TEDxYouth@SAMPADYazd
سلام دوستان...
خیلی مطالب نانوشته دارم که واقعن باید بنویسمشون! قسمت دوم مسابقه فیزیک میزیک، معرفی مبسوط کتاب و فیلم مریخی، کتاب اردوگاه شماره 14 و ... که اولویت بندیشون کردم و حتمن به زودی در موردشون مینویسم. ولی این مطلب خارج از نوبت است. در مورد اولین تداکس دانش آموزی کشور که همین امروز در سمپاد یزد برگزار شد.
تداکس نوجوانان سمپاد یزد یا TEDxYouth@SAMPADYazd . باز هم کاری از انجمن دنا. برگزارکننده اش دوست خوبم میلاد محمدی بود. همراه با تیم قوی اش که همگی دانش آموز بودند. خیلی دوست داشتم کمکشان کنم، حداقل به خاطر زحماتی که میلاد برای فیزیک میزیک کشید، ولی واقعن درگیر بودم و نشد. امیدوارم حلالم کنند (:
با این پیش فرض شروع میکنم که با تد (ted.com) آشنایی دارید پس یک راست برویم سراغ خود تداکس امروز. سعی میکنم در مورد همه چیز، مخصوصن سخنرانی ها، توضیحات کوتاهی بدهم. اما راستش را بخواهید هنوز هم هیجان زده ام. نمیدانم چرا همه چیز اینقدر خوب بود؟! (میلاد است دیگر!) فکر میکنم مقداری از این رضایتم به خاطر هیجان خودم بود. بالاخره برگزاری تداکس، آن هم کاملن دانش آموزی و توسط دوستان خودت کار جالبیست. دیدن جناب علی قدیری (امیر بیان!) و دکتر سعید پاک طینت (که در مدرسه خودمان درس خوانده اند و نقره المپیاد فیزیک دارند و الآن در IPM هستند و تا چند وقت پیش هم در CERN کار میکردند و ...!) و دوست خوبم محمدمهدی جهان آرا (کلن این پسر آفریده شده تا حال آدم را خوب کند!) تاثیر خودش را دارد ولی واقعن هماهنگیِ بچه ها و انجام کارها از هر لحاظ عالی بود.
صبح تقریبن ساعت 7وربع بود که رسیدم به محل برگزاری همایش. تالار فرهنگیان. بچه ها در حال تدارک کارها بودند و من هم مختصر کمکی کردم. از شرکت کنندگان هنوز کسی نیامده بود. پذیرش از ساعت 8 استارت میخورد و اولین سخنران هم جناب قدیری بودند که سخنرانیشان ساعت 9 شروع میشد. هشت و خورده ای بود که ایشان تماس گرفتند و گفتند دارند در هتل تمرین میکنند و تا 9ونیم نمی آیند! من و چند تا از بچه ها مشغول چیدن پذیرایی ها (صبحانه) شدیم. صبحانه یک چیزهایی بود که بهشان میگویم چیز تاریک! چون واقعن نمیدانم چه بودند. الورده بودند؟ قهوه بودند؟ اردشیره بودند؟ آخرش چی بودند؟! (-: پیشنهاد دادم که سر میزهای پذیرایی آرم تداکس را با آن ها درست کنیم. مورد قبول بزرگان واقع شد! در این بین دکتر مجید سلطان زاده، یکی از سخنرانان، آمدند. ظاهر و فرم لباسشان و خلاصه همه چیزشان شیک! خیلی مجلسی ولی در عین حال خون گرم و با نشاط. آقای حسامی فر به شوخی به ایشان گفتند: آدم شما را میبیند یاد عروسی می افتد! زمان پیش رفت تا دیگر همه آمده بودند و صبحانه شان را هم خورده بودند و منتظر بودیم تا سخنرانی اول شروع شود.
بخش اول/بوم زندگی
جناب قدیری آمدند و در مورد نرم افزار زندگی صحبت کردند. اینکه آقا شما بنشینید و یک بازی بسازید. یک سری قوائد تعریف میکنید. بازی کننده (آنکه بازی میکند یا همان گیمر خودمان!) نمیتواند بگوید آقا چرا این کلید فلان کار را میکند؟ چون فقط شمایید که واقعن صلاحیت این را دارید که بگذارید فلان کلید فلان کار را بکند. حال به کل جهان تعمیم دهید.(چقدر بد توضیح دادم |-: ) البته این که نوشتم خلاصه شده ی خلاصه ی سخنانشان بود! (کسانی که در همایش بودند که شنیدند و کسانی هم که نبودند به بزرگی خودشان ببخشند.)
بعد از ایشان، دکتر سلطان زاده آمدند. در مورد عشق حقیقی صحبت کردند. true love! نقطه عطف همایش اینجا بود! از علم و تلسط و تیپ و موضوع و نحوه ی سخنرانیشان که بگذریم، عجب صدایی داشتند! گفتند که چند ماهی شاگرد استاد شجریان بوده اند.
بیس سخنرانی ایشان روی شعر زیر بود:
ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بی چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی مهربانی در عمل
خلق کیفیت به کندوی عسل
عشق یعنی زیر لب با خود ترنم داشتن
بر لب غمگین تبسم کاشتن
عشق یعنی پاکبازی، رهایی، ایمنی
عشق یعنی زیبایی، زلالی، روشنی
عشق یعنی جنگل دور از تبر
دوری سرسبزی از خوف و خطر
گاه بر بی احترامی احترام
بخشش و مردی به جای انتقام
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده ای درمان کنی
عشق یعنی ذهن زیبا آفرین
آسمانی کردنِ روی زمین
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه ناممکن بُوَد ممکن شود
در جهان هر کارِ خوب و ماندنی ست
ردپای عشق در او دیدنی ست
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شور، مستی، والسلام
البته این شعر بیت های گلچین شده ای از شعر اصلی است که میتوانید با جستجو آن را پیدا کنید.
بعد از آن به رسم همه تداکس ها یک سخنرانی کوتاه از تداکس هایی که قبلن برگزار شده بود، پخش شد. در مورد آتش نشانی بود که یک ماموریت بسیار حیاتی و مهمش نجات یک جفت کفش از داخل یک خانه ی آتش گرفته بود!
وقت استراحت: {باز هم پذیرایی و چای و شیرینی و آبمیوه و از اینجور چیزها. البته نکته جالب در این بین این بود که بچه ها باید مینشستند کنار همدیگر و در مورد یک ایده بحث میکردند. مثل همین استارآپ ویکندها! البته ما در راستای "فیزیک میزیک"به بحث در مورد سفر در زمان پرداختیم! خودش ایده ایست برای خودش (: }
بخش دوم/نگاه متفاوت
نوبت دکتر بابک صابری رسید. در مورد این موضوع صحبت کردند که ملانصرالدین یک دیوانه بوده یا یک فیلسوف که در صحبت هایش قصد رساندن مطالبی به ما را داشته. من خودم نظرم از اول دومی بود. بعد گذشته از این، آقا یا خانمی که شما باشید اگر در گوگل سرچ کنید: "ملانصرالدین"، برایتان با افتخار عکس ملا را با الاغش نشان میدهد و زیرش مینویسد: Philosopher! دیگر من کی باشم روی حرف گوگل حرف بزنم (: مثالی که دکتر صابری در مورد حکایت های طنزآمیز و عمیق ملا زدند همان قضیه دوغ کردن آب دریا بود که: میدونم نمیشه ولی اگه بشه چی میشه!
بعد نوبت دکتر مهرداد شکیبا رسید و موضوع "بازخوانی عوامل دخیل در یک تحقیق". سخرانی ایشان هم جالب و آمیخته به طنز بود ولی الآن که عنوان سخنرانی را نوشتم یادم رفت که در مورد چه چیزی صحبت کردند. (باور کنید! D-: )
(یادم آمد! در مورد تحقیقاتشان درباره ی کمبود ویتامین D در مردم یزد. مردم یزدی که در معرض کامل آفتاب هستند! حدود 90 درصد مردم یزد چندین سال پیش کمبود این ویتامین را داشته اند و با کارهایی که بعد از آن انجام شده الآن تقریبن این مشکل رفع شده است.)
بعد هم میدان رسید به جناب آقای امیر شریف یزدی که پدر یکی از بچه های مدرسه مان هستند و در مورد پَسیو کردن یا حل کردن برخی مشکلات به صورت ساده، و نه پیچیده، صحبت کردند. پس از آن رفتیم به استقبال نهار...
نماز و نهار: {نهار جوجه بود. دکتر به من گفته که نخورم. گشنه ام بود. طبیعتن زور جمله سوم به جمله دوم چربید! (: در بین نهار صحبت های خوبی با چند تا از دوستانم، مخصوصن محمدصالح نیساز(+)، کردم. از اینجور بحث ها خوشم می آید که سوالی ایجاد شود و ملت سر آن بحث کنند و به نقطه ی مشترکی برسند. بعد هم که نماز و ادامه همایش.}
بخش سوم/ساخته شده در آینده
و حالا محمدمهدی جهان آرا. (چقدر این پسر نابه!) در مورد هوش مصنوعی صحبت کرد و اینکه کلن هوش کامپیوترهای امروزی از کجا بوجود آمده اند و چگونه رشد کرده اند و چه اتفاقاتی این وسط افتاده و پیش بینی میشود در آینده ای نزدیک چه اتفاقاتی بیفتند.
بعد هم نوبت پویا دهقانی بود. دوست و همکار فرزاد رشیدی که نشتِ نشاء شد و رفت آمریکا! (: در مورد اختراعشان صحبت کرد. سامانه هوشمند پلیس همراه. نویسنده لازم میبینید بگوید که این طرح در مسابقات بین المللی اختراعات ژنو، که معتبرترین مسابقات اختراعات دنیا هست و دانش اموزی هم نیست، مدال نقره گرفت.
حال نوبت جناب مهندس مجید دشتی بود (دومین مجید این همایش!) تا در مورد اختراعشان که بسیاری از بیماری های لاعلاج مرتبط با چشم را که تا حالا درمانی نداشته اند، درمان میکند، صحبت کنند. توضیحاتی دادند که طبیعتن من علاقه ای نداشتم؛ ولی بعدن که با چند نفر از بچه ها داشتیم با ایشان صحبت میکردیم، گفتند که طرح را 9 سال پیش ساخته اند و و تا حالا تعداد زیادی جواب مثبت روی بیماران گرفته اند، ولی نه دولت و نه هیچ شرکت داخلی ای حاضر به همکاری با ایشان برای تولید انبوه نشده است و فعلن در حال رایزنی با چند شرکت خارجی اند. و این یعنی جهان سوم. یعنی پول هست ولی برنامه ریزی و اولویت بندی برای خرجش نیست. یعنی هزاران کلمه ای که میتوانم در مورد همین جمله ی مهندس دشتی صحبت کنم و نمیکنم. روزی این باید درست شود. مطمئن باشید، درست میشود...
وقت استراحت: {تخته سیاهی گذاشته بودند با عنوان ...Before I die و ما باید زیرش این جمله را کامل میکردیم. چیز مرسوم و مشهوریست. نوشتم: "(: I try to be alive" و تاکید میکنم که به be و (: دقت کنید!}
بخش چهارم/جهان ما و مسیر پیش رو
در این بخش، اول کار یکی از بچه های هفتمی سنتور زد. در این بین با محمدصدرا حیدری (+) رفتیم بیرون تا ببینیم در مورد دنا چه بگوید. چون بعد از سخنران بعدی نوبتش بود تا در مورد دنا برای بچه ها صحبت کند.
و بالاخره نوبتی هم که باشد نوبت بخش فیزیکی ماجرا بود. دکتر پاک طینت. در مورد ذرات بنیادی و سرن صحبت کردند. همین! (نه به شروع جمله ام و نه به این درازای بحث! (-: )
بعد از آن، 5-4 نفر از شرکت کنندگان که داوطلب شده بودند، دعوت شدند که روی صحنه بیایند و و در مورد ایده ای که در نظر دارند توضیحات کوتاهی بدهند. خودم را به هر آب و آتشی زدم تا این محمدحسین کارگر برود و ایده اش را بگوید. اما نرفت. میگفت که نمیدانم چه باید بگویم! المپیاد زیستی است دیگر! (شوخی میکنم (-: ) ولی عجب ایده ای بود ایده اش. ساده و کاربردی!
بالاخره رسیدیم به آخرین سخنرانی و الحق والانصاف نقطه عطف دیگر همایش. جناب مهندس تقی فرهنگ نیا. در مورد این صحبت کردند که علم بهتر است یا ثروت. (+ هزاران مورد دیگر در همین راستا!) انسانی بسیار طناز. عکسشان را نشانمان دادند و گفتند که از یک سال و نیـم پیش تا حالا 28 کیلوگرم وزن کم کرده اند و از 126 رسیده اند به 98. خداقوت (:
بعد از پایان همایش هم که بازار عکس ها و سلفی ها و امضاها و بادهای شدید و هوای مطبوع بهاری داغ بود! در این بین جناب قدیری خاطره ای هم برایمان تعریف کردند که بماند. صحبت هایی هم با دکتر پاک طینت کردم.
و اینجا بود که اولین تداکس دانش آموزی کشور تمام شد. مطمئنم تمام کسانی که شرکت کردند برایشان تجربه جالب و جدیدی بود. ان شاءالله که سال های آینده هم ادامه داشته باشد...
پ.ن1: یک فیزیکی هیچ موقع اعداد را بدون واحد به کار نمی برد! (6-5 خط بالاتر)
پ.ن2: یک فیزیکی هیچ موقع کیلوگرم را برای وزن به کار نمی برد! (همانجا)
پ.ن3: میلاد جان و کل گروه برگزاری تداکس نوجوانان سمپاد یزد، چه کردید!
بعد از چندین سال کت پوشیدم!
+ البته مال یکی از بچه ها بود :|
علیرضا تجملیان و تداکس
از عوامل برگزاری مسابقه. نکته جالب این بود که در بین پارت دوم و سوم (نهار و نماز) مثل مجری های این جشنواره های خارجی لباسش را عوض کرد!
واقعن تد در علیرضا متبلور شد (:
من و چند تا از بچه ها
توضیحات کوتاه آقای حسامی فر در شروع کار
دکتر مجید سلطان زاده
باز هم میگم: عالی بودن (:
+ این بیتی که در تصویر میبینید در شعر بالا نیست. شاید چند بیت دیگر هم جا افتاده باشد!
از سمت راست خودتون:
من، محمدحسین کارگر، علی ابوالحسن زاده، علیرضا خورشیدی
بچه ها و ... Before I die !
ما جلوی ... Before I die !
از سمت راست خودمون:
من، {یادم نیستِ!} محسن زاده، اسمشون رو نمیدونم متاسفانه، سروش سمیعی، محمدحسین کارگر
من و علیرضا خورشیدی
+ پیش رَوی در منطقه ممنوعه!
بدون شرح...!
من و محمدصدرا حیدری
+ یه لحظه حس مصاحبه بهم دست داد!
عکسی که بدون برنامه ریزی گرفته شد!
+ سر محمدحسین کارگر در گوشه بالا سمت چپ مشهود است (:
در سالن برگزاری با بچه ها
من و محمدصالح نیساز
من و جناب علی قدیری
+ سلفی بچه ها با دکتر شکیبا در سمت راست!
از سمت چپ خودتون:
من، {یادم نیستِ!} صائبی و Organizer of TEDxYouth@SAMPADYazd میلاد محمدیِ عزیز!
خسته نباشی؛ بابت همه چیر تشکر...
همه کس از همه جا!
دنبال من نگردید؛ گیرنده ام (:
من و محمدصدرا حیدری و دکتر مجید سلطان زاده، در حال 2 بودن!
قبلی منهای "محمدصدرا حیدری" و منهای "در حال 2 بودن" (:
شیک و مجلسی!
از سمت چپ خودمون:
{یادم نیستِ!} محسن زاده، {یادم نیستِ!} هنرور، {یادم نیستِ!} صائبی، محمدصدرا حیدری، میلاد محمدی، آقای حسامی فر، من
+ دقیقن من چی یادمه؟! (:
گیرنده ی این عکس کسی است که در عکس بعدی حضور دارد!
من و محمدحسین کارگر
تیم برگزاری و سخنرانان (منهای محمدمهدی جهان آرا)
TEDxYouth@SAMPADYazd
عده ای از شرکت کنندگان و برگزارکنندگان بعد از پایان همایش
+ قاب TEDx !
++ عکس توسط دوستان ویرایش شده. افراد از آنچه در آن میبینید زشت ترند (:
توضیحاتی در مورد سخنرانان
عالی بود چقدر خوبه که اینقدر فعالید قابل تحسین هست