امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۲۴ ب.ظ

ظاهرِ باطن‌نما و باطنِ ظاهرنما

جستاری کوتاه دربارۀ غایتِ آمالِ تصمیم‌گیران علم کشور

 

ابداع احتمال کنید دنیایی داریم که در آن سازوکارِ آموزش بر عهدۀ خانواده‌هاست. حال خانواده‌ای را در نظر بگیرید. یکی از پسرهای خانواده بسیار علاقه‌مند به ادبیات است و روزهایش را در رؤیای نویسنده‌شدن شب می‌کند و شب‌هایش را با مطالعه روز. او می‌خواهد آن‌قدر نویسندۀ خوبی شود که روزی نوبل ادبیات بگیرد. پدر در کودکی به او خواندن و نوشتن آموخته و پروبال‌ش را گرفته تا بزرگ شود. پس از سال‌ها -و به رسمِ همیشگیِ روزگار- سواد ادبی شاگرد از استاد بیش‌تر شده و پدر دیگر نمی‌تواند جواب‌گوی پرسش‌های فرزندش باشد. پسر هم آرزوهای بزرگی دارد و نمی‌تواند جریان سیال ذهن‌ش را که رو به‌سمت پیش‌رفت دارد متوقف کند. خود پدر هم این را می‌داند. لذا پسر تصمیم می‌گیرد که برای مدتی -کوتاه یا طولانی، موقتی یا همیشگی- ترکِ خانه گوید و بساط زندگی را در خانۀ هم‌سایه پهن کند که سواد ادبی بیش‌تری نسبت به پدر دارد و می‌تواند جواب‌گویِ پرسش‌های او باشد.

این اتفاق می‌افتد. پسر به خانۀ هم‌سایه نقل مکان می‌کند و روز و شب مشغول مطالعه می‌شود. هم‌چنین فرض کنید که در این دنیا نویسندگان صرفن داستان‌های خود را در اختیار مجلات ادبی مختلف -با سطح‌های متفاوت- قرار می‌دهند تا درصورت داشتنِ کیفیت‌های لازم در آن‌ها چاپ شوند. پس از سال‌ها تلاش و یادگیری از هم‌سایه و به لطف تلمذ پای علم او، پسر می‌تواند داستانی بنویسد که در معروف‌ترین و معتبرترین مجلۀ این دنیای خیالی چاپ شود. حتمن اتفاق مبارکی است، مخصوصن برای خودِ پسر! این یعنی پسر توانسته قدمی کوچک در مسیر رسیدن به نوبل ادبیات بردارد. اما اشتباه است اگر فکر کنیم صرفِ چاپ‌شدنِ این داستان در این مجله -گیرم به‌ترین مجلۀ دنیا- اتفاق خیلی مهمی است و تهِ مسیر است! فراموش نکنیم که در همان مجله ده‌ها و صدها و بل‌که هزارها داستان دیگر از افرادِ مختلف چاپ شده که نویسندگانِ همه‌شان در آرزوی نوبل ادبیات‌اند.

خودِ پسر به این مسئله واقف است و می‌داند با این‌که روزی آرزویش بوده که بتواند یکی از داستان‌هایش را در این مجله چاپ کند، اما این تازه شروع راه است. هم‌سایه هم که تابه‌حال افراد زیادی را تربیت کرده -که خیلی از آن‌ها توانسته‌اند در همین مجله داستان چاپ کنند و حتا بعضی نوبل ادبیات هم گرفته‌اند!- همیشه این مسئله را به پسر یادآوری می‌کند که او هدف بزرگ‌تری در ذهن دارد و نباید دل‌بستۀ این موفقیت شود. اما طبیعی است که وقتی خبر این موفقیت به پدرِ پسر می‌رسد، به‌دلیل این‌که کم‌تر در جو افراد حرفه‌ای این حوزه بوده، این اتفاق را بسیار بزرگ می‌بیند. به‌نوعیِ تهِ آمال‌ش همین اتفاقی است که افتاده. درنتیجه در خانۀ خودش در بوق و کرنا می‌کند که فلان‌برادرتان که خودم خواندن و نوشتن را به او آموختم الان توانسته در فلان‌مجلۀ مشهور داستان چاپ کند، و می‌زند و می‌رقصد! حال آن‌که اصلن خبری از محتویات داستان پسرش ندارد و معلوم هم نیست که اگر داستان به دست‌ش برسد می‌تواند آن را کامل بخواند و بفهمد یا نه! و حال آن‌که پسرهای خیلی‌های دیگر -که هیچ نزده‌اند و نرقصیده‌اند- هم در آن مجله داستان چاپ کرده‌اند. اگر تنها یکی از کسانی که مدتی زیر دست پدر آموزش‌های مقدماتی دیده توانسته در این مجله داستان چاپ کند، تعداد بسیاربسیار زیادی از کسانی که زیر دست هم‌سایه آموزش‌های حرفه‌ای دیده‌اند توانسته‌اند به این مهم برسند!

فکر می‌کنم در این داستان، اگر کسی شایسته باشد که این موفقیت را در بوق و کرنا کند، شخصِ هم‌سایه است -که او هم آن‌قدر این موفقیت‌ها را دیده که برای‌ش عادی شده- و نه پدر، که از قدیم گفته‌اند کار را همان کرد که تمام کرد. اما اگر خودِ پدر به پیش‌رفت فکر می‌کند و تهِ دل‌ش این است به جایی برسد که توانایی این را داشته باشد که بقیۀ فرزندان‌ش را تا عالی‌ترین درجات آموزش دهد و از خانۀ خودش در آن مجلۀ معتبر داستانی چاپ شود و درنهایت یکی از فرزندانی که کاملن زیر دست خودش آموزش دیده بتواند نوبل ادبیات بگیرد، باید این خودکم‌بینیِ درونی نسبت به هم‌سایه و نگاه‌کردن به دستِ او را کنار بگذارد و به‌جای خرج‌کردن از اعتبار او و پررنگ‌کردنِ بی‌خودِ نقشِ خود، بی‌سروصدا علم و سوادش را بالا ببرد، که همانا از زدن و رقصیدن و فخرِ پسرِ داخلِ خانۀ هم‌سایه را فروختن چیزی در نمی‌آید. در این شرایط، بقیۀ فرزندانِ خانواده که تلاش پدر برای پربارترشدن را می‌بینند، حتمن در ناخودآگاه‌شان این تصور شکل می‌گیرد که تکیه‌گاهی دارند که می‌توانند در آینده روی او حساب کنند و به‌واسطۀ او قدم در راه پیش‌رفت بگذارند. بله، همین که فرزندان ببینند پدرشان به‌دنبالِ مصادره‌به‌مطلوبِ موفقیت برادرشان نیست و عزم‌ش را برای بالابردنِ علم خودش جزم کرده تا بتواند به‌خوبی آن‌ها را تربیت کند، کافی است.

 

این مقدمۀ نسبتن طولانی را به این بهانه نوشتم که یکی-دو هفتۀ پیش خبری بیرون آمد با عنوان «چاپ مقالۀ دانش‌آموختۀ دانش‌گاه شریف در مجلۀ نیچر» که در آن گفته شده‌بود یکی از دانش‌آموختگان شریف، که در حال حاضر دانش‌جوی دکتری EPFL است، در هم‌کاری با یک تیم تحقیقاتی از همین دانش‌گاه توانسته‌اند قطعۀ الکترونیکی جدیدی بسازند که انگار سرعت‌ش چندده‌ برابرِ ترانزیستورهای فعلی است و نتایج کارشان هم با عنوان «سوئیچ‌های پیکوثانیه‌ای مبتنی بر نانوپلاسما برای الکترونیک فوق‌سریع» در مجلۀ معتبر نیچر چاپ شده. خبری که کم هم قدر ندید و از سایت دانش‌گاه شریف و سایت وزارت علوم (با برچسب «دست‌آوردهای دانشگاه‌ها»!) گرفته تا ایسنا و صباایران و حتا اخبار ساعت 20 شبکۀ 4 -که همانا شبکۀ فرهیختگان است!- با این توضیح در خط اولِ همه‌شان که یکی از اعضای این گروه تحقیقاتی و نویسندگان این مقاله محمد سمیع‌زاده نیکو است که کارشناسی و کارشناسی‌ارشدش را در شریف گذرانده و الخ، سر برآورد.

(حالا از این مسئله بگذریم که اگر به صفحۀ مقاله در سایت نیچر رجوع کنید می‌بینید که این مقاله دو نویسندۀ ایرانی دارد، اما در هیچ‌کدام از خبرها اسمی از نویسندۀ دوم، یعنی امین جعفری که او هم دانش‌جوی دکتری EPFL است، نیست! چرا؟ چون همۀ سایت‌های خبری بالا و حتا وزارت علوم و صداوسیما، این خبر را عینن از سایت دانش‌گاه شریف برداشته‌اند و تیم خبری شریف هم به‌هردلیلی نامی از نفر دوم که دانش‌آموختۀ دانش‌گاه تهران است نیاورده. یعنی هیچ‌کدام از عزیزانِ خبرنگار چه در وزارت و چه در ایسنا و چه در صداوسیما زحمت چک‌کردن صفحۀ اصلی مقاله در سایت نیچر را هم به‌خود نداده‌اند که از همان خط اول به این موضوع پی ببرند که یک ایرانی دیگر هم در بین نویسندگان هست و می‌توانند بیش‌تر فخر بفروشند... ول‌ش کن! این موضوع مربوط می‌شود به وضع خبرنگاری و روایتِ علم در ایران که خودش حدیثی مفصل می‌طلبد... کلماتِ این پاراگراف که از ذهن‌م در رفتند هم صرفن مجمل‌ش بودند!) بگذریم و برسیم به حرف خودمان...

این‌جا بودیم که یکی-دو هفتۀ پیش حسابی این خبر را در بوق و کرنا کردند. فکر می‌کنم شباهت این داستان با مقدمۀ این نوشته به‌مقدار کافی واضح باشد. بله، مقاله‌دادن در نیچر کار هرکسی نیست، اما خیال نمی‌کنم اگر کسی مانند شخص x، کارشناسی‌اش را در مکس پلانک آلمان بگیرد و بعد برای دکتری برود استنفورد و آن‌جا با هم‌کاران‌ش مقاله‌ای در نیچر بنویسد، مکس پلانک و تلویزیونِ آلمان بلندگو دست بگیرند و برای مردم‌شان فخر بفروشند که ببینید! شخص x که در نیچر مقاله داده را ما تربیت کرده‌ایم! که اتفاقن برعکس، احتمالن مکس پلانک پیش خودش کلی حسرت می‌خورد که چرا شرایط ایده‌آل را فراهم نکرده و گذاشته استعداد یکی از افراد خانواده‌اش در جایی بیرون از خانواده بروز کند و بهره‌اش به اغیار برسد.

بله، یک‌بار است که مرحوم مریم میرزاخانی فیلدزِ ریاضی می‌گیرد، یا کامران وفا بریک‌ثرویِ فیزیک می‌گیرد، یا حتا نیایش افشردی و جاهد عابدی بوکالترِ کیهان‌شناسی می‌گیرند... خب در این موارد می‌شود به شریف و وزارت علوم و صداوسیما و باقی فامیل‌های وابسته حق داد که در بوق و کرنا کنند که آی مردم! ببینید کسی که ما بزرگ‌ش کردیم به کجا رسیده! به‌هرحال این‌ها جوایز شناخته‌شده‌ای هستند و چشم همۀ دنیا به آن‌هاست. از طرفی تمام این افراد در گذشته برهم‌کنشی با سیستم آموزشی‌مان داشته‌اند و به احترامِ همین برهم‌کنشِ اندک می‌شود به مسئولین اجازه داد که فخرشان را بفروشند. البته که همانا هیچ تضمینی نیست که اگر همین 3-4 نفر بالا همین‌ور می‌ماندند و دوران زندگیِ علمیِ پژوهشی خود (همان دوران دکتری و پس از آن، در مقابلِ زندگیِ علمیِ آموزشی یا همان دوران کارشناسی) را در دانش‌گاه‌های خودمان می‌گذرانند باز هم می‌توانستند به جای‌گاه فعلی‌شان برسند یا نه. (برای این‌که حرف خلاف واقعی نزده باشم، بگذارید بگویم که استثتائن جاهد دوران دکتری‌اش را در شریف گذرانده و الآن پسادکتریِ مکس پلانک است.) اما مقاله‌دادن در نیچر که هم‌ردیفِ بردنِ جایزه‌ای معتبر نیست که این‌چنین در بوق و کرنا می‌کنیم‌ش. روزی nها مقاله در نیچر چاپ می‌شود. حالا باز اگر یکی از دانش‌جویان یا اساتید خودِ شریف در نیچر مقاله‌ای بدهد برای من قابل درک است که این‌قدر بازتاب خبری پیدا کند (و اصلن باید هم پیدا کند) اما خبرِ چاپ مقالۀ کسی که در حال حاضر دانش‌جوی دانش‌گاه EPFL است و شاید هیچ رابطۀ مفید علمی‌ای هم با شریف ندارد، هیچ‌جوره به کت‌م نمی‌رود. اما قسمت بدتر ماجرا این‌جاست که وقتی سایت وزارت علوم را باز می‌کنیم، می‌بینیم که این خبر را با برچسب «دست‌آوردهای دانش‌گاه‌ها» منتشر کرده‌اند! یعنی مسئولین حوزۀ علم‌مان، مثل پدرِ قسمت مقدمه، نگاه‌شان کاملن به دست هم‌سایه است و اعتبار خود را از او طلب می‌کنند. اعتباری پوشالی که اگر ازشان بخواهی کمی در مورد آن برای‌ت صحبت کنند و بگویند که خب حالا کِی می‌توانیم از این دست‌آورد عظیم دانش‌آموختۀ شریف در صنعت خودمان استفاده کنیم، کاری جز سکوت ازشان برنمی‌آید.  

به‌شخصه معتقدم تا این طرز تقکر در ناخودآگاه‌مان وجود دارد، نمی‌توانیم به جهشی بزرگ در مسیر پیش‌رفت علمی امیدوار باشیم. تا وقتی وزیر علوم و رئیس دانش‌گاه شریف و خبرنگار حوزۀ علم، به همین که یکی از دانش‌آموخته‌های سال‌های گذشتۀ شریف مقاله‌ای در ژورنالی معتبر بدهد راضی هستند و به آن افتخار هم می‌کنند، نمی‌توان از افق‌های بلندمدت حرف زد. اصلاح این طرز تفکر قدم صفرم است؛ وقتی این اتفاق افتاد تازه می‌توانیم به جهشی بزرگ در حوزۀ علم امیدوارم باشیم... وقت آن است که پدرمان چشم از خانۀ هم‌سایه و پسرانِ کوچ‌کرده به آن بردارد و آرزوهای بزرگ‌ش را از دهان به اعماق قلب‌ش ببرد و برای رسیدن به آن‌ها خودش را روزبه‌روز به‌تر کند. آن‌موقع ما پسران هم در خانۀ خودمان می‌مانیم و به او تکیه می‌کنیم و این‌جا را می‌سازیم.

 

آخرنوشت: هدف این نوشته طرح یک مشکل با رجوع به یکی از مصادیق‌ش بود. برای تکمیل آن بر خود لازم می‌بینم که راه‌حلی نیز برای آن ارائه کنم. این‌کار نیازمند فکر و مطالعۀ زیادی است. اما تا مرتبۀ یک، به‌نظرم داشتنِ خبرنگاران علمِ باسواد و کاربلد می‌تواند کمک‌کننده باشد. این‌که چرا تفکر وزیر علوم و رئیس دانش‌گاه شریف این‌طور است را نمی‌دانم، اما می‌دانم که اگر خبرنگارِ حوزۀ علم، به‌جایِ یک رباتِ کپی‌-پیست‌کننده، انسانی باسواد و آگاه به این حوزه باشد، به‌راحتی می‌تواند از وزیر و رئیس بابت تفکراتی از این دست که احتمالن در ناخودآگاه‌شان است و حتمن روی تصمیم‌گیری‌هایشان تأثیر می‌گذارد، سؤال کند. همین سوال‌کردن یعنی فرصتی برای گفت‌وگو و اصلاح.

 

عنوان: مصرعی از فیض کاشانی.

«ظاهرِ باطن‌نما و باطنِ ظاهرنما / در عیان پیدا و در پنهان عیان! پیداست کی‌ست!»

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۴
امید ظریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">