امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۱۵ ق.ظ

شِکوۀ بامداد

کاش بندت از زبان بردارم و صحبت کنم

صحبتی با واهمه، با ترس، با لکنت کنم

 

تا کمی راحت شوم از عقده‌های این گلو

تا کمی با ذوق در وقتِ اذان رکعت کنم

 

ای که گفتی: «از برای آدم است این روزگار»

ای که گفتی: «صعب را با سهلِ خود زینت کنم»

 

از برای اعتبارت بینِ مردانِ زمین

کاش من این رقعه را ننویسم و غفلت کنم!

 

آخرِ پایانِ راهِ کفر و دین‌م فرق نیست

هر که هستم، هر که باشم، موقع‌ش رجعت کنم!

 

کاش در جایی به‌جز امّیدِ خود می‌زیستم*

تا دمی بنشینم و با دستِ خود خلوت کنم...

 

اندکی از خاکِ این ویران‌سرا بردارم و

بینِ موهای سرم با بودن‌ش عادت کنم!

 

 

* ساعتی پیش، مهدی از قول فاضل نوشت:

«کاش در جایی به‌جز کابوسِ خود می‌زیستم»

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۱۱
امید ظریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">