امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۵۰ ب.ظ

ببار ای بارون، ببار...

ساعتی پیش، همین‌طور که -مثل همین الآن- پشت میزم نشسته‌بودم، خبر را خواندم. برای تأیید به صفحۀ پسرش سر زدم و دیدم که انگار قرار نیست این‌بار تکذیبیه‌ای در لحظات آینده بیاید. راست‌ش را بگویم، خیلی هم حال‌م این‌رو و آن‌رو نشد. در لحظه «از خون جوانان وطن»ش را جست‌وجو کردم و گذاشتم که پخش بشود و مشغول ادامۀ کارهایم شدم، تا همین الآن...

نمی‌دانم این بی‌خیالی تأثیرِ شلوغیِ این روزهاست که کلِ ذهن و وقت‌م را پر کرده‌اند و همۀ ورودی‌های دیگر آن را بسته‌اند (تا حدی که حتا فرصت نمی‌کنم در طول روز چنددقیقه‌ای -درست‌وحسابی- آن‌طور که باید با مامان‌جون که چندروزی است آمده خانه‌مان وقت بگذرانم) یا سِرشدنِ حاصل از آن چند شایعه‌ای که در طول این ماه‌ها هم‌راه با تکذیبیه‌های بعدشان هی می‌آمدند و می‌رفتند و آدم را سرد و گرم می‌کردند؛ چون یادم می‌آید زمستان گذشته که برای دقایقی شایعۀ همین خبر پخش شد، حال عجیب‌وغریب‌تری داشتم و بیش‌تر تحت تأثیر قرار گرفتم.

نمی‌دانم... کمی که فکر می‌کنم می‌بینم اتفاقن همین بی‌خیالی نسبت به این خبر شاید منطقی‌تر باشد برای من. دقیق که نگاه می‌کنم می‌بینم شجریان، برای منِ 21ساله که صرفن چندسالی است به‌صورت جدی مخاطب‌ش شده‌ام، از ابتدای آشنایی‌ام با او تا به حال تغییری نکرده، درست مثل کسانی همانند حافظ و سعدی که از ابتدای آشنایی‌ام با آن‌ها تا به حال تغییری نکرده‌اند. نه من انتظار کار جدیدی از او را کشیده‌ام و نه او کار جدیدی منتشر کرده... نه من شوق این را داشته‌ام که آخرِ هفته به کنسرت‌ش بروم و نه او در یکی از آخرِ هفته‌های این سال‌ها کنسرتی برگزار کرده... نه او حضورِ جدیِ فیزیکی‌ای در اجتماع داشته و نه من آشنایی یا برخوردی با او داشته‌ام که الآن بخواهم تحت تأثیر آن لحظات قرار بگیرم...

نمی‌دانم... احتمالن این بی‌خیالیِ نسبیِ لحظه‌ای به همین دلیل است. در طول این چندسال هرموقع دل‌م کشیده خودم را مهمان یکی از قطعه‌های موسیقی او کرده‌ام، مثل وقت‌هایی که هرموقع دل‌م کشیده خودم را مهمان غزل‌های حافظ و سعدی کرده‌ام. بعضی‌وقت‌ها رفته‌ام سراغ قطعه‌ای که قبلن بارها شنیده‌ام‌ش و در جان‌م مانده و بعضی وقت‌ها هم گوش سپرده‌ام به قطعه‌ای جدید از کارهای او، مثل بعضی‌وقت‌ها که می‌روم سراغ یکی از غزل‌های معروف و بارها خوانده‌شدۀ ادبیات کهن‌مان و بعضی‌وقت‌های دیگر که غزلی جدید و خوانده‌نشده را در جان‌م روان می‌کنم. آری، به این معنی رفتنِ شجریان چندان ناراحت‌م نکرد، شاید چون از ابتدا حضورِ شجریان، فارغ از حضورِ فیزیکی او برای من معنی داشته، و دارد. حضوری که شروع‌ش مشخص است، اما انگار هیچ پایانی برای آن نیست... مثل حضور دائمی حافظ و سعدی بین لحظه‌لحظۀ زندگی مردم این سرزمین در همۀ این قرن‌ها.

آری، شجریان برای من یک شخص نیست که کوچ‌ش به آن دنیا داغی بزرگ بر دل‌م بنشاند... شجریان برای من تمامِ لحظات آن صبح‌هایی است که قبل از این‌که پرتوهای نور خورشید کفِ زمینِ تهران را گرم کنند از خواب‌گاه تا آزادی را می‌دویدم، به‌خصوص آن صبح‌هایی که قطرات کوچک باران هم مهمان‌مان بودند...

 

«بشنوید»

 

۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۲۲:۵۰
امید ظریفی
سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۱ ب.ظ

🐤

شازده‌جان! این جماعتِ خوش‌صدای بلاگ‌ستان گفته‌اند که اگر دل‌مان می‌کشد دست به قلم ببریم و در صد کلمه از دل‌خوشی‌های این روزهایمان بنویسیم. باشد! من می‌نویسم:

تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تو... تولید ملی!

[گمان می‌کنم اینترنتِ نامه‌رسان‌م کمی لگ دارد. عذرخواه‌ام.]

بله شازده‌جان! این روزها چشم امید همه‌مان به راه‌افتادن تولید ملی است و تنها دل‌خوشی‌مان هم این است که فرجی در وضعیت آن حاصل شود. یقین کن که تنها راه نجات‌مان همین است و بس.

سرت سلامت و جیب‌ت پُرِ پول.

این هم کلمۀ «صدم»!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۱۳:۰۱
امید ظریفی
چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۱ ق.ظ

یک قدم بردار، می‌بینی که تنها نیستی

تکه‌ای از خطبۀ 216 نهج‌البلاغه: وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَى الرَّعِیَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الْوَالِی، فَرِیضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ، فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ، وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ. فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّةُ وَالِیَهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ کَثُرَ الْإِدْغَالُ فِی الدِّینِ وَ تُرِکَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ الْأَحْکَامُ وَ کَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلَا یُسْتَوْحَشُ لِعَظِیمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَ لَا لِعَظِیمِ بَاطِلٍ فُعِلَ، فَهُنَالِکَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ.

ترجمۀ آیتی: بزرگ‌ترین حقى که خداوند تعالى از آن حقوق واجب گردانیده، حق والى است بر رعیت و حق رعیت است بر والى. این فریضه‌اى است که خدا اداى آن را بر هر یک از دو طرف مقرر داشته و آن را سبب الفت میان ایشان و عزت و ارجمندى دین ایشان قرار داده‌است. پس رعیت صلاح نپذیرد مگر آن‌که والیان صلاح پذیرند، و والیان به صلاح نیایند مگر به راستى و درستى رعیت. زمانى که رعیت حق خود را نسبت به والى بگزارد و والى نیز حق خود را نسبت به رعیت ادا نماید، حق در میان آن‌ها عزت یابد و پایه‌هاى دین‌شان استوارى گیرد و نشانه‌هاى عدالت برپا گردد و سنت‌هاى پیامبر (ص) در مسیر خود افتد و اجرا گردد و در پى آن روزگار به صلاح آید و امید به بقاى دولت قوت گیرد و دشمنان مأیوس گردند. و اگر رعیت بر والى خود چیره گردد یا والى بر رعیت ستم روا دارد، در این هنگام، میان آن‌ها اختلاف کلمه پدید آید و نشانه‌هاى جور پدیدار آید و تباهکاری در دین بسیار شود و عمل به سنت‌ها متروک ماند و به هوا و هوس کار کنند و احکام اجرا نگردد و دردها و بیماری‌هاى مردم افزون شود. و کسی از پایمال‌شدن حق بزرگ و رواج امور باطل بیمى به دل راه ندهد. در این هنگام نیکان به خوارى افتند و بدان عزت یابند و بازخواست‌هاى خداوند از بندگان بسیار گردد.

 

پی‌نوشت: عنوان، مصرع دومِ این شعر ِحسین جنتی است.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۹ ، ۰۲:۱۱
امید ظریفی