این روزها که تبِ جامجهانی داغ شده، جماعتِ همصنفِ ما هم شروع کردهاند به تحریر در مورد سوژهای به اسمِ «جامجهانی چشمهایت» و به رسمِ عاشقانهنوشته و دردنامه و از اینجور مسائل! من را که بیل هم به کمرم بزنی در هیچ چالشی شرکت نکردهام و نمیکنم هم؛ اما گفتم در مورد این یکی چند کلمهای تحریر کنم، شاید جماعت همصنف را پند افتد.
نظر من را بخواهی کلهماجمعینِ عبارتِ «جامجهانی چشمهایت» از بیخ و بن غلط است. لااقل برای تو غلط است. من نه از حضرتت «جام» میخواهم، نه آبگینه و نه ظرف بلورین. من را همان «کاسهی گلی» که هفتم ماه صیام، پس از افطار و بعد از درست کردن باغچهی سر کوچه برایم آوردی کافیست. حالا این کاسه، فیالمثل و با عذرخواهی از حضرتت، غلط کرده بخواهد «جهانی» باشد! سرِ جمع به «دو نفر» مربوط است دیگر؛ همین و بس... و اما «چشمهایت». خب این بحثش جداست. من کی باشم که بخواهم بهشان گیر بدهم! اما راستش را بخواهی در نظر من، چشمان تو، نه به خاطرِ هندسهشان، که به خاطر «احساس» پشتشان است که شدهاند چشمانِ تو! باور کن...
پس میبینی که «کاسهی دونفرهی احساست» بیشتر به تنِ این نوشته میآید تا عبارت قبلی! بینصیبمان نگذار از درونمایهی این کاسه شازدهجان!