امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
پنجشنبه, ۷ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کنفرانس ریاضی فیزیک ایران، مدل 96اش

ِمیگن تا عرق کارگر خشک نشده مزدش رو بدید. منم گفتم تا سفر یک‌روزه‌ام به قم تموم نشده، سفرنامه‌اش رو بنویسم...

 

پنجشنبه 7 دی‌ماه 1396، ساعت 18:48، قم، ساندویچی پاسارگاد:

الآن از حرم خارج شدم. یک‌ضرب آمدم داخل این ساندوچی‌ای که الآن پشت یکی از میزهایش نشسته‌ام و یک هات‌داگ سفارش دادم. بند و بساتم را پهن کردم روی میز جلوی رویم و مشغول نوشتن شدم.

همین الآن ساندویچم آماده شد و آوردنش! بگذارید شامم را بخورم تا بقیه‌اش را بنویسم!

...

خب! نوش جان (-:

شروع کنیم. بلیت قطار تهران-قم‌ام ساعت 5 صبح امروز بود. چون احتمال خواب ماندنم را می‌دادم، با تقریب خوبی کل دیروز را خوابیدم تا شبش دیگر خوابم نبرد و به موقع به راه‌آهن برسم. همینطور هم شد. (البته زلزله هم کمی کمک کرد!) ساعت 4ونیم رسیدم راه‌آهن و همان‌موقع هم قطار آمده بود. رفتم و سوار شدم. مسیر تهران-قم را با یکی از جلسه‌های جبرخطی Gilbert Strang، مقداری محسن چاوشی و نیم‌ساعتی چرت‌زدن گذراندم. بالاخره رسیدیم قم. ساعت حول و حوش 7ونیم بود و هوا هم بس ناجوانمردانه سرد. داخل خود ایستگاه راه‌آهن، نیم‌رو و چای نباتی زدم و رفتم بیرون تا راه بیفتم به سمت دانشگاه صنعتی قم. به سمت کنفرانس ریاضی فیزیک ایران، مدل 96اش.

سه راننده دم در راه‌آهن منتظر مسافر بودند. بی‌اعتنا به آن‌ها و اسنپ به دست، رفتم یک گوشه ایستادم. مسیر را انتخاب کردم. 4000 تومن. گفتم بگذار به راننده‌ها بگویم، شاید کم‌تر از اسنپ بردند. پرسیدم. راننده‌ای که جوان‌تر بود گفت: 10000تومن! گفتم: اسنپ میبره 4000 تومن. گفت: واقعن 10000 تومنه، ولی بازم باشه. من 7000 تومن میبرمت! گفتم: پس نه! بعدش سفره‌ی دلشان را برای هم باز کردند که اسنپ فلان و بهمان و چنین و چنان و بوق و سه‌نقطه. با خنده گفتم: خب شما نگاه جیبتون می‌کنید، منم نگاه جیبم می‌کنم دیگه! در این بین همان راننده‌ی جوان رو به دوستانش گفت: یادش به خیر یه بار از دانشگاه صنعتی دو تا درس تابستونه برداشتم که جفتش رو حذف کردم! معادلات و یکی دیگه! خنده‌ام گرفت. گفتم بذار با همین بنده‌ی خدا برم و بین راه هم کمی صحبت کنیم. رو کردم بهش و گفتم: پس الآن هم بیاید بریم یه دو واحد دیگه بردارید! و رفتیم.

تا برسیم کلی با هم صحبت کردیم. از وضع مملکت گرفته تا زلزله‌ی دو شب پیش و آن یکی پیش‌ترش. تهران سرباز بود. درس‌هایی که حذف کرده بود را تابستان 92 برداشته بود. می‌گفت یکی از بچه‌های پادگانشان آکسفورد خوانده و برگشته و فرستادنش سربازی. رسیدیم. پیاده شدم و همان 7000 تومن را دادم و به سمت دانشگاه راه افتادم. یکی از عجایب روزگار هم دقیقن همین است. از خوابگاه تا راه‌آهن تهران را با 10500 تومن می‌روی. از راه‌آهن قم تا دانشگاه صنعتی‌اش را با 7000 تومن. و آن موقع خود تهران تا قم را فقط با 4000 تومن! هنوز هم ایمان نمی‌آورید؟! (-:

دانشگاه جدید و ریزه‌میزه‌ای بود. فقط 8 سال از ساختش می‌گذشت. وارد شدم و رفتم تا پذیرش شوم. طبق معمولِ همه‌ی برنامه‌های انجمن فیزیک، خانم نایبی پشت یک میز نشسته بودند و همراه چند دانشجوی دیگر، کارهای پذیرش شرکت‌کنندگان را انجام می‌دادند. سر قضیه‌ای که چهار سال پیش اتفاق افتاد و می‌توانید در اوایل این پست بخوانیدش، هم‌دیگر را خوب می‌شناختیم. البته انتظار نداشتم که بعد از سه-چهار سال هنوز هم من را به خاطر داشته باشند. نزدیک رفتم و سلامی کردم و اسمم را گفتم. رو کردند بهم و با خنده گفتند: شما هم که همیشه هستی! خندیدم و گفتم: سه سالی میشه که مزاحم نشدیم! خلاصه اینکه کارهای پذیرشم را کردم و ژتونم را هم گرفتم و رفتم و داخل سالن همایش نشستم. برنامه شروع شد. مسئول برگزاری کنفرانس، شروع کرد به نام بردن از شهرهایی که اهالی آن‌ها در کنفرانس شرکت کرده‌اند. بدیهتن وسطش نام آباده را هم برد!

برنامه‌ی کنفرانس به این صورت بود: 4 سخنرانی صبح، نهار و نماز، 3 سخنرانی بعدازظهر، بازدید از پوسترها و در آخر هم اختتامیه. امیدوارم بتوانید درک کنید که کسی که از ساعت 6 شب چهارشنبه نخوابیده، چه اوضاعی سر سخنرانی‌ها دارد. توضیح بیشتری نمی‌دهم! بگذریم. کنفرانس هم تمام شد. و کم‌کم داریم به زمان حال نزدیک می‌شویم. اسنپ گرفتم از دانشگاه به حرم. رسیدم و از باب جوادالائمه وارد شدم. اینجا دور و برت را که نگاه می‌کنی دلت برای مشهد تنگ می‌شود. وضو گرفتم و نمازم را خواندم. بعد از آن هم اندکی دیگر در حرم ماندم. بعد هم که از حرم خارج شدم و یک‌ضرب آمدم داخل یک ساندوچی و ساندویچ هات‌داگی سفارش دادم. بند و بساتم را پهن کردم روی میز جلوی رویم و مشغول نوشتن شدم...

بس است دیگر! بروم کمی سوهان بخرم و سریع‌تر راه بیفتم به سمت ترمینال تا ببینم بلیت برای تهران گیرم می‌آید یا نه!

 

    

 

اولین صبحانه‌ای که در قم خوردم!

 

دانشگاه‌شون...

 

کلن همه‌ی احتمالات رو بررسی کردن (-:

البته به غیر از اینکه شاید یک نفر غذای بیشتری بخواد!

 

دورهمی در مورد اینکه کلن ریاضی فیزیک یعنی چی؟ً!

در سمت راست صحنه هم که دکتر روحانی خودنمایی می‌کنن.

 

= 2 بار از تهران بری قم و برگردی!

 

دوستان، خدای ایهام!

خدای ایهام، دوستان!

 

ته‌دیگ کنفرانس هستن ایشون.

 

حرم و ...

 

هم‌حالا...

 

 

  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۰۷
امید ظریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">