امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی

۳۳ مطلب با موضوع «کتاب‌ها» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۴۸ ب.ظ

هستی

 

مثل کتاب پروفسور زالزالک! ولی با داستانی قوی‌تر و جذاب‌تر. داستان در زمان جنگ و در مورد دختری‌ست به نام هستی. دختری که کارهایش بیشتر به پسرها می‌خورد؛ فوتبال بازی می‌کند، موتور می‌راند و از خاله بازی متنفر است. همین...

 

پ.ن1: شاید برایتان سوال باشد که من چرا هر از چندگاهی این کتاب‌های کانون پرورش فکری را میخوانم؟! جواب!: البته در کل کتاب‌های خوبی هستند ولی دلیل اصلی‌اش این است که نوشتن یادم می‌دهند! باز هم همین... (:

 

پ.ن2: چرا به این بازی، میگن "خاله بازی"؟! واقعن چرا؟! هزار تا فَک و فامیل دیگه داریم! عمو، عمه، دایی و ...! بعد مثلن اون بچه‌ای که میره با عروسکاش خاله بازی میکنه طبیعتن خودشو میذاره جای مامان عروسک‌ها نه خاله‌شون! بعد میگن چرا بچه‌ها دوگانگی شخصیت دارن (:

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۳:۴۸
امید ظریفی
دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ب.ظ

بازگشت پروفسور زالزالک

 

این کتاب کتابی فانتزی است که بیشتر به درد بچه‌ها می‌خورد! البته آنقدر هم بچه‌گانه نیست ولی خُب کتاب فانتزی، فانتزیه! از داستان بدم نیامد! اگر وقت کردید بخوانید.

پ.ن: نخواندید هم به جایی بر نمیخوره ;)

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۳:۴۶
امید ظریفی
دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۳۳ ب.ظ

تاکسی‌نوشت

 

هر موقع این کتاب را می‌بینم روزی تلخ (یا شیرین!) به یادم می‌آید. این کتاب را شبِ روزی خریدم که در طول صبح و تا بعدازظهرش شاید سخت‌ترین شکست زندگیم را خوردم. شکستی که مقصرش خودم بودم و برایم سیلیِ محکمی بود. از همان روز بود که بیدار شدم و تلنگری به خودم زدم که: فلانی ببین! ببین!

حالا از این موارد که شخصی است و من هرچه‌قدر هم که تلاش کنم گنگ ننویسم، نمی‌توانم و در نتیجه شما هم چیزی دستگیرتان نمی‌شود که بگذریم، می‌رسیم به خود کتاب! (:

کتاب نوشته‌ی ناصر غیاثی است. راننده تاکسیِ ایرانیِ مقیم آلمان. کسی که حشر و نشری هم با کتاب دارد. کتاب در مورد خودش هست و ارتباطاتی که با مسافرین مختلف دارد. البته داستان‌های کتاب واقعی نیستند و اگر واقعی نباشند طبیعتن ساخته ذهن نویسنده‌اند! این کتاب مجموعه‌ی دو کتابِ "تاکسی‌نوشت‌ها" و "تاکسی‌نوشتی دیگر" + چند داستان دیگر از همین نویسنده است.

عالی بود و من ازش لذّت بردم. امیدوارم شما هم لذّت ببرید!

 

پ.ن: نمی‌توانم بیشتر در موردش بنویسم! ):

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۳:۳۳
امید ظریفی
يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ب.ظ

بخت پریشان (ستارگان بخت ما یا ...)

 

«بخش پریشان» کتابی است از جان گرین با عنوان اصلی «The fault in our stars». این کتاب، کتابِ برتر سال 2013 از نظر نوجوانان شناخته شد. چندی بعد هم فیلمی با همین نام از روی آن ساخته شد. داستان در مورد دختری شانزده ساله به نام هازل است. هازل مبتلا به سرطان است و همین باعث شده زندگی راحتی نداشته باشد. او به خاطر بیماری­اش باید بیشر اوقات دستگاهی را با خود حمل کند و طبیعتن همراه آن توانایی اینکه هرجایی برود را ندارد. او از شرکت در جلسات گروه‌های به اصطلاح خودیاری که برای کمک روحی به کسانی که سرطان دارند متنفر است، ولی هر از چند گاهی به اِسرار مادرش در آن‌ها شرکت می‌کند. او معتقد است که کتاب‌هایی که در مورد سرطان نوشته شده‌اند احمقانه‌اند. البته به جز یکی! کتابی از آقای پیتر وان هوتن که در آمستردامِ هلند زندگی می‌کند. او بسیار علاقه‌مند است تا با محبوب‌ترین نویسنده‌اش ملاقات کند، ولی او کجا و وان هوتن کجا؟! می‌گذرد تا او در یکی از این جلسات با پسری به نام گوس آشنا می‌شود. او به صورتی آرزوی هازل را برآورده می‌کند و آن‌ها همراه با مادر هازل به آمستردام سفر می‌کنند...

این نمایی کلی از داستان بود. اما نظر من:

چون این متن را خیلی بعد از اینکه کتاب را خواندم مینوسم، اصلن حضور ذهنی در مورد جزئیات ندارم و حتی برای نوشتن اسم شخصیت‌های داستان مجبور شدم دوباره درِ کتاب را باز کنم!

اما به نظرم کتاب خوبیست. متن و داستان قوی‌ای دارد. (ناسلامتی کتاب برتر سال 2013 شده ها!) اما بالاخره من هم از جاهایی از داستان خوشم نیامد، هر چند که همان‌جاها قسمت‌های تاثیرگذار داستان بود. پیشنهاد میکنم بخوانیدش.

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۳
امید ظریفی
يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۵۷ ب.ظ

مدیر مدرسه

 

«مدیر مدرسه» یکی از چند صد کتاب سید جلال آل احمد که نوشته و یا ترجکه کرده است. فکر می‌کنم اصلن نیازی به توضیحات اضافه چه در مورد کتاب و چه در مورد نویسنده نباشد. داستان در مورد معلمی است که پس از چند سال از شغل دبیری خسته می‌شود و با هر پارتی‌بازی و رشوه دادنی که شده خود را به سِمَت مدیری دبستانی در منظقه‌ای دورافتاده می‌رساند و بعد هم با دیدن تبعیض‌ها و مشکلاتی که در مورد بچه‌ها می‌بیند سرانجام استعفا می‌دهد.

نویسنده به زیبایی هر چه تمام‌تر خلاف‌ها و ناهنجاری‌های اداری زمان خودش را نمایان میسازد و نسبت به آن‌ها فریاد اعتراض سر می‌دهد.

قبل از خواندن کتاب، بسیار دوست داشتم که بعد از خواندنش نقدی بر آن بنویسم! اما وقتی کتاب را خواندم فهمیدم که هنوز باید از آل احمد بیاموزم و همین...

پ.ن: حتمن بخوانیدش!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۷
امید ظریفی
يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ب.ظ

اردک سیاه

 

«اردک سیاه» کتابیست جنایی از خانم ژانت تیلور لایل. قصه در مورد دو پسربچه‌ی نوجوان است که یک روز وقتی در لب دریا مشغول پرسه زدن بودند، یک جسد را با لباسی رسمی در نزدیکی ساحل پیدا می‌کنند و کنجکاویشان آن‌ها را دردسرهایی می‌اندازد. داستان در اواخر دهه بیست میلادی و زمانی که قانون ممنوعیت قاچاق در آمریکا در جریان بوده رخ می‌دهد. آن زمان دقیقن اوج قاچاق کالا در آمریکا بوده است و پلیس تمام تلاش خود را برای انهدام کشتی‌های قاچاق می‌کرده.

این اولین رمان جنایی‌ای بود که خواندم؛ پس خیلی نمی‌توانم آن را با رمان‌های دیگر که این موضوع را دنبال می‌کنند مقایسه کنم و در نتیجه چیز زیادی هم برای نوشتن ندارم؛ ولی داستان به هر حال دارای جذابیت زیادیست و من دوستش داشتم. یکی از عواملی که باعث این علاقه شد این بود که در بعضی از جاها واقعن نمی‌شود تا حتی یک خط جلوتر را حدس زد که چه خواهد شد؛ و همین و استرس آن موقع خیلی میچسبد! (:

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۱
امید ظریفی
يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ

فیض بوک

 

«فیض‌بوک» مجموعه شعر طنزی است از ناصر فیض. کسی که حتمن او را در برنامه‌ی قندپهلو دیده‌اید. کتاب از چندین بخش متنوع تشکیل شده که به نظر من بخش «قزوات سه‌گانه» که در مورد جناب علیرضا قزوه (شاعر) از زیباترینِ آن‌هاست.  توضیح دیگری در مورد کتاب ندارم ولی به جرئت میتوانم بگویم که جناب فیض یکی از بهترین طنز پردازان حال حاضرند!

یکی از شعرهای (بیخودِ!) کتاب:

نشستم گوشه‌ی منزل، ز شادی پر درآوردم

همین که پر درآوردم، ز شادی سر درآوردم

صدای زنگ در آمد، کنار پنجره رفتم

از آنجا تا ببینم کیست، سر از در درآوردم

زیادی رفته بود از در سرم بیرونِ در، بردم

سرم را داخل و بار دگر کمتر درآوردم

پشیمان گشتم از این سر، که بیرون رفته بود از در

ولی کاری نمی‌شد کرد، خب دیگر درآوردم...

دو روز پیش، از آن‌ور درآوردم سر خود را

نمی‌دانم چه شد، امشب سر از این‌ور درآوردم!

ردیفم شد «درآوردم» نشستم با خودم گفتم

بسازم بیت‌هایی دلنشین با هر درآوردم

قوافی بود در ذهنم ولی مضمون نمی‌آمد

نشستم واژه‌هایی مثل «کر» با «خر» درآوردم

از آن‌جایی که از روی الفبا بود آن قاموس

بلا تردید «خر» را زودتر از «کر» درآوردم

نشد با این قوافی مصرعی حاصل، به ناچاری

دوباره واژه‌ها را یک به یک از سر درآوردم

گلوی خودنویسم خشک می‌شد نم نمک، دیگر

ولی از آن گلوی خشک شعری تر درآوردم

مرا بی‌شبهه می‌بخشید از این «بیهودن»، از این شعر

اگر در آخر شعر از خودم مصدر درآوردم!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۰
امید ظریفی
جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۶ ب.ظ

تاریخچه‌ی خودم

 

کتاب «تاریخچه‌ی خودم» جدیدترین اثر استیون هاوکینگ است. از روی اسم کتاب هم پیداست که این کتاب اتوبیوگرافی خودش است. کتاب حجم کمی دارد ولی کلیّات زندگی هاوکینگ و بخشی از جزئیاتش را همراه با ارائه‌ی عکس‌های کمتر دیده شده از او به خوبی نشان می‌دهد. شاید حیرت‌انگیزترین بخش‌های کتاب، آن قسمت‌هایی باشد که هاوکینگ با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند و در عین ناباوری هر بار سرحال‌تر از قبل به پژوهش علمی خود ادامه می‌دهد. او از معلولیتش اصلن ناراحت نیست؛ بلکه آن را از جهاتی کمکی جدی به خود تلقی می‌کند، زیرا به دلیل معلولیتش تدریس دانشجویان لیسانس را بر عهده نداشته است و همچنین از شرکت در همایش‌ها و کنفرانس‌های خسته کننده مصون بوده! پس توانسته است که کل وقت خود را صرف پژوهش کند.

او می‌گوید اگرچه کارهایش جایزه‌ی نوبل را برایش به ارمغان نیاورده است (زیرا کارهای هاوکینگ هنوز تایید تجربی ندارند.) اما از سوی دیگر، جایزه‌ی ارزشمندتر فیزیک نظری را برده است، که به اهمیت نظری کشف فارغ از اینکه از طریق تجربی اثبات شده باشد یا نه اعطا می‌شود.

او می‌گوید سرشناس بودن از جهاتی خوب و از جهاتی هم بد است. مثلن وقتی میخواهی سریع بروی و چیزی بخری مجبوری در راه با تعداد زیادی از هوادارانت عکس یادگاری بگیری! فکر می‌کنم تنها مشکل هاوکینگ این باشد که نمی‌تواند با عینک زدن خودش را از مردم پنهان کند و ویلچرش همه چیز را به طرف‌های مقابل می‌رساند.

نکته جالب این هست که حتا توی این کتاب هم هاوکینگ برخی از مطالب علمی را در مورد سفر در زمان و سیاهچاله‌ها عنوان کرده است!

او همچنین یکبار هم به ایران سفر کرده است که در کتاب هم شرح آن را آورده است (چه کشیده در ایران!!!) که پیشنهاد میکنم از خود کتاب بخوانید یا به این لینک بروید!

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۶
امید ظریفی
چهارشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۶ ب.ظ

از زروان تا مهبانگ - آشنایی با کیهان‌شناسی نوین

 

«از زروان تا مهبانگ - آشنایی با کیهان‌شناسی نوین» کتابیست از دکتر رضا منصوری، استاد فیزیک دانشگاه شریف و به نظر من بهترین دلسوز علم این کشور. من فقط یکبار ایشان را از نزدیک دیده‌ام؛ در همایش ملّی گرانش و کیهان‌شناسی 93. اما همان یکبار کافی بود تا ایشان تاثیرشان را بر من بگذارند. به نوعی صحبت‌های ایشان در اختتامیه‌ی این همایش مسیر کلی آینده من را تا حدودی مشخص کرد.

و اما کتاب! همانطور که از اسم آن می‌توان حدس زد، این کتاب در مورد تاریخچه‌ی کیهان‌شناسی (و به طور کلی سیر تکامل علم و تفکر علمی) از ابتدا تا کنون است. این کتاب جزء کتاب‌هایی است که من اسمشان را گذاشته‌ام «فیزیک و مشتقاتش برای همه!». متن کتاب سختی و پیچیدگی خاصی ندارد و سخت‌ترین بخشش شاید معرفی «اُمگای بزرگ» به عنوان چگالی جهان ماست اگر تخت باشد! کتاب در مجموع از بیست و سه فصلِ تقریبن ده صفحه‌ای تشکیل شده که موضوعات فصل‌های آن از خیال‌پردازی‌های دوران گذشته شروع می‌شود و تا آشنایی با ابزارهای پیچیده‌ی امروزی و آشنایی مختصری با نسبیت عام و مدل‌های عالم و ماده تاریک و انرژی تاریک، که به نوعی مهمترین مباحث علوم فیزیکی در زمان حال هستند، ادامه می‌یابد. نکته قابل توجه این است که نویسنده تقریبن در پایان هر فصل موضوعِ بحثِ علمیِ آن فصل را به شرایط علمیِ امروزه‌یِ کشور به طور خیلی زیبا پیوند می‌دهد و به سیاست‌گذاران علمی کشور گوش زد می‌کند که اگر الآن بذری بکارید نباید انتظار داشته باشید که گیاهِ آن فردا سر از خاک بیرون بیاورد؛ بلکه باید چه بس فرداهایی بگذرد تا نتایج کار شما مشخص شود. نکته‌ی دیگری هم که کلن در مورد دکتر منصوری وجود دارد این است که ایشان به شدّت به تاریخ علم اهمیت می‌دهند؛ به طوری که در کتاب‌هایشان برای ذکر تاریخ‌ها حتمن از تاریخ شمسی آن رویداد در کنار تاریخ میلادی آن استفاده می‌کنند؛ و دلیلشان هم این است که مثلن اگر بگوییم فلان اتفاق در سال 1904 افتاده، هیچکسی در ایران درکی از این زمان ندارد، ولی اگر بگوییم آن رویداد در سال 1904/1283 اتفاق افتاده است، حداقل طرف مقابل به این پی می‌برد که همزمان با حکومت قاجاریه بر ایران بوده است. 

سخنرانی دکتر منصوری در اختتامیه‌ی همایش گرانش و کیهان‌شناسی 93 - دانشگاه صنعتی شریف: (نقل به مضمون)

حدود پنجاه سال پیش که اوّلین کنفرانس فیزیک ایران برگزار شد، فقط چهل نفر در آن شرکت کردند. اینطور هم نبود که ملّت بیایند و مقاله بدهند! نوبتی در مورد موضوعات روز حرف میزدیم. اما حالا واقعاً نسبت به گذشته پیشرفت کرده‌ایم که در چنین همایش تخصصی‌ای حدود 200 نفر شرکت کرده‌اند. حتی در همین موضوع  همایشِ امروز هم پیشرفت کرده‌ایم. ببینید الآن دیگر موضوعات ده سال پیش مطرح نیست و حتی کلیّت موضوعات مورد بحث در این زمینه هم عوض شده. این حرکتِ رو به جلو است ولی هنوز تا نقطه‌ی مطلوب فاصله داریم. ببینید الآن به فرض مثال من که در این موضوعات مطالعه کرده‌ام اگر بگویم که دیگر نمی‌خواهم کار کنم، چه اتفاقی در دنیا می‌افتد؟! هیچی! حالا اگر خیلی کارم درست باشد چند تا از دانشجویانم ناراحت می‌شوند که دیگر استاد ندارند؛ که البته این مشکل هم خیل زود حل می‌شود! اما آیا در دنیا اتفاق خاصی رخ می‌دهد؟! نه! ولی مثلاً اگر ایران بگوید که دیگر در صنایع نظامی نمی‌خواهد پیشرفت کند و دانش خود را در همین حد نگه دارد، واقعاً دنیا متحول می‌شود. به نظر من سی سال دیگر نباید اینطور باشد. منظورم این نیست که سی سال دیگر باید د راین همایش به‌جای 200 نفر 1000 نفر شرکت کنند. نه! منظورم این است که سی سال دیگر از همین 200 نفر شرکت کننده در همایش باید حداقل پنج نفر از همان دسته باشند که اگر بگویند دیگر کار نمیکنیم دنیا به هم بریزد. دانشجویان جدید و دکتری الآن ما باید با این طرز فکر کار کنند. ما تا حالا از داده‌های کشورهای دیگر استفاده می‌کردیم و کار میکردیم اما حالا دیگر نباید این راه را ادامه بدهیم. حالا دیگر باید استراتژی خود را عوض کنیم و خودمان به دنبال تولید داده بیفتیم.

 

پ.ن: «زروان» نام خدایی ایرانی است.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۶
امید ظریفی
سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ب.ظ

پروفسور انیشتین عزیز

 

«پروفسور انیشتین عزیز» کتابیست در مورد «نامه‌های کودکان به آلبرت انیشتین و پاسخ‌های او» که به اشتباه بر روی جلد کتاب «نامه‌های آلبرت انیشتین به کودکان و پاسخ‌های او» نوشته شده است! علاوه بر متن و تصویر این نامه‌ها و برخی پاسخ‌های جالب انیشتین، این کتاب شامل بخش‌های متفاوت دیگر مانندِ دیباچه(توضیحاتی به قلم اِولین انیشتین، نوه‌ی آلبرت!)، زندگینامه‌ی خلاصه و خیلی خلاصه‌ی انیشتین و چندی عکس از او می‌باشد. کودکان در نامه‌های خود از مسائل مختلف شخصیِ انیشتین تا سوالاتی در باب وجود خدا از او می‌پرسند. بعضی از آن‌ها هم به اظهار نظر در مورد قیافه و وضعیت ظاهری انیشتین می‌پردازند و به او توصیه‌هایی می‌کنند! در نظر اول به راحتی می‌توان فهمید که انیشتین بسیار به کودکان علاقه داشته است؛ از کودکان تازه متولد شده تا آنان که کمی از علم و حساب سر در می‌آورند و دنبال چیزهای تازه هستند. کودکانی که از سراسر جهان انیشتین را به عضویت افتخاری گروه‌های علمی خود در‌می‌آورند و او هم با کمال میل می‌پذیرد. نکته‌ی مهمی که به نظر من در مورد پاسخ‌های انیشتین بسیار جالب است، این است که به نظر می‌رسد او برای پاسخ دادن به این نامه‌ها سعی می‌کند خود را کوچک کند؛ آنقدر کوچک کند تا به همان دنیای کودکی برود که این نامه را نوشته است و بعد جواب آن را بدهد.

برای مثال یکی از نامه‌ها از دختری شش ساله به نام آن است که در سال 1951 به انیشتین اینگونه نوشته است:

آقای انیشتین عزیز،

من یک دختر کوچک شش ساله‌ام.

من تصویر شما را در روزنامه دیدم. فکر می‌کنم شما باید موهایتان را کوتاه کنید تا بهتر به نظر برسید.

با احترام، آن

یا دانش‌آموزی دیگر به نام تیفانی از آفریقای جنوبی در 10 جولای سال 1946 در قسمتی از نامه‌ی خود به انیشتین اینگونه می‌نویسد:

... شاید مدت‌ها پیش از این باید نامه را می‌نوشتم، فقط اطلاع نداشتم که شما هنوز زنده هستید. من به تاریخ علاقه‌مند نیستم و فکر می‌کردم شما در قرن هجدهم، یا در حدود همان زمان‌ها زندگی می‌کرده‌اید. باید شما را با سر ایزاک نیوتن اشتباه کرده باشم. ...

و انیشتین نیز در ابتدای جواب خود به نامه‌ی تیفانی اینگونه می‌نویسد:

از نامه‌ی دهم جولای شما سپاسگزارم. از شما معذرت می‌خواهم که من هنوز در میان زندگان هستم. در هر حال این هم علاجی خواهد داشت! ...

یادم می‌آید که این کتاب را سوم بهمن 93 بعد از باخت ایران مقابل عراق در ضربات پنالتی در جام ملت‌های آسیا، در قطار در راه برگشت از تهران -که برای همایش ملی گرانش و کیهان‌شناسی 93 رفته بودم- به یزد خواندم.

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۸
امید ظریفی