دیدارِ رخسارِ جُستار
واژهیessay را نخستینبار میشل دومنتین، فیلسوف فرانسوی، در قرن شانزدهم میلادی بهکار برد. در طول زمان، بحثهای بسیاری دربارهی تفاوت مقاله (article) و جستار (essay) بین صاحبنظران رخ دادهاست که شاید بتوان خلاصهی همهی آنها را در تکصفحهی انتهایی کتاب «فقط روزهایی که مینویسم» از آرتور کریستال یافت:
«مقاله: متنی غیرداستانی دربارهی مفهوم یا رخدادی واقعی است که فقط به یک موضوع مشخص میپردازد و معمولن بهشکل مستقیم و با شیوهای دانشگاهی، گزارهای را توصیف میکند یا توضیح میدهد.
جستار: متنی غیرداستانی دربارهی مفهوم یا رخدادی واقعی است که فقط به یک موضوع مشخص میپردازد و هدفش طرح دیدگاه شخصی و توجیه موضعگیری نویسنده است. به عبارتی مقالهای است که به جای انتقال اطلاعات صرف، دیدگاه جستارنویس نسبت به موضوع را شرح میدهد.»
کلمات بالا را میتوان اصلیترین تفاوتِ مقاله و جستار دانست. در قسمتی از پیشگفتار همان کتاب، این موضوع بیشتر شکافته شدهاست:
«جستار مانند مقاله متنی غیرداستانی است. اما بهجای آنکه مثل مقاله اطلاعاتی دربارهی یک موضوع خاص به خواننده منتقل کند، دیدگاه شخصی نویسنده دربارهی یک موضوع خاص را به خواننده منتقل کند، دیدگاه شخصی نویسنده دربارهی موضوع را با لحنی که اعتماد مخاطب را برانگیزد برایش توضیح میدهد. جستارنویس بر اساس تجربهی زیستهی خود، نگاه ویژهای به مفهوم یا رخداد مورد نظرش پیدا کرده، به یک روایت فردی رسیده و با نوشتهای صمیمی و صادقانه میخواهد موضوع و تحلیل خودش را شرح دهد. به همین دلیل خواندن جستار، ما را با طرز فکر و منش نویسنده آشنا میکند. بیتردید مقالهنویسها هم دیدگاه شخصی دربارهی موضوع مقالهشان دارند و گاهی آن را با خوانندگانشان در میان میگذارند اما نتیجهگیری نوشتهشان را با استناد به دلایل و شواهد موجود در مقاله سروسامان میدهند نه مبتنی بر تجربه، برداشت و روایت شخصی خودشان...
منطق گفتوگویی، جستار را بستر مناسبی برای حضور صداهای دیگر در ساحت تلاش نویسنده برای فهم معنا میداند؛ صداهایی که میتوانند موضع نویسنده را به چالش کشیده و متنی چندصدا خلق کنند. جستارنویس که در گرانیگاه جریانهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... زمانِ خود هشیارانه ایستاده، میتواند با اجتناب از قضاوت نهایی و تکگویی تمامیتخواهانه و پرهیز از سازآرایی صداهای گوناگون به نفع دیدگاه خود، شرکت مؤثر صداهای دیگر در گفتوگوی متن را تضمین کند.»
تعبیر شیرین و تاملبرانگیز دیگری هم وجود دارد که جستار را ترکیبی از اول شخص مفرد و سوم شخص جمع معرفی میکند؛ و آن را متنی میداند که تجربهی نویسنده را در مسیر جستوجو و آزمودن مفاهیم مختلف و ابعاد گوناگون رخدادها به خوانندگان منتقل میکند. همین معنای جستوجوگری است که معادل جستار برای واژهی essay را انتخابی دقیق و قابل دفاع میکند.
جستار انواع مختلفی دارد؛ اما شاید بتوان جذابترین نوعِ جستار را «جستار روایی» دانست. در جستار روایی است که در عین واقعیتِ قصه، نویسنده از تمامی عناصر داستان استفاده میکند و اثری خواندنی را میآفریند. اگر باز به همان صفحهی انتهایی کتابی که در بالا از آن نقل قول کردم مراجعه کنیم، تعریف خلاصهی زیر را مییابیم:
«جستار روایی: متنی غیرداستانی درباره مفهوم یا رخدادی واقعی است که فقط به یک موضوع مشخص میپردازد، هدفش طرح دیدگاه شخصی و توجیه موضعگیری نویسنده است و با چاشنی طنزی ظریف، ساختاری ظاهرن نامنظم و گاه به لحنی شبیه زبان شفاهی، داستان یا ساختار داستانی را به خدمت خود میگیرد و روایت نویسنده از موضوع را ارائه میدهد. این موضوع میتواند نامتعارف یا مبحثی که کمتر به آن پرداخته شده است، باشد. به عبارتی، نویسندهی جستار روایی با استفاده از اکسیر هنر، فرمی لذتبخش میآفریند و مضمون مقاله را به گونهای نو و با هدفی متفاوت ارائه میدهد.»
حقیقت این است که جستارنویسی در ایران سابقهی طولانیای دارد و ندارد! سالها پیش، شاهرخ مسکوب چه در خاطراتش و چه در متنهایی که دربارهی شاهنامه و زبان فارسی مینوشت، پهلو به پهلوی جستارنویسی میزد. محمد قائد هم در «دفترچهی خاطرات و فراموشی» که در اوایل دههی 80 منتشر کرد، جستارهایی دربارهی نوستالژی، سانسور، احمد شاملو و... نوشت. او در کتابها و مقالات بعدی خود به این فرم نزدیکتر هم شد. داریوش شایگان هم از نخستین روشنفکرانی است که به جستارنویسی روی آورد. باری اگر قائد، شریعتی، مسکوب و شایگان را روشنفکرانی بدانیم که بهواسطهی درگیری با ادبیات، مقالههایشان را خودآگاه یا ناخودآگاه به شکلی ادبی و در قالب جستار مینوشتند، از آن سو نویسندگان و شاعرانِ فارسیزبان بسیاری هم هستند که گهگاه به شخصینویسی، سفرنامهنویسی یا تأملِ بیواسطه دربارهی جامعه و واقعیتهایش مشغول میشوند و جستارهایی خلق میکنند. سفرنامهها و تکنگارههای جلال آلاحمد هنوز از بهترین ناداستانهای فارسی است؛ همانطور که سخنرانیها و کتابهای علی شریعتی و مرتضی مطهری (هرچند ناخودآگاه) به آنچه امروز جستار مینامیم بسیار نزدیکاند. احمد شاملو هم در سرمقالههای خود برای مجلهی «کتاب هفته» گاه جستارهایی درخشان مینوشت. نمونههای بعدی جستارنویسی را میتوان در مجلهی «ارغنون» به مدیر مسئولی احمد مسجدجامعی پیدا کرد که در دههی ۷۰ به موضوعاتی مانند نقد ادبی و علوم انسانی میپرداخت. رضا امیرخانی نیز در کنار رمانهای خود، دو کتاب «نشت نشا» و «نفحات نفت» را به رشتهی تحریر درآورده که بهترتیب جستارهایی هستند دربارهی موضوع مهاجرت نخبگان و جوانان از کشور و فرهنگ مدیریت نفتی در ایران. نشر چشمه نیز چند سالی است که بهصورت جدی در حوزهی ناداستان فعالیت میکند و کتابهایی مانند «قطارباز» از احسان نوروزی، که روایت شخصی و تاریخی نویسنده از قطار و راهآهن در ایران است، و «یک روایت غیرسیاسی از یک اتفاق سیاسی: انتخابات 96» از معین فرخی که جستار رواییای دربارهی انتخابات ریاست جمهوری سال 96 است، را به چاپ رساندهاست.
منبعها:
1. فقط روزهایی که مینویسم، آرتور کریستال، احسان لطفی، نشر اطراف
2. نوشتهی «جستار چیست؟» از وبگاه «یادداشتهای روزبه فیض»
3. نوشتهی «مروری بر جستارنویسی در زبان فارسی» از وبگاه «نشر اطراف»
پینوشت: این مطلب رو برای شمارهی دوم ایوان (بهار 98) نوشتم.
بعدننوشت: ایوان خیلی خوبه. به نسبت و به غیر از من، بچههای قویای توش مینویسن، اما فرم و محتواش تناسب نداره. امیدوارم شمارهبهشماره بهتر بشه.