌باشه که اصلن چرا ویتن، که یه نظریه‌پردازِ ریسمان‌ه و کار تئوری می‌کنه، فکرش درگیر یه مسئلۀ نجومی شده و مشتاق‌ه ماهیت این موجود رو دقیق‌تر بدونه؛ یا حتا شاید مشتاق شده‌باشید که ببینید ایدۀ ویتن دقیقن چی بوده که به‌ش صفت سینمایی رو نسبت دادم...

غروب سه‌شنبۀ همین هفته و توی قسمت arXiv Review جلسۀ گروه دکتر باغرام، توضیحات کوتاهی رو دربارۀ مقالۀ اخیر ویتن و اون دوتا مقالۀ دیگه که در تایید (+) و رد (+) اون نوشته‌شدن رو خیلی خلاصه ارائه دادم. اگه مشتاق بودید از این ایدۀ سینمایی (که ریاضیات‌ش هم در حد پیش‌دبستانی‌ئه!) بیش‌تر سر در بیارید، می‌تونید ویدئوی صحبت‌هام رو از همین پایین ببینید. این امکان رو هم دارید که سرعت‌ش رو بذارید روی 2x تا توی ربع ساعت جمع بشه! (-:

 

 

بعدن‌نوشت: الآن یه داستان جالب از ویتن یادم اومد که گفتم بد نیست حالا که این‌جا اسمی ازش اومده این داستان هم کنارش باشه. بچه‌های دانش‌گاه تعریف می‌کردن که چندسال پیش یکی‌شون ایمیل زده به ویتن و گفته که من یه دوست دارم به‌نام فلانی که خیلی شما رو دوست داره و بهمان‌روز هم تولدش‌ه و اگه زحمتی نیست روز تولدش برای تبریک یه ایمیل به‌ش بزنید تا سورپرایز بشه! ویتن هم جواب این دوست‌مون رو نداده، اما روز تولد فلانی در بهمان‌روز به‌ش یه ایمیل زده و کاملن شگفتانه‌طور تولدش رو تبریک گفته! همین. (-:

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۳۹
امید ظریفی
دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۱۷ ب.ظ

از هواپیما تا ناوچه

قطعن اشتباه نظامی‌ای که باعث مرگ افراد عادی جامعه بشه خودبه‌خود دردناک‌تر از اشتباه نظامی‌ای‌ئه که باعث مرگ افراد نظامی می‌شه، که در همۀ دنیا هم -کم یا زیاد- مورد دوم همیشه اتفاق افتاده و می‌افته. اما با این وجود، کاملن می‌شه تفاوت معنی‌دار نحوۀ برخورد مردم با اشتباه دیشب ارتش و اشتباه دی‌ماه سپاه رو به‌صورت واضح دید، که عمومن از اولی با ابراز تأسف گذشتن اما واکنش‌شون نسبت به دومی پر بود از خشم و انزجار.
مطمئنن این نگاه منفی نسبت به سپاه (در مقایسه با ارتش) به‌دلیل فعالیت‌های نظامی اون نیست -که کسی که منکر فعالیت‌های مفید و لازم سپاه توی تأمین امنیت کشور می‌شه حتمن چشم‌ش رو نسبت به قسمتی از حقیقت بسته- که به‌نظر من کاملن ارتباط تنگاتنگی داره با حقی که سپاه در این سال‌ها برای خودش قائل شده برای فعالیت موازی توی شاخه‌های غیرنظامی (بانک‌داری و سازمان هنری-‌رسانه‌ای و راه‌سازی و ...) و انحصاری که توی این زمینه‌ها به‌وجود آورده. و باید بپذیریم که نتیجۀ نهایی و بلندمدتِ این تمامیت‌خواهیِ صرف اگه آبروریزی چندهفتۀ پیش مستعان نباشه، ایجاد تک‌صدایی توی زمینه‌های مختلف‌ه، و چه چیزی بدتر از این.
البته که نمی‌شه تقصیر به‌وجوداومدن چنین شرایطی رو فقط‌‌وفقط انداخت گردنِ تمامیت‌خواهی سپاه، که مثلن پروژۀ امیرخانی توی نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ بررسی این مسئله است که نفس تحریم یک کشور چه‌جوری می‌تونه باعث ایجاد تک‌صدایی توی اون کشور بشه؛ اما جدای از این بحث که خودش حدیث مفصلی رو در رد یا پذیرش‌ش می‌طلبه، مطمئنن نمی‌شه منکر این شد که ادامۀ گسترش چنین فعالیت‌هایی، روزبه‌روز باعث ضعیف‌ترشدنِ پای‌گاه سپاه بین مردم می‌شه. و رسیدن به روزی که مردم -به‌خاطر این تمامیت‌خواهی- حق فعالیت نظامی رو هم برای سپاه قائل نباشن بدترین اتفاق ممکن‌ه.

 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۷
امید ظریفی
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۰۲ ق.ظ

🐤

محبوبِ در قرنطینۀ من...

بی‌زیاده‌گویی می‌خواهم بروم سر اصل مطلب و بگویم که: من زیاد خودم را می‌کاوم شازده‌جان! آری، لحظات بسیاری از روز -همان‌طور که از پنجره به بیرون خیره شده‌ام یا برای استراحت دراز کشیده‌ام و چشمان‌م را بسته‌ام- از جلدِ خودم بیرون می‌آیم و آن را می‌گذارم روبه‌رویم و می‌نشینم به بررسی رفتار و اعمال و درونیات‌ش. خوبی‌اش این است که دست کسی که گذاشته‌ای جلویت کاملن برای‌ت رو است و می‌توانی سیر تا پیاز داستان‌ش را در بیاوری و در دادگاه انفرادی‌ات -که خواهان و خوانده و وکیل و قاضی و بازپرس و نمایندۀ دادستان و غیره‌اش خودت هستی- تا می‌توانی تشویق یا محکوم‌ش کنی...

اما شازده‌جان... با همۀ این‌ها، با همۀ این حساب‌وکتاب‌ها، می‌خواهم بگویم که خیلی‌وقت‌ها تا آدمی مستقیمن در معرض اغیار قرار نگیرد، به بعضی دوروبریات و درونیات‌ش توجه نمی‌کند... حال با اغماض، شاید توجه کند، اما اصولن با آن‌ها همان‌طور که هستند کنار می‌آید و اگر نیاز به تصحیح یا تکمیل داشته باشند، تا فقط خودش است و خودش، چاره‌ای نمی‌اندیشد... اما همین‌که به هر نحوی ببیند که قرار است چشم دگری هم به آن‌ها بیافتد، خودبه‌خود شروع می‌کند به کاویدن هرآن‌چه که دوروبرش هست تا نقص‌ها را بیابد و بپوشاند... شاید مقداری از آن هم برای ظاهرسازی باشد، اما باز هم کاچی‌ای است که بِه ز هیچی است و دستِ‌کم آدم را متوجه تضادهایش می‌کند.

حال چه شد که این‌چنین برای‌ت رفتم بالای منبر؟ لختی پیش از والده‌ام با عتاب خبر رسید که اتاق‌ت را مرتب کن که دارد مهمان می‌آید. داستان از این قرار بود که صاحب‌خانه‌مان خانه‌اش را گذاشته برای فروش و مشتریان گرامی، در این ایام کرونایی، می‌خواستند بیایند که نگاهی به این چاردیواری بیاندازند. دوروبرم را از نظر گذراندم... آن‌چه که می‌خواست از چشم مشتریانِ گرامیِ کرونایی بگذرد مرتب بود، الا میز کار و پتوی روی تخت‌م که درازبه‌دراز افتاده‌بود گوشۀ دیوار. اولی که اصلن هرچه شلخته‌تر باشد قمپزش بیش‌تر است، اما دومی را باید مرتب می‌کردم!

وقتی پتو را صاف و یک‌دست روی تخت‌م پهن کردم، بعد از مدت‌ها، توجه‌م به طرح رویش جلب شد و روده‌بُر شدم از خنده... فکریِ این شدم که این مشتریانِ گرامیِ کرونایی اگر پای مبارک‌شان را درون اتاق بنده بگذارند، چه‌گونه می‌خواهند تضادِ بین محاسن حقیر و طرح روی این پتو را هضم کنند! چه‌طور می‌توانند رابطه‌ای منطقی بین این شش کیلو ریش و نگارۀ کارتونی توییتی که در یک دست‌ش جام باده است و در دست دیگرش توپی خوش‌خط‌وخال -و هدیۀ تولد شش‌سالگی‌مان بوده از طرف جدۀ گرامی- برقرار کنند! (نخند عزیزِ من! شهروندِ نمونه‌‌بودن یعنی همین! از هرچیزی تا زپرت‌ش در نرفته باید استفاده کرد!)

باری، این تضاد که تضادی فکاهی بود، اما بعضی تضادهای درونی‌ترمان خیلی تراژیک‌اند شازده‌جان! بیا یک‌بار بنشینیم و فکری برای‌شان بکنیم...

زیاده تصدیع است...

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۰۲
امید ظریفی
سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۴۹ ب.ظ

همین‌قدر خودمرکزجهان‌بین!

هرموقع توی خوندن یه متن علمی می‌بینم که یه فاصله‌ای با یکای AU (واحد نجومی یا Astronomical Unit، که برابره با فاصلۀ زمین تا خورشید) نوشته شده، یاد مرحوم شاه هنری اول انگلستان می‌افتم... خدابیامرز یه روز از خوابِ ناز پا شد و در حالی که داشت به بدن‌ش کش و قوس می‌داد، نه گذاشت و نه برداشت و فاصلۀ بین دماغ و نوک انگشت شست مبارک رو گذاشت یه یارد!

۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۴۹
امید ظریفی