شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹ ب.ظ
سری ششم خاطرات کوتاه
یازده. سرِ ظهری، همراهِ پدربزرگ و پسرخالهی هفتسالهم توی بستنیفروشی نشسته بودیم و فالودهی شیرازی میخوردیم که پسر هشت-نهسالهای اومد توی مغازه و از مغازهدار پرسید: «ای یخ در بهشتایِ دمِ در چنده؟» مغازهدار هم جواب داد: «یه 20 دَییقه دیگه بیو پسرجون. هنو دُرُس نشده. الآن آتیش تو جهنمه!» #میدونِ_ولیعصر
دوازده. از کانال سعید بیابانکی، رباعیای رو برام فروارد کرده بود که:
ای یار! درون اندرونی چونی؟
بیرون و درون و پشتِ گونی چونی؟
دیروز مهم نیست که چون بودی و چون
در مقطع حساس کنونی چونی!
در جوابش گفتم:
ای یار! درون اندرونی مُردم
بیرون و درون و پشتِ گونی مُردم
دیروز مهم نبود هستم یا نه
در مقطع حساس کنونی مُردم!
#مقطع_حساس_کنونی
۹۷/۰۵/۱۳