امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۴۰ ب.ظ

کشتی کو آخه؟!

خواب‌هایی که داستان‌شان روی زمین می‌گذرد که زیاد است. در طول این 21 سال و خرده‌ای چندباری هم خواب پرواز دیده‌ام. بسیار لذت‌بخش‌تر از آن چیزی است که می‌توانید تصور کنید. خیلی لذت‌بخش‌تر! آدم به‌راحتی با همین دستان‌ش بال می‌زند و هرجا می‌خواهد می‌رود. حس رهایی‌ای دارد که می‌ارزد به کل دنیا و ما فیها.

اما اولین خواب 2021 -تا جایی که یادم است، برای نخستین‌‌بار- نزاجا و نهاجا را ول کرد و رفت سراغ نداجا! این‌طور شروع شد که افتاده‌بودم وسط یک اقیانوس. تا چشم کار می‌کرد آب بود و نهنگی هم آن‌ورترها بالا و پایین می‌پرید. بی‌هدف شنا می‌کردم و کمی هم نگران بودم که نهنگ بلند شود بیاید این‌ور و یک‌دفعه پاهایم را بکند و ببرد. نیامد اما. یک نفر دیگر هم در این میان گاهی هم‌راه‌م بود. یعنی انگار هی می‌آمد و می‌رفت. چه‌طورش را یادم نیست. فقط یادم است که از جایی به بعد دیگر خبری از نهنگ نبود و هم‌راه‌م هم انگار خداحافظی کرد و رفت. تنها بودم، اما دل‌شوره‌‌ی اولیه‌ام فرو نشسته‌بود. چیزی روبه‌رویم نمی‌دیدم، اما انگار می‌دانستم همین جهتی که دارم در آن شنا می‌کنم آخرش قرار است به مقصودِ مطلوبی برسد. بقیه‌اش را یادم نیست.

از وقتی از خواب برخاسته‌ام، رگ روی مچ دست راست‌م درد می‌کند و نمی‌توانم زیاد خم و راست‌ش کنم. خیلی وقت بود درد نگرفته‌بود. اوایل دبیرستان برای چندماهی هی پشت سر هم درد می‌گرفت، انگار کمی از جای اصلی‌اش جابه‌جا می‌شد. بعدتر خوب شد و دیگر خودبه‌خود درد نگرفت. به‌جز وقت‌هایی که می‌رفتم استخر و زیاد شنا می‌کردم!

 

پی‌نوشت: سایه جایی گفته که «چنان ز لذت دریا پر است کشتی ما / که بیمِ ورطه و اندیشۀ کنارش نیست»

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۱۲
امید ظریفی

نظرات (۱)

۱۲ دی ۹۹ ، ۱۷:۰۸ زهرا یگانه

من هم از این خواب ها زیاد می بینم.. یکی از موارد جالبش این بود که از دریا در میومدن(پرواز میکردم) می رفتم به آسمون، اونجا دور می زدم دوباره می پریدم داخل دریا. :D

پ.ن. کی می دونه؟ شاید واقعا رفته بودید و شنایی هم به تن زده بودید.  اگر اسپاسم باشه با روغن مالی با یک روغن گرم(مثل سیاهدانه، کنجد و امثالهم) برطرف می شه‌. 

پاسخ:
نداجا و نهاجا با هم باید جالب باشه. (-:

+ شاید! یه‌بار هم یادم‌ه توی خواب یه چیزی محکم خورد روی بینی‌م و از خواب پریدم. صبح که از تخت اومدم پایین دیدم که واقعن بینی‌م زخم شده! فکر کنم اون‌بار هم واقعن رفته‌بودم دعوا! (-:
++ ممنون‌ام. خداروشکر توی همین چند دقیقه رو به بِه‌بودی رفته دست‌م. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">