خیام: غریبهی گذشته، آشنای حال
به گذشته که مینگریم، نخستین اشارهها به رباعیات خیام را بیش از یکصد سال بعد از حیات وی مییابیم. موضوعی که خواستگاه آن را میتوان در تضاد تفکر خیام و حاکمان سلجوقیِ آن روزگار جستوجو کرد. حاکمانی که همانند بیشتر نودینان بهصورت افراطی علم و فلسفه را خوار میشمردند و برای قرآن و سنت منزلتی بدونِ تفکر قائل بودند. قابل درک است که در چنین جوی، متفکری همانند خیام که در اشعارش همهی جزمها را بهزیر سوال میبرد و بهراحتی با فلسفهی آفرینش بازی میکند، در انتشار اشعار خود شرط عقل را رعایت کند.
خیام همانند منشوری هزارانوجهیست. در طول این سالها، هر خیامدوست یا خیامشناسی با چندی از این وجهها خو گرفته است. خیامِ ریاضیدان، خیامِ ستارهشناس، خیامِ خالق تقویم خورشیدی، خیامِ فیلسوف و در نهایت -خیامِ آشناتر برای ما- خیامِ شاعر. نکتهای که مبرهن است این است که خیام به هر حوزهای بسیار دقیق و با ذهنی منطقی و منظم وارد میشود. نزدیکِ ذهن است که چنین آدمی کمگو و گزیدهگو باشد؛ و دقیقن به همین دلیل است که خیامِ شاعر، رودهدرازی نمیکند و قصیده نمیسراید! بل به سراغ رباعی میرود و حرف خود را بدون هیچگونه پرگویی و با صراحتی مثالزدنی بیان میکند.
درک تفکر خیام، بهرغم سادگی ِظاهری و البته گمراهکنندهی آن، سخت دشوار است. به قول داریوش شایگان «به ماسهی نرم میماند که از میان انگشتان فرو میریزد. هرچه در نگهداشتنش بیشتر بکوشی، زیر ظاهر دیدگاهی که در نگاه اول و از قرائت سطحی و اولیهی آن دریافت میشود، بیشتر از دستت فرو میلغزد... .» پیامهای کلی این قرائت سطحی روشن است. در جایی، خیام به این موضوع اشاره میکند که بنیاد جهان بر پوچی و بیداد است و حتی نامآورترین کسان نیز نتوانستهاند چیزی از آن دریابند:
آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانهای و در خواب شدند
و در جایی دیگر معتقد است که نه رستاخیزی در کار است و نه رسیدن به اصل و مبدئی و نه امیدی برای اینکه بعد از هزاران سال چون سبزه از دل خاک بیرون آیی:
ای کاش که جای آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صدهزار سال از دل خاک چون سبزه امید بر دمیدن بودی
یا آنجا که معتقد است «دوزخ شرری ز رنج بیهودهی ماست / فردوس دمی ز وقت آسودهی ماست» و حتی آنجا که این موضوع را گوشزد میکند که در جهانی که همهچیزِ آن بر باد است، ما تنها یک دم فرصت داریم و آن دم نیز به تنهایی چیزی جز هیچ نیست:
ای بیخبران شکل مجسم هیچ است وین طارم نُه سپهر ارقم هیچ است
خوش باش که در نشیمن کون و فساد وابستهی یک دمیم و آن هم هیچ است
اما شاید تیر خلاص را زمانی میزند که میگوید:
گر آمدنم به من بُدی، نامدمی ور نیز شدن به من بُدی، کی شدمی
به زان نَبُدی که اندرین دیر خراب نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدمی
دقیقن همین قرائت سطحی رباعیات خیام است که باعث شده بسیاری خیام را لذتطلب و دهریمذهب بخوانند. دهریون به ابدیتِ این جهان باور دارند و زندگیِ پس از مرگ و رستاخیز و پاداش و جزا را رد میکنند. اما آیا میتوان به همین سطحِ قرائتِ رباعیات خیام بسنده کرد؟ بهراستی این نگرشی که به هر صورت بیرون از چارچوبهای رایج مذهب و عرفان و اسطوره قرار دارد، از چه حکایت میکند؟
نکته اینجاست که خیام در زمان خود یک عالم دینی و امام خراسان بوده و به فراخور وضعیت موجود، از اوضاع زمان خویش بههیچوجه رضایت نداشته است. از جایگاه علم و فلسفه در زمانهی خود آزردهخاطر بوده و بههمیندلیل احساسی که در رباعیاتش منتقل میکند، سرشار از عصیانگریست. عصیانگری که آرزوی آبادانی مملکت خویش را دارد، اما کاری بیش از این از دستش برنمیآید. البته به سبب اینکه خیام جاهلان را مخاطب خود نمیدیده است، شکوه از چرخِ فلک میکند. این همذاتپنداری در میانِ خواصِ هر عصر با خیام وجود داشته؛ گویی از زبان عالمان واقعی هر عصری این شکایت را به گردون بیان کرده است، چرا که امکان شکایت از حاکمان وجود نداشته است:
گر کار فلک به عدل سنجیده بُدی احوال فلک جمله پسندیده بُدی
ور علم بُدی به کارها در گردون کی خاطر اهل علم رنجیده بُدی
به باور کریستین سن، ایرانشناس و پژوهشگر معروف دانمارکی، خیام آنقدر پیچیده و عمیق است که آغازی مبهم و انجامی نافرجام دارد. او در سفر خود به هیچچیز و هیچکجا میرسد و صدالبته که هیچ توان تبدیلشدن به همهچیز را دارد. باری، اینطور بهنظر میرسد که خیام که در پی حل معماها و سوالهای گوناگون جبر و نجوم و فسلفه بود، خود به معمایی بدل شده که هنوز خیامشناسان حلش نکردهاند. شاید این همان جوهرهایست که خیام برای خود در نظر گرفته بود: کاشف معماهای گوناگون جهان، خود انسانیترین معمای لاینحل است!
منبعها:
پنج اقلیم حضور، داریوش شایگان، فرهنگ معاصر
منشور هزارانوجهی، فرزاد مقدم، مجلهی آنگاه: شمارهی هفتم
پینوشت: این متن در شمارهی آبانماهِ نشریهی بامداد (زیر نظر کانون شعر و ادب دانشگاه شریف) چاپ شده.