امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹ ب.ظ

سری ششم خاطرات کوتاه

یازده. سرِ ظهری، هم‌راهِ پدربزرگ و پسرخاله‌ی هفت‌ساله‌م توی بستنی‌فروشی نشسته بودیم و فالوده‌ی شیرازی می‌خوردیم که پسر هشت-نه‌ساله‌ای اومد توی مغازه و از مغازه‌دار پرسید: «ای یخ‌ در بهشتایِ دمِ در چنده؟» مغازه‌دار هم جواب داد: «یه 20 دَییقه دیگه بیو پسرجون. هنو دُرُس نشده. الآن آتیش تو جهنمه!» #میدونِ_ولی‌عصر

 

دوازده. از کانال سعید بیابانکی، رباعی‌ای رو برام فروارد کرده بود که:

‏ای یار! درون اندرونی چونی؟

بیرون و درون و پشتِ گونی چونی؟

دیروز مهم نیست که چون بودی و چون

در مقطع حساس کنونی چونی!

در جواب‌ش گفتم:

ای یار! درون اندرونی مُردم

بیرون و درون و پشتِ گونی مُردم

دیروز مهم نبود هستم یا نه

در مقطع حساس کنونی مُردم!

#مقطع_حساس_کنونی

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۱۳
امید ظریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">