امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۲۰ ب.ظ

بارساطور

خیلی حرفه‌ای فوتبال نمی‌بینم، ولی اخبارش رو به نسبت دنبال می‌کنم. اسفند 95 بود. شب قبل از مراسم تقدیر از المپیادی‌های همون سال. بهمون گفته بودن که بیشترِ افرادِ حاضر در سالن، بچه‌های دبیرستان‌های مختلف استان یزد هستن و میان که از شما روحیه بگیرن، پس توی زمان کوتاهی که بهتون داده میشه خوب حرف بزنید. چون از این نوع سخنرانی‌ها کم انجام نداده بودم، چیزی آماده نکردم و تصمیم گرفتم فی‌البداهه حرف بزنم. هرچند به صورت پیش‌فرض چیزهایی توی ذهنم بود. آخر شب بود. تلویزیون رو روشن کردم و دیدم که عه! اوایل نیمه‌ی دوم یک‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان اروپا. بارسا vs پی‌اس‌جی! 0-2 به نفع بارسا. منم که طرفدار بارسا! تا آخر بازی رو دیدم. دقیقه‌ی آخر مو به تنم سیخ شده بود. تصمیم گرفتم صبح در مورد بارسا حرف بزنم! حالا داستان چی بود؟

بازیِ رفت توی خونه‌ی پی‌اس‌جی 4-0 به نفع این تیم تموم شده بود. آسون‌ترین راه بارسا برای صعود این بود که توی بازی برگشت، اولن گلی نخوره و دومن 5 تا هم بزنه! یا دیگه حداقل توی نود دقیقه 4 تا بزنه تا بتونه بازی رو به وقت اضافه بکشونه و اون‌جا کار رو تموم کنه. یادمه که سرمربی بارسا توی مصاحبه‌ی قبلِ بازی گفته بود که اگه پی‌اس‌جی تونسته توی زمین خودش به ما 4 تا بزنه، ما هم می‌تونیم توی زمین خودمون 6 تا بهشون بزنیم...

خب شروع نیمه‌ی دوم بود و نتیجه‌ی کل 4-2 به نفع پی‌اس‌جی. همون دقایق بود که داور یه پنالتی برای بارسا گرفت و بازی 0-3 شد. همه‌ی بارسایی‌ها امیدوار بودن و خوش‌حال. می‌دیدن که تیم‌شون عزمش رو جزم کرده تا برگرده. خیلی نزدیک بودن به comeback زدن. فقط یه گل دیگه می‌خواستن که بتونن بازی رو به وقت‌های اضافه بکشونن. اما حول و حوش دقیقه‌ی 60 بود که ناگهان پی‌اس‌جی گل زد. آبِ یخ بود. بازی 1-3 شد. حالا به دلیل قانون گل‌زده‌ی بیشتر توی خونه‌ی حریف، حتی اگه بارسا دو گل دیگه می‌زد و نتیجه‌ی کل رو 5-5 می‌کرد، باز هم حذف می‌شد. تنها راه بارسایی‌ها این بود که توی 30 دقیقه‌ی باقی‌مونده، 3 تا گلِ دیگه بزنن...

سخته در اوج امیدواری، یه گل بخوری و همه‌چی به هم بریزه. هرچی زمان می‌گذشت امیدها کم‌رنگ‌تر می‌شد. شد دقیقه‌ی هفتاد. اتفاقی نیفتاد. هشتاد. اتفاقی نیفتاد. دیگه همه ناامید بودن. نمی‌شد به پی‌اس‌جی‌ای که سر تا پا حمله شده توی باقی‌مونده‌ی مسابقه 3 تا گل زد. اما از دقیقه‌ی 87 و اون کاشته‌ای که نیمار زد، داستانِ فوتبال عوض شد! دقیقه‌ی 87 بارسا بازی رو 1-4 کرد. دو دقیقه بعد دوباره به نفع بارسا پنالتی شد. نیمار اون رو هم گل کرد. 1-5. نود دقیقه تموم بود. بارسا جوری بازی کرده بود که مثل نیم ساعتِ پیش دوباره فقط به یک گل نیاز داشت. دقیقه‌ها می‌گذشت. 91. 92. 93. 94. و بالاخره 95! دقیقه‌ای که از شدت هیجان پای تلویزیون ماتم برده بود. نیمار. سانتر از بیرون محوطه. روبرتو. و تمام! 1-6. بله، بارسا توی 8 دقیقه 3 تا گل دیگه زد و در مجموع با نتیجه‌ی 5-6 به مرحله‌ی بعد صعود کرد. از نظر من درس‌های زیادی میشه از این داستان گرفت که نکته‌های مهمش رو مطمئنن همین الآن دارید توی ذهنتون مرور می‌کنید. صبح توی جشن فرصت نشد در این مورد حرف بزنم. فقط چند لحظه میکروفون دستم بود که همون هم به جواب دادن به سوال‌های مجری برنامه گذشت.

حالا یک سال و خورده‌ای از اون شب می‌گذره. باز هم لیگ قهرمانان. این‌بار یک‌چهارم نهایی. بارسا vs رم. بازی رفت رو بارسا توی زمین خودش 1-4 برده. انگار صعودشون قطعیه. اما توی بازی برگشت که دیشب برگزار شد 3-0 باختن تا این‌بار با توجه به همون قانونِ بالا حذف بشن. الآن که دارم این داستان رو برای خودم مرور می‌کنم می‌بینم که چقدر زندگی بارسا شبیه زندگی ماهاست. بالا و پایین‌هاش. روشنی و تاریکی‌هاش. امیدها و آروزهاش. یه شب در اوج احترام، یه شب در اوج سرشکستگی. اما چیزی که قطعیه اینه که بارسا بارساعه! تیمی که باختن رو بلد نیست. چیزی قطعیه اینه که ما ماییم! کسایی که باختن رو بلد نیستن...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۲
امید ظریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">