امید ظریفی

امید ظریفی
سَرگَشتِۀ مَحض‌ایم و دَرین وادیِ حِیرَت
عاقِل‌تَر اَز آن‌ایم کِه دیوانِه نَباشیم

حتا هنوز هم، هم‌چنان همین!
تا ببینیم خدا چی می‌خواد...
بایگانی
شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۱۶ ب.ظ

آن‌سویِ آینه

چون کم‌کم داریم به آخرِ ترم و زمانِ امتحان‌ها نزدیک می‌شیم و بعدش هم تابستون پیش روئه و من هم تهران نمی‌مونم، دنبال این بودم که هرچه سریع‌تر [احتمالن] اولین و آخرین تئاتر نیمه‌ی اول امسال‌م رو برم. بین تئاتر «کوروش» که توی تالار وحدت برگزار می‌شد و دو تا تئاتر طنز دیگه مونده بودم که کدوم رو انتخاب کنم. روزها می‌گذشت و من هم هی تصمیم‌گیری رو عقب می‌انداختم، تا چهارشنبه‌ی هفته‌ی پیش که جناب صالح‌پور مطلبی در مورد تئاترهایی که امسال دیده بودن نوشتن و توش از تئاتر «آن‌سوی آینه» که پسِ ذهن خودم بود هم کَمَکی تعریف کردن. این شد که دقیقن بعد از خوندن اون مطلب رفتم و بلیت آخرین اجرای آن‌سوی آینه، که جمعه شب توی پردیس تئاتر شهرزاد اجرا می‌شد رو گرفتم. لامبورگینی، اولین تئاترم، رو هم تابستون سال پیش توی همین مجموعه دیدم.

برسیم به دیروز. ساعت 9ونیم نمایش شروع می‌شد. نمی‌خواستم با اسنپ برم؛ پس افطاری خوابگاه که کتلت بود رو زودتر از معمول گرفتم و ساندویچش کردم. توی فلاسک کوچیکم هم دم‌نوشِ نعناع و نبات درست کردم و با یه لیوان گذاشتم توی کیفم و راه افتادم سمت متروی طرشت. سوار قطار شدم و ایستگاه تئاترشهر پیاده شدم. چند دقیقه بعد از اینکه رسیدم روبه‌روی تئاترشهر اذان رو گفتن. روی یکی از صندلی‌های سنگی اون اطراف نشستم و روزه‌ام رو باز کردم. حین اینکه داشتم دم‌نوش‌م رو می‌خوردم، یه بنده‌خدایی اومد و گفت که من فلانی، کارگردان سینما، هستم. از اولین فیلمی که ساخته و ضرری که کرده و عدم حمایت دولت و چه و چه و چه گفت و آخر کار هم به این رسید که تصمیم گرفته خودش نسخه‌های فیلم‌ش رو دستی بفروشه. از ذهنم گذشت که یه لب‌خند موزیانه‌ای بزنم و ازش بپرسم که قبول داری فیلم‌های خوب دست‌کم اینقدری میفروشن که سازنده‌اش ضرر نکنه؟ و وقتی جواب مثبت داد بگم که پس فیلم خوبی نساختی برادر من! (-: ولی نمی‌دونم چرا اون لحظه حس بدی نسبت به این برخورد پیدا کردم و نتیجه این شد که یه نسخه‌اش رو با وجود اینکه می‌دونستم قرار نیست ببینم، خریدم. الآن که فکر می‌کنم می‌بینم که شاید بهتر بود که همون برخورد اول رو (حالا یه خورده مِلوتر!) انجام می‌دادم. چون وظیفه‌ی منِ مخاطب، منِ مردم، منِ دانش‌جو جلوگیری از ضرر یه کارنابلد نیست؛ حمایت از کارهای هنریِ خوبه. خلاصه ساندویچم رو هم خوردم و راه افتادم به سمت خیابون نوفل‌لوشاتو و سفارت واتیکان و پردیس تئاتر شهرزاد! داخل نوفل‌لوشاتو که شدم، دیدم که کنار موسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه‌ی ایران، چند تا از بچه‌های کار، با لباس‌های کهنه و نه‌چندان مناسب، دارن می‌خندن و بازی می‌کنن و رد می‌شن. کودکان کار. حکمت و فسلفه‌ی ایران. قضاوت بین اینکه این دو عبارت چقدر به هم میان با خودتون! باری، نتیجه‌ی نیم‌ساعت زود رسیدن و ربع‌ساعت تاخیر برای شروع، میشه چهل‌وپنج دقیقه معطلی توی شلوغیِ خیره‌کننده‌ی دم سالن.

اما بپردازیم یه خود تئاتر. نوشته‌ی فلوریان زِلِر و به کارگردانیِ علی سرابی. با بازی پژمان جمشیدی، ریما رامین‌فر و مارال بنی‌آدم و خودِ علی سرابی. چیزی که بسیار نظر آدم رو جلب می‌کرد موسیقی‌ای بود که حین اینکه تماشاگرها وارد سالن می‌شدن پخش می‌شد. عالی بود. (از دیشب هرچی می‌گردم پیداش نمی‌کنم!) طراحی صحنه ساده بود. بدون موارد اضافه در هر پرده. و اما نمایش! طنزی به شدت عالی و آلوده به شوخی‌های ...! تا حدی که اگه توی همون مطلب آقای صالح‌پور نخونده بودم که علی سرابی و مارال بنی‌آدم زن و شوهرن شاید وسط کار ول می‌کردم و میومدم بیرون از سالن! (-: نکته‌ی بسیار بسیار بسیار جذاب کار برای من این بود که حرف‌هایی که بازیگرها می‌زدن صرفن دیالوگ نبود و اون‌ها در اکثر مواقع داشتن ذهنیت خودشون رو بازی می‌کردن. به این صورت که بقیه‌ی بازیگرها استاپ می‌شدن یا بدون صدا لب می‌زدن و اون یکی بازیگر چیزهایی که توی اون لحظه از ذهنش می‌گذشت رو بازی می‌کرد؛ و همین کمدی موقعیتِ خیلی خوبی رو ایجاد کرده بود. چیزی که قبلن هیچ‌جا ندیده بودم و در نوع خودش عالی بود. مورد دیگه هم اینکه شاید حرف اصلیِ متن پشتِ موقعیت‌های طنزِ لحظه‌ای اون برای بسیاری گم شد. متنی که می‌خواست تا حدی روابط زناشویی رو نقد کنه. هرچند به نظرم نتیجه‌ی خیلی ملموسی نداشت، ولی بسیار قابل تفکر و بحث بود.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۲۹
امید ظریفی

نظرات (۱)

جناب صالح پور حالا چرا؟
: ))
راحت باش پسرم
پاسخ:
دیگه بزرگ ما هستن ایشون (-:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">