آخرِ قرن، بستنِ پوشهها
دانشگاه که شروع شد، پوشهای در تک درایو لپتاپم ساختم و اسمش را گذاشتم University. کارکردش برای من مشخص بود، و الآن هم برای شما احتمالن مشخص است. میخواستم هر چیزی که مربوط به دانشگاه است را بریزم این تو. کمکم داخل این پوشه پوشههای دیگری، عمومن به اسم دروسی که آنموقع داشتم بهوجود آمد. اما از آنجایی که تا یادم میآید، سرم هیچوقت تنها به مطالبی که باید بهصورت رسمی به آنها بپردازم (در اینجا میشود دروس ترمهای اول و دوم) گرم نبوده و بهصورت موازی با کارهای رسمیام، به هزار جای دیگر هم سرک کشیدهام و میکشم، در همان ماههای اول، علاوهبر دروس دانشگاه، چندینوچند پوشۀ دیگر هم در این پوشۀ University درست شد؛ مثل بعضی درسهای اصلیای که در سالهای بعد بهصورت رسمی بهشان میرسیدیم و مطالب متفرقه و تکمیلی دیگر.
کمکم که سال اول تمام شد و رفتیم سراغ سال دوم، و تعداد پوشههای درسهای رسمی و مستمعآزاد و باقی مطالبی که خودم اضافه کردهبودم زیادتر شد، نیاز شد که پوشۀ University هم ساختارمندتر شود. پس داخل این پوشه، دو پوشۀ دیگر هم ساختم: اولی با عنوان A Now، و دومی با عنوان Z Checked. فکر میکنم کارکرد این پوشهها هم تا حدی برایتان مشخص باشد. قرار بود اولی مأمنِ پوشههای درسها و مطالبی باشد که در هر ترم -چه بهصورت رسمی و چه بهصورت خودخوان- میخواهم بهشان بپردازم، و دومی هم گورستان دائمی پوشههای درسها و مطالبی که آنها را تماموکمال خواندهام و هرچه ازشان بوده را بین پیامهای الکتریکی نورونهای مغزم ذخیره کردهام. (اگر هم در حاشیۀ متن، برایتان این سؤالِ حاشیهای پیش آمده که آن A کنار Now، و آن Z کنار Checked چه میکنند، و هنوز خودتان به این پاسخِ تقریبن مبرهن نرسیدهاید که هدف این بوده که اولی برود اولِ لیست پوشههای داخل پوشۀ University و دومی هم برود آخر لیست پوشههای داخل پوشۀ University، باید بگویم به این خاطر بوده که اولی برود اولِ لیست پوشههای داخل پوشۀ University و دومی هم برود آخر لیست پوشههای داخل پوشۀ University!)
آنموقع فکر میکردم مسیر زندهگیِ یک پوشۀ خاص کاملن مشخص است. ابتدا میآید داخل صفحۀ اصلی پوشۀ University و درونش با منابع مختلف پر میشود. در مرحلۀ بعد، وقتی که نوبت به پرداختن به مطالب این پوشه توسط اینجانب رسید، بساطش را جمع میکند و میرود مینشیند داخل پوشۀ A Now (احتمالن در این بین محتوایش هم کاملتر خواهد شد). وقتی هم که کارم با آن درس یا مطلب تمام شد و اینجانب در آن درس یا مطلب متخصصی شد برای خودش، پوشۀ مربوطه هم دوباره بساطش را جمع میکند و میرود برای همیشه میخوابد داخل گورستان Z Checked. عجب ساختار و مسیر منظم و خوبی! آدم حظ میکند!
آنموقع خودم هم از این داستان حسابی حظ کردهبودم. فکر میکردم آرامآرام این مسیر برای همۀ پوشههای فعلیِ درونِ پوشۀ University و پوشههایی که مطمئنن در آینده قرار است به آن اضافه شوند تکرار میشود و وقتی به پایان دوران کارشناسی میرسم، با انبوهی از مطالبِ خفن مواجهام که تیکِ همهشان خوردهاست و جای خودشان را بین ارتباطات الکتریکی میان نورونهای مغزم پیدا کردهاند و آخر سر هم رفتهاند با نظم و ترتیب درون پوشۀ Z Checked نشستهاند.
خب! بگذارید فعلن نتیجۀ نهایی را بگویم. امسالی که گذشت کارشناسی تمام شد و طبیعتن الآن زمان خوبیست برای چککردن برنامهای که آنموقعها دوست داشتم انجامش دهم. الآن در پوشۀ University، بهغیر از دو پوشۀ A Now و Z Checked، 14 پوشه وجود دارد. که طبق کارکرد این پوشه، یعنی تقریبن 14 موضوعِ کاملن کلی که در لحظه زمان چندانی برای آنها نمیگذارم، اما باید / دوست دارم بالاخره سرِفرصت به آنها هم برسم. اما فکر میکنید وضعیت پوشههای A Now و Z Checked چهگونه است؟! سرتان را درد نمیآورم. Z Checked تقریبن خالیست. یعنی غیر از سه-چهار پوشۀ مربوط به دروس آزمایشگاه (که متأسفانه، علیرغم تلاشهای بسیار، تا الآن برایم جذابیت خاصی نداشتهاند) و چهار-پنج پوشۀ دیگر دربارۀ دروس عمومی سال اول دانشگاه (مثل فیزیکهای پایه و ریاضیهای پایه و ادبیات و زبان و...)، که بیشترشان اهمیت خاصی در مسیر علمیای که انتخاب کردهام ندارند، خبری از هیچ چیز دیگر در آنجا نیست. اما پوشۀ A Now چه؟ الآنی که دارم این کلمات را مینویسم حامل 36 پوشۀ مختلف است. که از قضا هرکدام هم دنیای خودشان را دارند و خیلیهاشان حامل دهها موضوع ریزتر و کتاب و درسنامه و ویدئو و مقاله و چه و چه و چه اند. دیگر فهمیدهاید که نتیجۀ نهایی نسبت به هدف اولیه، چهقدر در درودیوار است! این را همان اواخر سال دوم یا اوایل سال سوم فهمیدم. فهمیدم قرار نیست برنامه خیلی خوشگل و ناز شبیه آنچه که اول کار در ذهنم بود پیش برود. برای همین از آن به بعد، کلن کارکرد پوشهها در ذهنم عوض شد...
اینجا جای خوبیست که برای فیزیکخوانها بروم بالای منبر و کمی راجعبه فوتوفنهای خودآموخته و دگرآموختۀ فیزیکخواندن بگویم... از این بگویم که نمیشود کتابهای علمی را مثل رمان جلدبهجلد خواند و تیکشان را زد... از این بگویم که بهتر است هر مبحث را چهطور شروع کنند و پیش ببرند... از این بگویم که در ادامۀ هرکدام از درسهای اصلیشان، همچنان کلی مطلب جذاب و مهم دیگر برای یادگرفتن است که میتوانند از فلانجاها بخوانند... از این بگویم که به گواهِ تجربه و حرفِ هزار آدمِ حسابی و ناحسابی، اصلن آدم تا چیزی را درس ندهد نمیتواند ادعا کند آن را تا حد قابلقبولی یاد گرفتهاست... از این بگویم که... اما هدف این کلمات این نیست که درنهایت این متن را تبدیل کنند به متنی که عنوانی شبیه «راهنمای فیزیکخواندن برای جونیورها» برازندهاش باشد. بعد از ماهها، این دمِ آخری، این دمِ آخرِ سال و قرن، دستبهقلم نشدهام که راجعبه این چیزها حرف بزنم؛ که اصلن خیلیها خیلی بهتر از من دربارۀ این چیزها حرف زدهاند و خواهند زد.
این دمِ آخری، بعد از ماهها، دستبهقلم شدم که از جهت دیگری بروم بالای منبر. میخواهم بگویم خیلی وقتها نگاه خیلی از ما به مراحلِ کوچک و بزرگ (اما بنیادیِ) زندهگی هم شبیه به نگاه ابتداییای است که اینجانب اولِ دانشگاه نسبت به گذراندن درسها داشت. فکر میکردم احتمالن همهچیز دربارۀ یک موضوع یا مطلب، همان چند واحدی است که قرار است بگیرمشان و سر کلاسشان بروم، و بعد از آن هم تیک آن موضوع یا مطلب خواهد خورد و برای همیشه بایگانی خواهد شد. اما دریغ که طبق تجربه، تنها مسائل یا مراحلی میتوانند تیک بخورند که مقطعیاند و عمومن از خارج از خودِ ما به ما تحمیل شدهاند. داستان این است که تیکِ مراحل و مسائل مهم زندهگی، که عمومن خودمان آنها را -با تأثیرپذیری از بیرون یا بدونِ تأثیرپذیری از بیرون- برای خودمان تعریف میکنیم، هیچوقت قرار نیست بخورد. چون هرچه آدم در هرکدام از این مراحل جلوتر میرود، با مسائل عمیقتر و ریزتری روبهرو میشود و حواسش باید به چیزهای بیشتری باشد.
پوشۀ «برنامهریزی» قابلیت تیکخوردن ندارد، همانطور که پوشۀ مکانیک کلاسیک ندارد. پوشۀ «استقلال» قابلیت تیکخوردن ندارد، همانطور که پوشۀ مکانیک کوانتومی ندارد. پوشۀ «رضایتخاطر» قابلیت تیکخوردن ندارد، همانطور که پوشۀ مکانیک آماری ندارد. پوشۀ «ازدواج» قابلیت تیکخوردن ندارد، همانطور که پوشۀ کیهانشناسی ندارد. پوشۀ «معنویت» قابلیت تیکخوردن ندارد، همانطور که پوشۀ نظریۀ میدانهای کوانتومی ندارد. پوشۀ «کار علمی درست» قابلیت تیکخوردن ندارد، همانطور که پوشۀ نسبیت عام ندارد!
خلاصه که اشتباهِ بزرگی است دلدادن به حرف کسانی که میخواهند با یک فرمول سروته پوشههای زندهگی را روال کنند و شبیه به گذراندنِ صرفِ یک درس، تیکِ آنها را برای ما بزنند و بفرستندشان داخل پوشۀ Z Checked.
انگار واقعن مقصدی نیست، و تنها میتوان از مسیر لذت برد.
و البته خوشبهحال آنها که در زندهگیشان سرگرم مراحلیاند که از بیرون برایشان تعریف شده و قابلیت تیکخوردنشان باز است. واقعن خوشبهحالشان. واحدهای زندهگی را با نمرۀ خوب (با متری که دیگری تعریف میکند) پاس میکنند و تشویق هم میشوند. این آخر قرنی هم دارند تیکهایشان را میشمارند و آماده میشوند برای زدن تیکهای جدید در قرن بعدی.
پینوشت: بهشادی و سلامتی. ایشالا همین جمع، عیدِ 1501. (-;