از سنت به بدعت: دگرگونی شعر معاصر فارسی
بررسی جامع شعر فارسیِ پس از مشروطه و تحقیق دربارهی تحولات ادبی ناشی از این جنبشِ آزادیخواهانهی عظیم کاری بس دشوار و گسترده است که در مجالی چنین اندک، غیرممکن مینماید. ما در این شماره و شمارهی آیندهی بامداد، تنها به چشماندازی از مهمترین پدیدههای این تحول خواهیم پرداخت.
شاید مفید باشد که در وهلهی نخست، کمی دربارهی اوضاع ادبی و اجتماعی قبل از مشروطه بدانیم. اگر به نقد و بررسی تاریخ ادبیات فارسی در دورههای مختلف بپردازیم، آن دوره یکی از دورههای ناخوشی ادبیات ماست و بیشک در آن روزگار، ادب فارسی دورهی انحطاط خود را میگذراند. جدای از اینکه کار تقلید از قدما به طرز قبیحی بر تمام آثار آن دوره سایه افکنده، بل مهمترین مشخصهی ادبیات هر روزگار، که همانا انعکاس خواستههای مردم و تمایلات اجتماعی آنهاست، به هیچ نحوی در شعر این دوره وجود ندارد. شاعران این دوره، مانند قاآنی، سروش و صبا همگی مقلدانی از شیوههای کهن هستند که هیچ رنگ و بوی تازهای در شعرشان دیده نمیشود. شاید بتوان یکی از دلایل رکود شعر در این دوره را نبودنِ انتقاد ادبی دانست. مهمی که اصولن به معنی درست کلمه، هیچوقت در ادب فارسی وجود نداشته.
اما نخستین شاعری که به وضع زندگی مردم و اختناق محیط توجه کرد و در شعر خود به انتقاد از اوضاع جامعه پرداخت، فتحاللهخان شیبانی (1204-1269 خورشیدی) بود. در شعر این شاعر بزرگ، قطعاتی نیکو و جاندار به چشم میخورد که نمایشگر اوضاع زندگی و شرایط اجتماعی اطراف اوست:
یار پریشان و زلفِ یار پریشان شهر پریشان و شهریار پریشان
یا
این راعیان شاه چرا بر رعیتش چون گرگ بر گله همه خشم آورند و کین؟
از این مورد که بگذریم، برای بررسی تحول ادب فارسی در دوران معاصر خواسته یا ناخواسته باید به پیدایش مطبوعات نیز بپردازیم. بیگمان نقشی که مطبوعات در تحول سلیقهی مردم و دگرگونکردن طرز اندیشیدن ایشان داشتند غیرقابل انکار است. با انتشار مطبوعات بود که نخستین گامهای آزادیِ فکری در جنبههای سیاسی و ادبی برداشته شد. این مطبوعات بودند که با انتشار نثرهای طنزآمیز و در عین حال ساده، مردم را به آزادی و آزادمنشی رهنمون کردند. در شعر نیز بهجای آنکه مردم چاپلوسیهای قاآنی را بخوانند، آثاری سرشار از روحِ انتقاد و آزادیخواهی از سید اشرف حسینی و ادیبالممالک و دهخدا و بهار را خواندند؛ که همین موضوع نشان میدهد مردمِ آن زمان خواهان شعری دیگر بودهاند.
سپس در این مطبوعات، اندکاندک ترجمههایی از آثار اروپایی نیز انتشار یافت. اتفاقی که راه تازهای را در برابر چشمان شاعران و نویسندگان ایرانی باز کرد. هرچند در ابتدا ترجمهی آثار اروپایی بسیار اندک و ناقص بود، با این همه دریچهی روشنی که این ترجمهها بهروی شاعران گشودند و افقهای تازهای که در برابر چشم آنها قرار دادند را نمیتوان انکار کرد. بهراستی که در آن زمان، ملت ما در برابر نسیمی که از سن، دانوب، تایمز و تیبر بهسوی مشرق میوزید ایستاده بود و از وزش این نسیم به شوق میآمد. نویسندگان ایرانی وقتی در برابر این نسیم قرار گرفتند، ناگزیر راه دیرینهی خویش را به یکسوی نهاده و به سادهنویسی و واقعگرایی متمایل شدند؛ و همین مسیر بود که به بهوجودآمدن آثاری همانند سیاحتنامهی ابراهیم بیگ و مقالات چرند و پرند دهخدا انجامید.
اما کار شاعران چنین نبود. از آغاز، اختلاف نظر در بین شاعران و شیوهی ایشان دیده میشد. بنابراین هر دستهای از شاعران راهی را برگزیدند، که آنها را میتوان به چند گروه تقسیم کرد. از گروهی که حاضر به کنارگذاشتن قالبهای کهن نشدند و در همان قالبهای قدیمی اندیشههای جدید خود را مطرح کردند تا دستهای که کوشیدند در قالب و شیوهی دیگری شبیه به نمایشنامه، حرفها و اندیشههای خود را منعکس کنند. در بامدادِ بهمنماه بیشتر در مورد این موضوع گپ خواهیم زد!
در شمارهی پیشین بامداد، وضع ادبِ فارسیِ پیش از مشروطه را شرح دادیم و نگاهی کوتاه به چندی از عوامل تاثیرگذار بر دگرگونی آن انداختیم. همچنین قرار بر این شد تا در این شماره بهصورت مبسوطتر به چهگونگی تحول شعر معاصر فارسی بپردازیم. در آنجا آوردیم که اختلاف نظر در بین شاعران و شیوهی ایشان باعث شد تا هر دستهای از آنها راهی متفاوت را برگزینند. در این نوشته سعی بر این است تا مسیرهای متفاوتی که توسط شاعران آن دوره انتخاب شد را دستهبندی نماییم.
یک. آنهایی که در قالب قصیدههای کهن و با پیروی از همان سنتهای دیرینه، اندیشههای اجتماعی و تازهی خود را در شعر آوردند. از پیروان این روش میتوان به میرزا آقاخان کرمانی اشاره کرد. او در کتاب خود بهنام «سالاریه» که به تقلید از شاهنامه سروده، کموبیش انتقادهایی از اوضاع اجتماعی روزگار خود دارد؛ هرچند شعرش کمی سست و ناتندرست مینماید. شاعر دیگری که با فاصلهی کمی در همین دوره میزیسته و در شعرهایش خواستهای اجتماعی و سیاسی وجود دارد و از پیروان سنتهای کهن است، ادیب نیشابوری است؛ که متاسفانه بیشتر شعرهای او از میان رفته و فقط دیوان کوچکی از وی بهچاپ رسیدهاست. اما نمونهی کامل این دسته از شاعران، ادیبالممالک فراهانی است. او بهخوبی تلاش کرد تا افکار انتقادی و سیاسی خود را در قالب قصیده و به همان شیوهی پیشینیان بازگو کند. وی همچنین میکوشید تا از کلمات فرنگی که بهتازگی داخل زبان فارسی شدهبودند، استفاده کند و گویا این کار را نوعی تجدّد و تازهجویی در ادب میشمردهاست. از شعرهای انتقادی ادیبالممالک میتوان به قصیدهای که به مناسبت بمباران مجلس شورای ملی و کشتهشدن سید جمالالدین واعظ اصفهانی و دیگر آزادیخواهان سروده است، اشاره کرد:
امروز که حق را پی مشروطه قیام است بر شاه محمدعلی از عرش پیام است
این طبلزدن زیر گلیمت ندهد سود چون طشت تو بشکسته و افتاده ز بام است
و از نمونههای دیگر شعر او که در آن برای استعمال کلمهها و اصطلاحهای فرنگی کوشش شدهاست، این قصیدهی اوست:
خدا رحمت کند مرحوم حاجمیرزا آقاسی را ببخشد جای آن بر خلق، احزاب سیاسی را
ترقّی، اعتدالی، انقلابی، ارتجاعیّون دومکراسی و رادیکال، عشق اسکناسی را
اونیورسیته و فاکولته در ایران نبُد یارب کجا تعلیم دادند این گروه دیپلماسی را؟
دو. دستهی دیگر از شاعران این دوره کسانی بودند که از قالبهای متداول و نیمهمتداول قدیم استفاده کردند؛ اما کوشیدند تا زبان شعر خود را کاملن ساده و عامیانه سازند. باید سید اشرفالدین حسینی گیلانی را، که بیشتر مسمط و مستزاد میسرود، یکی از دو-سه نفری بشماریم که در راه سادگی زبانِ شعر در آن دوره کوشش بسیار کردهاند و از زبان محاورهای مردم در شعر خویش بسیار سود جستهاند. بهعنوان مثال، وی دربارهی محمدعلیشاه و پس از خلع از سلطنت میگوید:
«ممدلی» تکیه به قول و غزل روس نمود
ترک ناموس نمود
اما سادگیِ بیان و نزدیکی به حدودِ طبیعیِ زبان، در شعر ایرجمیرزاست که به حد کاملتر و ذوقپسندتری میرسد. ایرج کلمههای عامیانه و تعبیرهای مردم را در شعرِ خود بهحدی استادانه بهکار برده که مایهی شگفتی هر خوانندهای است. البته کارهای ابتدایی او اینگونه نبود و وی در نیمهی دوم زندگی خود به این شیوه گرایید. بیشتر آثار مشهور او، که از شاهکارهای این دوره از ادبِ ما بهشمار میروند، همگی دارای بیانی نزدیک به شیوهی بیان عامهی مردم هستند. ایرج در «عارفنامه» که اوج زیبایی شعر او بهشمار میرود و مرحلهی تکاملی این شیوه را در شعر وی نشان میدهد، از زبان زنی که حجاب میگرفته، میگوید:
چه لوطیها در این شهرند، واهواه! خدایا دور کن، الله الله!
به من گوید که چادر وا کن از سر چه پرروییست این! الله اکبر!
برو گم شو، عجب بیشرم و رویی! چه رو داری که با من همچو گویی!
و میبینیم که این سادگی کلام و توجه به شیوهی بیان عامه را تا آنجا پیش برده که اگر بخواهیم سخنان او را به نثر بنویسیم، جای کمتر کلمهای تغییر میکند.
سه. دستهای دیگر از شاعران این دوره به تصنیفسازی پرداختند. البته تصنیفسازی در گذشته در میان عامهی مردم رواج داشته، اما در دورهی اخیر رنگی خاص به خود گرفت و اهل ادب به آن رغبت بیشتری پیدا کردند، تا به امروز که شاهد گسترش روزافزون این شعبه از شعر فارسی هستیم. در باب تصنیف ابتدا باید از میرزا علیاکبر شیدا یاد کنیم. کسی که با اینکه تصنیفهایش دارای مضامین عاشقانه است، اما بهدلیل اینکه با موسیقی آشنایی درستی داشته، رنگ و بوی جدیدی به تصنیف بخشیده و درحقیقت تحولی بهوجود آوردهاست. پس از او، نوبت به عارف قزوینی میرسد. تصنیفهای وی، که شناختهشدهترین تصنیفهای زبان فارسیست، سرشار است از روح ملیّت و عشقی تا مرز جنون به ایران.
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوهها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشمِ تر گرفتم
جویِ خون به دامان روانه کردم
تصنیفهای عارف از لحاظ فنی دارای اهمیت بسیار است و بهقول روحالله خالقی از نظر روانی و زیبایی نغمهها، ارتباط و پیوستگی آهنگ و شعر و ابتکار وی در واردکردنِ مضامین اجتماعی به تصنیف در درجهی نخست اهمیت قرار دارد. علاوه بر تصنیف، وی غزلهایی آمیخته به مضامینی همانند سیاست و عشق نیز دارد:
ای دیده خون ببار! که یک ملتی به خواب رفتهست و من دو دیدهی بیدارم آرزوست
بیدار هرکه گشت در ایران رود به دار بیدار و زندگانیِ بیدارم آرزوست
اما در این شیوه از غزل، فرد دیگری از همعصرهای او توفیق بیشتری داشتهاست و او کسی نیست جز فرخی یزدی. برخلاف غزل عارف که عمومن سست و گاه از نظر ادبی غلط است، فرخی زبانی فصیحتر و روانتر و درستتر دارد. غزلهایی همراه با اندیشههای تند سیاسی و احساسات سرکش اجتماعی. اگر بخواهیم برای هریک از انواع شعر در این دوره مظهرِ روشنی نام ببریم، بیشک فرخی را باید در اوج غزل سیاسی بدانیم. او که سخت به انقلاب سوسیالیستی گرویده بود، همواره کوشش خود را در راه ایجاد این انقلاب صرف میکرد:
در کهنایرانِ ویران انقلابی تازه باید سخت از این سستمردم قتل بیاندازه باید
میکند تهدید ما را این بنای ارتجاعی منهدم این کاخ را از صدر تا دروازه باید
یا
نای آزادی کند چون نی نوانی انقلاب باز خون سازد جهان را نینوای انقلاب
انقلاب ما چو شد از دستِ ناپاکان شهید نیست غیر از خونِ پاکان خونبهای انقلاب
چهار. گروه اندک دیگری از شاعران این دوره، کسانی هستند که کوشیدهاند در قالب و شیوهی دیگری شبیه به نمایشنامه، اندیشههای خود را منعکس کنند. مشهورترینِ این شاعران، عشقی است. وی از شاعران جوان و تندرو این روزگار است. او در منظومهی «کفن سیاه» میگوید:
در تکاپوی غروب است ز گردون خورشید
دهر مبهوت شد و رنگ رخ دشت پرید
دل خونین سپهر از افق غرب دمید
چرخ از رحلت خورشید سیه میپوشید
که سر قافله با زمزمه و زنگ رسید
در حوالی مدائن به دهی
دهِ تاریخیِ افسانهگهی.
اینچنین کارهای عشقی از نخستین گامهای تحول در معنی واقعی است؛ اما چنان نیست که بتوانیم او را بنیانگذار این تحول بدانیم، زیرا وی در منظومهی «سه تابلوی مریمِ» خود نظر به «افسانه»ی نیما یوشیج داشته و گویا افسانه را نیز یکبار در روزنامهی خود چاپ کردهاست. شعر عشقی بهدلیل جوانی و ناآزمودگی او خام است و غلطهای فاحش ادبی بسیاری در آن دیده میشود؛ اما روح آفرینشگر و پرخاشجوی او باعث میشود تا در نگاه نخست عیبهای فراوان شعر او را نادیده بگیریم.
پنج. تا کنون از شاعرانی نام بردیم که از حدود قالبهای کهن و معین شعر فارسی گام بیرون ننهاده بودند. از این دسته که بگذریم، به گروهی از شاعران بزرگ این روزگار برخورد میکنیم که کوشیدهاند تا قالبهای تازهای در شعر فارسی پدید آورند. البته بیشتر این قالبها را باید نوعی تفنّن دانست؛ زیرا بهجای آنکه شاعر را از قیود رهایی بخشد، وی را بیشتر اسیر قافیه میکرد. با این همه باید پذیرفت که همین کوششها بود که مسیر اصلی شعر امروز فارسی را تعیین کرد. نیما یوشیج زمانی که احساس کرد در وزنهای عروضی قدیم نمیتوان قالب تازهای –که ظرفیت احوال و احساسات شاعرانه و اصیل را به آزادی داشته باشد- بهوجود آورد، کوشید تا در عروض فارسی تجدید نظر کند. از جمله شاعرانی که تفنّنهایی در قالب شعر ایجاد کردند، باید این افراد را نام برد: دهخدا، بهار، لاهوتی، جعفر خامنهای، یحیا دولتآبادی، رشید یاسمی و نیما.
از نمونههای کوشش در راه ایجاد قالب جدید میتوان از شعر «به وطن» جعفر خامنهای نام برد، که بهقول ادوارد برون از نظر قافیهبندی قابلتوجه و بیسابقه است:
هر روز به یک منظر خونین به در آیی
هر دم متجلّی تو به یک جلوهی جانسوز
از سوز غمت مرغ دلم هرشب و هرروز
با نغمهی نو تازه کند نغمهسرایی
شاعر دیگری که در این قالب چند شعر خوب و موفق گفته، ملکالشعرای بهار است. بهار در قصیدهسرایی در ردیف دو-سه شاعر نخست زبان فارسیست. بیگمان از قرن ششم به بعد، شاعری در قصیده به عظمت او نیامدهاست. با این همه، قطعههایی که در این قالب گفته، قابل تاملاند:
بیائید ای کبوترهای دلخواه
بدن کافورگون، پاها چو شنگرف
بپرّید از فراز بام و ناگاه
بهگرد من فرود آیید چون برف
در این بین شاعرانی همانند یحیا دولتآبادی هم بودند که کوشیدند تا در چند قطعه از وزن عروضی صرفِنظر کنند و در وزن هجایی شعر بسرایند:
صبحدم پیمانه شد از خفتن لبریز
جام بیداری در کف کجدار و مریز
خواب با چشمانم در جنگ و گریز
نه خواب بودم، نه بیدار
نه مست بودم، نه هشیار
میدانیم که ساختمان طبیعی هر زبانی نوعی وزن خاص را میپذیرد. چنانکه در فارسی و عربی وزن عروضی طبیعی است، در زبانهای دیگر انواع دیگرِ وزن وجود دارد. با توجه به اینکه برای ایرانیان احساس وزنها، بهجز وزن عروضی، دشوار است، میبینیم که در این قطعه برای ما ایرانیان وزنی احساس نمیشود. همانگونه که قابلانتظار بود، این آزمایش نیز توفیقی نیافت و حتی سرایندهی آن نیز دیگر به سرودن این نوع شعر نپرداخت.
این گروه از شاعران که نام بردیم، هرکدام بر سر آن بودند تا تحولی در شعر ایجاد کنند؛ اما اصل کار بیشتر آنها همان اسلوب ادبیات کهن بود و چنانکه دیدیم، با تسلیم در برابر اصولِ آن، این کار ناشدنی است. تنها کسی که معنی درست تحول را درک کرد نیما یوشیج بود. او در تمام زمینههای شعر فارسی تجدیدنظر کرد، هم از نظر معنی و هم از نظر فرم. وی کار خود را با مطالعه و بررسیِ تاریخ نهضتها و تحولات شعر در خارج از ایران شروع کرد. تازگی شعر نیما برای نخستینبار در «افسانه» بهروشنی دیده میشود و پس از آن هم هرچه سروده تازه و بدیع است. حاصل کار وی چنان است که شعر نویِ او در موضوعات کهنه نیز بسیار بدیع مینماید و این یعنی تجدّد در شعر، به معنی درست کلمه. رویهمرفته، میتوان گفت که او در مسائل کلی شعر، همانند وزن، قافیه و زاویهی دید تجدیدنظر میکند و به استقلال شعری مطلوبی میرسد.
منبع:
با چراغ و آینه، محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن
عکس نخست: از مجموعهی «تنهی درختان» اثر سهراب سپهری
عکس دوم: نیما یوشیج در حیاط خانهاش
پینوشت: این متن در دو قسمت در شمارهی آذرماه و بهمنماه نشریهی بامداد (زیر نظر کانون شعر و ادب دانشگاه شریف) چاپ شده. (در امتحانات دیماه بامداد منتشر نمیشود!)