امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۲۷ ب.ظ

والده‌ام با زبانِ بی‌زبانی روشن‌م کرد که از رقعه‌ی قبلی رنجیده‌خاطر شده‌‌ای. باور کن از دیشب که فهم‌م بیجک گرفته، می‌خواهم سر به بیابان بگذارم، اما مسیرش را نمی‌دانم. دمِ غروبی، به خانه که رسیدم، با سُراچه‌ی ذهنی آماس‌کرده، برای این‌که از دل‌ت بیرون بیاورم، این چکامه را سرودم:

 

دوست‌ت دارم شازده

چنان‌که

کیهان کلهر کمانچه را

آدولف هیتلر تپانچه را

بوراک ییلدیریم فنرباغچه را

فریدون مشیری کوچه را

پدرم کله‌پاچه را

و مادرم بازارچه را

 

آری...

دوست‌ت دارم شازده

چنان‌که تو آلوچه را!

قربان‌ت، بنده!

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۱۵
امید ظریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">