فکری این توهماتم که مثلن داخل اتاقِ کرسی، روی پشتی و روبهروی مکعب مُلَوَن لم دادهام و مردک اخبارگو هم دارد از آن تو در مورد تحولات و مقاتلات خاورمیانه نطق میکند. یکباره از شاهنشین صدایت میآید که نگاه کن ببین قیمهی روی بار ته نگیرد! جَلدی خودم را به مطبخ میرسانم و میروم بالای سر قابلمه و درش را برمیدارم. جدایِ رنگ و بوی دلبرش، دفعتن شستم خبردار میشود که عجب تناظری دارد این قیمهی روی بار با داستانِ منطقه! لپهی افغانی، زردچوبهی لبنانی، سیبزمینی ترکیهای، لیموعمانی ایرانی، ربگوجهی سوری و یحتمل برنج پاکستانی. یک ترکیب خاورمیانهای کامل! هر قُلپی که میجوشد، پنداری بمبی در جایی منفجر میشود و تکههای گوشتش هم که انگار پارهپارههای بدن آدمها... ولش کن؛ سرِ ظهرِ ماهِ صیام حالت را بد نکنم شازده!
پیشپیش قبول باشد نماز و روزهات. والسلام علی من اتبع الهدی!