امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی

۲۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۴۷ ب.ظ

زمزمه‌ای باش میان همهمه‌ها...

دریافت - 9.21 مگابایت

 

از زمزمه دل‌تنگیم، از همهمه بی‌زاریم

نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

 

آوارِ پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم؟

هنگامه‌ی حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم؟

 

تشویشِ هزار «آیا»، وسواسِ هزار «اما»

کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم

 

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست

امروز که صف‌درصف خشکیده و بی‌باریم

 

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را

تیغ‌یم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریم

 

ما خویش ندانستیم بیداری‌مان از خواب

گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم!

 

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته

امید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم

 

 

شعر، از حسین منزوی

خوانش، به وقتِ نزدیکی‌های میان‌ترم ریاضی 2!

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۴۷
امید ظریفی
شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۰۱ ب.ظ

تمام باران‌ها پاییزی‌ست...

 

پاییزی‌ام، بهار چه دارد برای من؟

عید تو را چه رابطه‌ای با عزای من؟

 

با صد بهار نیز گلی وا نمی‌شود

در ساقه‌های بی‌ثمرِ دست‌های من

 

آری! بهار خود نه، که نام بهار نیز

دیگر نمی‌زند درِ ویران‌سرای من

 

جز رنج خستگی و شکنجِ شکستی

چیزی نبود ماحصل و ماجرای من

 

ای سنگ روزگار! شکستی مرا ولی

انصاف را نبود شکستن سزای من

 

 

شعر، از حسین منزوی،

و به انتخاب مادر.

خوانش، به وقتِ ظهرِ بارانیِ امروز،

و به مکانِ خوابگاه...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۰۱
امید ظریفی
شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۰ ق.ظ

‌‌

ماشالا اخوی‌تان هم ضرب دستی داردها! دیروز زیارت‌شان کردیم. حسابی از خجالت‌مان درآمدند. خدمت‌شان عرض کردم که صحبت آن‌روزمان صرفن در مورد نوسانات قیمت ارز بود و به جهت اینکه حساب و کتاب سرم نمی‌شود، گفتم از آباجی‌تان بپرسم ببینم حساب دلار را دارند یا خیر. البت گوش محترم‌شان بدهکار نبود و ناسزایی نثار خودم کردند و تپانچه‌ای هم نثار گوشم!

از برای این گنه‌کار خواهشن لو نده که حساب فنجان‌های چایی را که با هم نخورده‌ایم و قدم‌هایی که با هم نزده‌ایم را هم پرسیدم؛ که از دیدن باقی دنیا محرومم می‌کند!

#دلارِ_هزارها_تومانی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۳۰
امید ظریفی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۵ ق.ظ

اشارکی به گنجشکانه

اسامی، اماکن، عواطف و تمام داستان‌های داخل گنجشکانه فانتزی و تلاشی ناقص هستند برای اینکه بتوانم با زبان جدیدی بنویسم. داستانِ شروع اینگونه نوشتن هم برمی‌گردد به خواندن کتاب گچ‌پژ آقای محسن رضوانی، که شامل قجری‌نوشت‌های وبلاگ‌شان در بین سال‌های 89 تا 92 است. (هیچ‌وقت نفهمیدم چرا وبلاگ‌شان فیلتر است!) شخصیت شازده را از ایشان دزدیده‌ام! قالب بعضی از نوشته‌هایم نیز منطبق بر نوشته‌های ایشان است؛ باز اگر اسمش را دزدیدن نگذاریم! (-: خلاصه اینکه خواستم بگویم همه‌ی داستان‌ها و عبارت‌ها و کلمه‌ها و ایده‌های داخل گنجشکانه از خودم نیست.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۵
امید ظریفی
دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۲۶ ب.ظ

‌‌

امروز را بِالکُل نشستم کنج تاریک‌خانه. دیگر از ما گذشته که بخواهیم پیگیر این رسومات باشیم. به قول میرزا محمدحسین خان بهجت، ما همان سیزدهیم کز همه عالم به دریم! علی ایها الحالِ، سرِظهری گوشه‌ی باغچه سبزه‌ای گره زدم؛ مبادا گره‌ای هم به دل شما بیفتد. لکن مواظب باش یک موقع اشتباه نیفتد!

#سیزده_بدر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۲۶
امید ظریفی
شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۵۶ ب.ظ

‌‌

فکری این توهماتم که همان‌طور که زبان خارجه را باید همان خارجه یاد گرفت، زبان مردانگی را هم باید از آغوش منبعش ترجمه کنی. ملتفتی که؟ از آغوش همان که گفت نشان مسلمانی به راستی است و یقین و آمال کوتاه. قبول! نخستین و دُیُّمینش پای خودم است؛ ولی تصدیق کن که سومی دیگر به تو بند است شازده!

#میلاد_حیدر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۵۶
امید ظریفی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۱۶ ق.ظ

‌‌

داود زرشکی، دو بار نبش بازارچه زده زیر آواز، صدایش می‌کنند خواننده. احمد سرمه‌ای، روی دیوارهای محله تیر و پنجِ برعکس می‌کشد، صدایش می‌کنند نقاش. محمود نوک‌مدادی، روزی دو ساعت توی نگهبانیِ مجمتعِ فَکَسنیِ سر کوچه مگس می‌پراند، صدایش می‌کنند بادیگارد.

آن‌وقت به ما که به غایت جان کنده‌ایم، نجوم و حساب خوانده‌ایم، دانشگاه رفته‌ایم و فول‌تایم در محضر بزرگان تلمذ کرده‌ایم، می‌گویی پسره‌ی بی‌عرضه! عیبی ندارد شازده! از همان بانگِ عظیم، بخت ما سمت زرشک‌آباد بود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۱۶
امید ظریفی
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۰ ب.ظ

سری دوم خاطرات کوتاه

سه. وقتی کوچیک بودم به صورت کاملن default فکر می‌کردم که دو کلمه‌ی "دور" و "دیر" هم برای زمان به کار میرن و هم برای مکان؛ و تنها فرقشون اینِ که "دور" رسمی و کتابیِ، ولی "دیر" خودمونی و محاوره‌ای! هر بار هم که مادرم بهم میگفتن: «دیر نه، دور!» فکر می‌کردم منظورشون اینه که رسمی حرف بزنم و هر بار هم که میگفتن: «دور نه، دیر!» با خودم میگفتم آخرش باید رسمی حرف بزنم یا نه! :-| خلاصه اینکه این پیش‌فرض پسِ ذهنم بود تا اواخر دبستان که بالاخره فهمیدم هر کدومشون برای کدوم مورد به کار میره. شاید به این موضوع دقت کرده باشید و شاید هم نکرده باشید، ولی استفاده‌ی اشتباه از این دو کلمه در جاهای مختلف (از کتاب گرفته تا تلویزیون) بسیار چیز رایجی‌ِ و هر روز تکرار میشه.

#راه_دیرِ_دور_شده یا #راه_دورِ_دیر_شده (-:

 

چهار. مکالمه به وقتِ صبح‌هایِ اوایل دبستان و قبل از آن! وقتی که می‌خواستم سریع صبحانه‌ام رو بخورم و برم مهدکودک یا مدرسه. من و مادرم.

- (لیوان چایی را به دهنش نزدیک می‌کند) آخ!

+ سوختی؟ میخوای آب بریزم توش زود یخ بشه؟

- نه؛ شکر بریزید شیرین هم بشه ^__^

+ چی؟! (قهقهه میزند!)

بله؛ یکی از نظریات default دیگه‌ی ذهنم این بود که شکر علاوه بر شیرین کردن چایی، اون رو سرد هم میکنه! با وجود اینکه یادم نمیاد هیچ‌وقت این اتفاق برام افتاده باشه، ولی نمی‌دونم چرا تا مدت مدیدی این نظریه رو برای خودم داشتم و وقتی می‌خواستم چایی‌م زودتر سرد بشه، ناخواسته می‌رفتم سراغ شکرپاش؛ حتی وقتی اونقدر بزرگ شده بودم که می‌فهمیدم این کار اثری نداره :-|

اما گذشت و گذشت تا رفتم راهنمایی و یه روز توی زنگ علوم، معلم‌مون گفت که حل شدن شکر در آب یه فرآیند گرماگیره و برای همین دمای آب رو کم می‌کنه؛ پس اگه صبح عجله دارید و می‌خواید سریع چایی‌تون رو بخورید و بیاید مدرسه، اون رو شیرین کنید! (-: هرچند این تغییر دما اونقدر محسوس نیست، ولی بازم گواه اینِ که پیش‌فرض کودکی‌م درست بوده!

#کارهای_کودکان_را_الکی_هم_که_شده_جدی_بگیریم!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۱۰
امید ظریفی
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۵۱ ق.ظ

‌‌

مردک با آن همه دبدبه و کبکبه، منفردن بلند شده آمده روی صحنه و از بر نطق می‌کند که "با همگان به سر شود، با تو به سر نمی‌شود!" خب آخر نمک‌به‌حرام، شیخ‌مان جلال‌الدین در گور لرزید با این شعرخوانی‌ات. اهل قسم بستن به در و دیوار نیستم؛ ولی جان تو نباشد، به جان خودم، دنیایی دارم عقب این مصرع.

راستی دم‌غروبی برایت پرتقال پوست کندم شازده. پلاسید! کجایی؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۵۱
امید ظریفی
شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۵۹ ب.ظ

‌‌

این جماعت زپرتی امشب، به رسم هر سال‌شان، در آخرین سَتِردِی مارچ، کلهم اجمعینِ فانوس‌های خودساخته‌شان را خاموش می‌کنند. یحتمل عقب این فکر می‌کنند که دارند به این گردونه‌ی خاکی و سپهرش احترام می‌گذارند. این‌ها اگر عاقل بودند، عوض این مسخره‌بازی‌ها، فانوس دل‌شان را خاموش می‌کردند شازده؛ تو بمیری بیشتر تاثیر دارد!

#ساعت_زمین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۵۹
امید ظریفی